بصیر، معنای پاسداری ـ با همهی ابعاد آن، با همهی ابزارها و وسائل ممکن، در وجود مقدس سیدالشهداء (سلام الله علیه) متجسد است؛ نه اینکه دیگران نکردند یا نخواستند بکنند، بلکه به این معنا که خانهی پُرِ این حرکت در رفتار دوران دهسالهی امامت سیدالشهداء (سلام الله علیه) تحقق پیدا کرده است. تمام راههائی که میشود فرزند پیغمبر از آن راهها استفاده کند برای حفظ میراث عظیم اسلام ـ که میراث جد او و پدر او و پیروان راستین آنهاست ـ در زندگی سیدالشهداء محسوس است؛ از تبیین و انذار، از تحرک تبلیغاتی، از بیدار کردن و حساس کردن وجدانهای عناصر خاص، اینها همه در طول زندگی سیدالشهداء است. بعد هم ایستادگی در مقابل یک انحراف بزرگ با قصد مجاهدت با جان؛ نه اینکه امام حسین از سرنوشت این حرکت بی اطلاع بود؛ نه، اینها امام بودند. مسئلهی معرفت امام و علم امام و آگاهی وسیع امام بالاتر از این حرفهائی است که ماها در ذهنمان میگنجد؛ بلکه به معنای ترسیم یک دستورالعمل میایستد، تسلیم نمیشود، مردم را به یاری میطلبد، بعد هم وقتی یک عدهای پیدا میشوند ـ که همان اهل کوفه باشند ـ و اظهار میکنند که حاضرند در کنار آن بزرگوار در این راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت میکند و به طرف آنها میرود؛ بعد هم در میانهی راه پشیمان نمیشود. بیانات امام را که انسان نگاه میکند، میبیند حضرت عازم و جازم بوده است برای این که این کار را به پایان ببرد. اینکه در مقابلهی با حرکت انحرافی فوقالعاده خطرناک آن روز، امام حسین (علیه الصّلاه و السّلام) میایستد، این میشود یک درس، که خود آن بزرگوار هم همین را تکرار کردند؛ یعنی کار خودشان را به دستور اسلام مستند کردند: «انّ رسول الله قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلاّ لحرمات الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنّه رسولالله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لا قول کان حقاّ علی الله ان یدخله مدخله»؛ [1] حضرت این را بیان کردند. یعنی من وظیفهام این است، کاری که دارم انجام میدهم، بایستی ابراز مخالفت کنم، باید در جادهی مخالفت و ایستادگی قدم بگذارم، سرنوشت هرچه شد، بشود؛ اگر سرنوشت پیروزی بود، چه بهتر؛ اگر شهادت بود، باز هم چه بهتر. یعنی اینجوری امام حسین (علیه السّلام) حرکت کردند.
این شد ایثار کامل و اسلام را هم حفظ کرد. همین حرکت موجب شد که ارزشها در جامعه پایدار بشوند، بمانند. اگر این خطر را نمیپذیرفت، حرکت نمیکرد، اقدام نمیکرد، خونش ریخته نمیشد، آن فجایع عظیم برای حرم پیغمبر، دختر امیرالمؤمنین و فرزندان خاندان پیغمبر پیش نمی آمد، این واقعه در تاریخ نمیماند. این حادثهای که میتوانست جلوی آن انحراف عظیم را بگیرد، باید به همان عظمت آن انحراف در ذهن جامعه و تاریخ، شوک ایجاد میکرد و کرد. این فداکاری امام حسین است.
سختترین صبر امام حسین(ع)
البته به زبان هم گفتن اینها آسان است. کاری که امام حسین (علیه السّلام) کردند، یک کار فوقالعادهای است. یعنی ابعاد آن از آنچه که ما امروز محاسبه میکنیم، خیلی بالاتر است. ما جوانبش را، ریزهکاریهایش را غالباً ندیده میگیریم. من یک بار در یک صحبتی، صبر امام حسین (علیه السّلام) را تشریح کردم. صبرش فقط این نبود که بر تشنگی صبر کند، بر کشته شدن یاران صبر کند؛ اینها صبرِ آسان است. صبرِ سختتر این است که دیگران، افراد صاحب نفوذ، افراد آگاه، افراد محترم هی بگویند آقا نکنید، این کار غلط است، این کار خطرناک است. هی ایجاد تردید کنند. کی ها؟ افرادی مثل عبدالله جعفر، عبدالله زبیر، عبدالله عباس؛ این شخصیتهای برجستهی بزرگ آن روز دنیا، آقازادههای مهم اسلام، اینها هی بگویند نکن این کار را. هر که باشد، اگر چنانچه آن عزم و آن اراده و آن ثبات در او نباشد، با خودش فکر میکند که من دیگر تکلیفی ندارم، اینها که دارند اینجوری میگویند، دنیا هم که دارد آنجوری حرکت میکند، بگوئیم و بگذریم. آن که در مقابل این اظهارات، در واقع وسوسهها، تردیدافکنی ها، راه شرعی درستکردنها بایستد و دلش نلرزد و قدم در این راه بگذارد، او همان کسی است که میتواند این تحول عظیم را به وجود بیاورد. این پاسدارىِ امام حسین است.
[2]
روز ولادت حسینبنعلی علیهالصّلاهوالسّلام اشارات و رمزهایی دارد و مسؤولیت هایی را متوجه آن قشری میکند که امروز به او میزیبد که بگوید «من پاسدارم و خطِّ حسینبنعلی علیهالسّلام را میروم.» خیلیها در دنیا قیام کردند، کشته هم شدند. در بین اینها، از اولاد پیغمبران و از ائمّه هم کم نبودند. اما سیدالشهدا یک فرد خاص است. حادثه کربلا، یک حادثه منحصر به فرد است. چرا؟
اخلاص؛ اولین خصوصیت حرکت امام حسین(ع)
یک خصوصیت این است که حرکت حسینبنعلی، حرکتی خالصاً، مخلصاً و بدون هیچ شائبه، برای خدا و دین و اصلاح جامعه مسلمین بود. این، خصوصیت اوّل که خیلی مهم است. اینکه حسینبنعلی علیهالصّلاهوالسّلام فرمود: «انّی لم اخرج اشراً ولابطراً ولاظالماً ولامفسداً»
[3] خودنمایی نیست؛ خود نشان دادن نیست؛ برای خود، چیزی طلبیدن نیست؛ نمایش نیست. ذرّهای ستم و ذرّهای فساد، در این حرکت نیست. «و انما خرجت، لطلب الاصلاح فی امّه جدّی.» این، نکته بسیار مهمّی است. انّما: فقط! یعنی هیچ قصد و غرض دیگری، آن نیّت پاک و آن ذهن خورشیدگون را مکدّر نمیکند. قرآن کریم، وقتی که در صدر اسلام با مسلمانان سخن میگوید، میفرماید: «ولاتکونوا کالّذین خرجوا من دیارهم بطراً ورئاءالنّاس.»
[4] و اینجا امام حسین علیهالسّلام میگوید: «انّی لم اخرج اشراً ولابطراً.»
دو خطّ است؛ دو جریان است. در آنجا قرآن میگوید: «مثل آنها نباشیدکه از روی غرور و خودخواهی و نفسپرستی حرکت کردند.» یعنی چیزی که در آن نوعِ حرکت نیست، اخلاص است. یعنی از حرکتِ خطّ فاسد، فقط «خود» و فقط «من»، مطرح است. «ورئاءالنّاس.» خودش را آرایش کرده، بر اسب قیمتی سوار شده، جواهرات به خودش آویزان کرده، رجزهایی خوانده است و خارج میشود. به کجا؟ به میدان جنگ. اتّفاقاً میدان جنگ هم میدانی است که همین آدم و دهها مثل او در آن به خاک هلاک خواهند غلتید. خارج شدن چنین آدمی، اینگونه است. فقط در او نفْس وجود دارد.
کار امام حسین علیهالصّلاهوالسّلام، از کارهایی است که یک سر سوزن ناخالصی در آن نیست. لذا شما میببینید این جنس ناب، تا کنون مانده است و تا ابد هم خواهد ماند. چه کسی باور میکرد بعد از اینکه این عدّه، غریبانه در آن بیابان کشته شدند، بدنهایشان را همان جا به خاک سپردند، آن همه تبلیغات علیهشان کردند، آنطور تار و مارشان کردند و بعد از شهادتشان مدینه را به آتش کشیدند – داستان حَرّه، که سال بعد اتّفاق افتاد – و این گلستان را زیر و رو و گلهایش را پرپر کردند، دیگر کسی بوی گلاب از این گلستان بشنود؟! با کدام قاعده مادّی جور در میآید، که برگ گلی از آن گلستان در این عالم طبیعت بماند؟! اما شما میبینید که هر چه روزگار گذشته، عطر آن گلستان، دنیا را بیشتر برداشته است. کسانی هستند که قبول ندارند پیغمبر جدّ او و حسینبنعلی دنبالهرو راه اوست؛ اما حسین را قبول دارند! پدرش علی را قبول ندارند، امّا او را قبول دارند! خدا را قبول ندارند -خدای حسینبن علی را قبول ندارند – اما در مقابلِ حسینبنعلی، سر تعظیم فرود میآورند! این، نتیجه همان خلوص است. در انقلاب بزرگ ما هم، جوهر خلوص مایه ماندگاری آن شده است؛ همان فلز نابی که امام بزرگوار، مظهرش بود.
غربت و تنهایی بی مانند امام حسین(ع) و یارانش
یک نکته دیگر – که آن هم در مجموعه نهضت حسینبنعلی علیهالصّلاهوالسّلام، خیلی مهمّ است این است که در هیچ حادثهای از حوادث خونبار صدر اسلام، به اندازه حادثه کربلا، غربت و بیکسی و تنهایی وجود نداشته است. چه در جنگهای صدر اسلام و جنگهای پیغمبر و چه در جنگهای امیرالمؤمنین. در آن موارد، بالاخره حکومتی بود، دولتی بود، مردم حضور داشتند؛ سربازانی هم از میان این جمعیت به میدان جنگ میرفتند و پشت سرشان هم دعای مادران، آرزوی خواهران، تحسین بینندگان، تشویق رهبر عظیمالقدری مثل پیغمبر یا امیرالمؤمنین بود. میرفتند در مقابل پیغمبر، جانشان را فدا میکردند. این، کار سختی نیست. چقدر از جوانان ما حاضر بودند برای یک پیام امام، جانشان را قربان کنند! چقدر از ما، الان آرزو داریم اشاره لطفی از طرف ولىّ غایبمان بشود و جانمان را قربان کنیم!
وقتی انسان در جلو چشمش، رهبرش را ببیند و آن همه تشویق پشت سرش باشد، بعد هم معلوم باشد که میجنگند تا پیروز شوند و دشمن را شکست دهند، با امیدِ پیروزی میجنگند. چنین جنگی، در مقابل آنچه که در حادثه عاشورا میبینیم، جنگ سختی نیست. اما در حادثه کربلا، اصل قضایا ولبّ لباب اسلام یعنی خود حسینبنعلی، درون حادثه است و بناست شهید شود و این را خود او هم میداند، اصحاب نزدیک او هم میدانند. هیچ امیدی به هیچ جا – در سطح این دنیای بزرگ و این کشور اسلامی عریض و طویل – ندارند. غریب محضند. بزرگان دنیای اسلام در آن روز، کسانی بودند که بعضی از کشته شدن حسینبنعلی غمشان نبود؛ چون او را برای دنیای خودشان مضرّ میدانستند! عدهای هم که غمشان بود، آن قدر اهتمام به این قضیه نمیکردند. مثل عبداللَّه جعفرو عبداللَّه عباس. یعنی هیچ امیدی از بیرونِ این میدان مبارزه غمآلوده و سرشار از محنت، وجود نداشت. و هر چه بود در همین میدان کربلا بود و بس! همه امیدها خلاصه شده بود در همین جمع و این جمع هم دل به شهادت داده بود. بعد از کشته شدن هم – برحسب موازین ظاهری – کسی برای آنها یک فاتحه نمیگرفت. یزید بر همه جا مسلّط بود. حتی زنان آنها را به اسارت میبردند و به بچههایشان هم رحم نمیکردند. فداکاری در این میدان، بسیار سخت است. «لا یوم کیومک یا اباعبداللَّه.» اگر آن ایمان و آن اخلاص و آن نورخدایی در وجود حسینبنعلی نمیدرخشید که آن عده معدود مؤمنین را گرم کند، اصلاً چنین حادثهای امکان تحقّق نداشت. ببینید این حادثه چقدر با عظمت است!
بنابراین، یکی دیگر از خصوصیات این حادثه غریبانه بودن آن است. لذا شهدای زمان ما، با شهدای بدر، با شهدای حنین، با شهدای احد، با شهدای صفّین، با شهدای جمل قابل مقایسه هستند و از بسیاری از آنها بالاترند؛ اما با شهدای کربلا، نه! هیچ کس با شهدای کربلا، قابل مقایسه نیست. نه امروز، نه دیروز، نه از اوّل اسلام و نه تا آن زمانی که خدای متعال بداند و بخواهد. آن شهدا ممتازند؛ و نظیری دیگر برای علی اکبر و حبیببن مظاهر نمیشود پیدا کرد.
[5]
این پایه استوار و محکم است که هزار و سیصد و اندی است اسلام را، با آن همه دشمنی، در دنیا نگه داشته است.
و چه زیبا شرح تمام ماجرا در دعای روز سوم ماه شعبان به تصویر کشده شده است؛
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فى هذَا الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ
خدایا از تو خواهم به حق مولود در این روز آن مولودى که به او وعده شهادت داده شده بود
قَبْلَ اْستِهْلالِهِ وَ وِلادَتِهِ بَکَتْهُ السَّماَّءُ وَ مَنْ فیها وَ الاْرْضُ وَ مَنْ
پیش از اینکه بانگش در این دنیا بلند شود و به دنیا آید آسمانها و هر که در آنها است و زمین و هرکه
عَلَیْها وَ لَمّا یَُطَاْ لابَتَیْها قَتیلِ الْعَبْرَهِ وَ سَیِّدِ الاُْسْرَهِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَهِ
بَر آن است برایش گریستند پیش از آنکه قدم در این جهان گذارد کشته اشک و آه و آقاى طائفه بشر آن کس که در
یَوْمَ الْکَرَّهِ الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ اَنَّ الاْئِمَّهَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشِّفاَّءَ فى
روز رجعت به یارى مدد شده و آنکه پاداش کشته شدنش این بود که امامان از نسل اویند و درمان در
تُرْبَتِهِ و الْفَوْزَ مَعَهُ فى اَوْبَتِهِ و الاْوصِیاَّءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قاَّئِمِهِمْ
تربت او است و پیروزى در زمان رجعت با او و اوصیاء از عترت او است پس از حضرت قائم
وَ غَیْبَتِهِ حَتّى یُدْرِکُوا الاْوْتارَ وَ یَثْاَروُا الثّارَ وَ یُرْضُوا الْجَبّارَ
و پس از دوران غیبتش تا اینکه انتقام گیرند و خونها را باز گیرند و خداى جبار را خوشنود سازند
وَ یَکُونُوا خَیْرَ اَنْصارٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ
و بهترین یاران دین خدا باشند درود خدا بر ایشان در هر زمان که رفت و آمد دارد شب و روز
اَللّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَیْکَ اَتَوَسَّلُ وَ اَسْئَلُ سُؤ الَ مُقْتَرِفٍ مُعْتَرِفٍ مُسیَّئٍ
خدایا پس به حق ایشان به سوى تو دست نیاز دراز کنم و از تو خواهم خواستن شخص گنه کار اعتراف کننده بدکردار
اِلى نَفْسِهِ مِمَّا فَرَّطَ فى یَوْمِهِ وَ اَمْسِهِ یَسْئَلُکَ الْعِصْمَهَ اِلى مَحَلِّ رَمْسِهِ
به نفس خویش از کوتاهیهایى که در امروز و دیروزش کرده و اکنون از تو پناه خواهد تا هنگام رفتن در گور
اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ وَ احْشُرْنا فى زُمْرَتِهِ
خدایا پس درود فرست بر محمد و عترتش و ما را در زمره او محشور گردان
وَ بَوِّئْنا مَعَهُ دارَ الْکَرامَهِ وَ مَحَلَّ الاِقامَهِ اَللّهُمَّ وَ کَما اَکْرَمْتَنا
و جاى ده ما را با او در خانه کرامت (بهشت) و جایگاه ماندن همیشگى خدایا چنانچه ما را به شناختنش
بِمَعْرِفَتِهِ فَاَکْرِمْنا بِزُلْفَتِهِ وَ ارْزُقْنا مُرافَقَتَهُ وَسابِقَتَهُ وَ اجْعَلْنا مِمَّنْ
گرامى داشتى هم چنان ما را به نزدیک شدن با او گرامى دار و رفاقت و سابقه داشتن با او را روزى ما گردان و بگردان ما را از کسانى
یُسَلِّمُ لاِمْرِهِ وَیُکْثِرُ الصَّلوهَ عَلَیْهِ عِنْدَ ذِکْرِهِ وَ عَلى جَمیعِ اَوْصِیاَّئِهِ
که تسلیم دستور اویند و هنگام بردن نامش بسیار بر او درود فرستند و بر همه اوصیاء
وَ اَهْلِ اَصْفِیاَّئِهِ الْمَمْدُودین مِنْکَ بِالْعَدَدِ الاِْثْنَىْ عَشَرَ النُّجُومِ الزُّهَرِ
و خاندان برگزیده اش که یارى شده اند از جانب تو به عدد دوازده، آن ستارگان درخشان
وَ الْحُجَجِ عَلى جَمیعِ الْبَشَرِ اَللّهُمَّ وَهَبْ لَنا فى هذَا الْیَوْمِ خَیْرَ
و حجتهاى تو بر تمامى افراد بشر خدایا و ببخش به ما در این روز بهترین
مَوْهِبَهٍ وَاَنْجِحْ لَنا فیهِ کُلَّ طَلِبَهٍ کَما وَهَبْتَ الْحُسَیْنَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ
بخششها را و برآور براى ما در این روز هر خواهشى را چنانچه حسین را به محمد جدش بخشیدى
وَ عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ فَنَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ
و فُطرس به گهواره حسین علیه السلام پناه برد و ما پناهنده به قبر او هستیم پس از شهادت او بالاى تربتش آمده
وَ ننْتَظِرُ اَوْبَتَهُ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ
[6]
و چشم به راه رجعت او هستیم اجابت کن اى پروردگار جهانیان
[1] مقتل ابیمخنف، ص ۸۵
[2] برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران- 13/04/1390
[3] فتوحابن اثم: ج 5، ص 34. مقتل مقرم: ص 139
[4] سوره انفال- آیه 47
[5] برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از پاسداران- 26/10/1372
[6] مفاتیح الجنان آیت الله شیخ عباس قمی
فرهنگ نیوز