مهدی محمدی تشریح کرد:

هشت وضعیت مضر در مذاکرات که به گرفتن هیچ امتیازی منتهی نمی شود

بصیر، مهدی محمدی در یادداشتی که روزنامه وطن امروز آن را منتشر کرد، نوشت: آیا مذاکره همیشه یک ابزار کارآمد در دیپلماسی است؟ ظرف 3-2 سال گذشته یک دیدگاه پرنفوذ در حوزه سیاست‌گذاری دیپلماتیک در ایران این بوده که مذاکره ابزاری است که اگر مفید نباشد لااقل بی‌ضرر است بنابراین حتی در مقابل دشمن، بهتر این است که شما همواره با او در حال مذاکره باشید تا اینکه فرآیند دیپلماتیک به کلی قطع شود. به طور مشخص درباره آمریکا، هواداران این دیدگاه عقیده دارند مذاکره با آمریکا در هر حال بهتر از عدم مذاکره است، چرا که درون مذاکره است که:
اولا- دیدگاه‌ها شفاف و سوءتفاهم‌ها رفع می‌شود
ثانیا- اشتباهات محاسباتی طرف مقابل به حداقل می‌رسد
ثالثا- امکان برخورد‌های تصادفی و پیش‌بینی‌نشده از میان می‌رود
رابعا- نوعی عادت به تبادل‌نظر و همکاری شکل می‌گیرد
خامسا- زمینه‌های مشترک برای همکاری خود را بتدریج نشان می‌دهد
و سادسا- در مجموع از غلظت وضعیت خصمانه میان دو طرف کاسته می‌شود.
براساس همین منطق بوده است که کسانی در میان هواداران این دیدگاه عقیده داشته‌اند «ایجاد و حفظ زیرساخت تماس با آمریکا» مهم‌تر از برجام است و فرآیند 5/2 ساله مذاکرات اگر یک دستاورد داشته باشد همین است که کانال ظریف-کری شکل گرفته و به طور مستمر فعال است. پدیده‌های به ظاهر غریبی مانند قدم زدن در خیابان‌های ژنو به همراه وزیر خارجه آمریکا یا حتی نشاندن دستگاه‌های امنیتی دو طرف پای میز مذاکره را دقیقا باید از همین دیدگاه تحلیل کرد که بخش‌هایی از دولت عقیده دارند مذاکره با آمریکا دارای مطلوبیت ذاتی است ولو اینکه از دل آن چیزی بیرون نیاید. در یک جمله، این پدیده‌ای است که «آنتونی بلینکن»، معاون وزیر خارجه آمریکا آن را «عادت به همکاری» میان دولت‌های روحانی و اوباما خوانده است.
احتمالا براساس همین پیش‌فرض‌هاست که پروژه مذاکرات منطقه‌ای با عربستان و آمریکا هم روی میز برخی محافل دیپلماتیک قرار گرفته است. آمریکایی‌ها اراده خود را در این باره که مایلند چنین مذاکراتی آغاز شود، مدت‌هاست شفاف کرده‌اند. به طور مشخص اظهارات «بن رودز»، معاون مشاور امنیت ملی آمریکا پس از اجلاس اخیر میان اوباما و سران کشورهای حاشیه خلیج‌فارس همچنین سخنان ماه گذشته «جو بایدن»، معاون وزیر خارجه آمریکا در اجلاس آیپک، حاوی نشانه‌های روشنی است از اینکه «توانمندسازی اعراب برای ورود به مذاکره از موضع قدرت با ایران» یکی از ستون‌های استراتژی جدید منطقه‌ای آمریکاست. اینکه چرا آمریکا به این فکر افتاده و آیا اساسا چنین سناریویی امکان تحقق دارد یا نه، موضوع این نوشته نیست، بلکه در این نوشته، هدف طرح این سوال است: آیا حقیقتا آنگونه که هواداران مذاکره در داخل ادعا می‌کنند، گفت‌وگو و دیپلماسی، حتی با دشمنی مانند آمریکا همواره یک ابزار مفید یا لااقل بی‌ضرر است؟
واقعیت این است که حداقل 8 وضعیت خاص را می‌توان فهرست کرد که در آنها مذاکره نه‌تنها مفید نیست و به گرفتن هیچ امتیاز مهم یا حل هیچ مساله غامضی منتهی نخواهد شد بلکه به خودی خود مضر هم هست. این حالت‌ها چنین است:
1- وقتی تیمی ضعیف دارید: نخستین حالتی که در آن ورود به مذاکره خطرناک است، وقتی است که تیم مذاکره‌کننده شما ضعیف است. ضعیف در اینجا، چیزی فراتر از معنای عرفی آن و به معنای باور نداشتن به مولفه‌های قدرت ملی، قدرتمند‌تر دانستن دشمن از آنچه واقعا هست، تبعیت از منطق و پیش‌فرض‌های مذاکراتی دشمن و همچنین به رسمیت شناختن نگرانی‌های ساختگی دشمن است.
2- وقتی درک درستی از قدرت خود ندارید: حالت دیگری که در آن مذاکره خطرناک است زمانی رخ می‌دهد که مذاکره‌کننده نسبت به ابعاد قدرت ملی خود دچار سوءتفاهم باشد و آن را بسیار بیشتر یا بسیار کمتر از آنچه واقعا هست در نظر بگیرد.
در این صورت، مذاکره‌کننده نه خطرات شکست مذاکرات را درست ارزیابی خواهد کرد و نه فواید پیروزی و توفیق آن را. مهم‌تر از این، در محاسبه سود و زیان سناریو‌های مختلف، از الگوی محاسباتی‌ای استفاده خواهد کرد که به طور سیستماتیک پاسخ‌های نادرست تولید می‌کند. اتفاق دیگری که در این وضعیت می‌تواند رخ بدهد این است که توان مذاکره‌کننده برای مقاومت در مقابل فشارهای طرف مقابل یا ابتکار عمل آن برای وارد کردن فشار به طرف مقابل بشدت افت می‌کند. مذاکره‌کننده زود خسته و سریع متقاعد می‌شود و گاه کار به جایی خواهد رسید که در استراتژی منعطف و در تاکتیک متصلب باشد.
3- وقتی یک سنت مذاکراتی منفی شکل گرفته است: حالت دیگری که در آن باید از هرگونه ورود به مذاکره- بویژه با دشمن- خودداری کرد زمانی است که سنت مذاکراتی وجود دارد که در آن طرف مقابل احساس پیروزی می‌کند. در حالی که چنین سنتی وجود دارد، طرف مقابل گرایش خواهد داشت هرگونه مذاکره درباره هر موضوع دیگری را هم در چارچوب آن قرار بدهد و نتیجه‌ای مشابه با آن تولید کند. به‌عنوان نمونه، آمریکا بشدت مایل است برجام یک مدل برای بحث درباره هر مساله دیگری با ایران باشد، ولو اینکه آن مساله با موضوع هسته‌ای تفاوت‌های عمده داشته باشد. اگر بخواهیم عملگرایانه صحبت کنیم، در شرایطی که الگوی برجام روی میز است و آمریکا مطابق معیارهای خود در آن احساس پیروزی می‌کند، درگیر شدن در یک فرآیند مذاکراتی دیگر-مذاکرات منطقه‌ای یا غیر آن- بشدت برای ایران خطرناک است.
4- وقتی مذاکره ابزار جبران ضعف‌های میدانی دشمن است: وضعیت دیگری که در آن مذاکره می‌تواند بسیار پرضرر باشد وقتی است که طرف مقابل به مذاکره به‌عنوان فرصتی برای خرید زمان و جبران ضعف‌های میدانی خود می‌نگرد. این مساله به طور خاص درباره سوریه مصداق دارد. تجربه آتش‌بس حدودا یک ماهه و مذاکرات ژنو نشان می‌دهد در این مورد آتش‌بس و مذاکره در واقع تاکتیکی برای تجهیز تروریست‌های تکفیری، وارد کردن تروریست‌های جدید به معرکه و گرفتن زمانی برای بازسازماندهی آنها پس از ضربات مهلکی بود که در عملیات نبل و الزهرا دریافت کردند. اساسا و در حالت کلی می‌توان ادعا کرد مذاکرات ژئوپلیتیک با آمریکا مجموعا دارای همین وضعیت است و هدف از آن بیش از آنکه رسیدن به راه‌حل‌های واقعی درباره مسائل واقعی باشد، درگیر کردن ایران در فرآیندی است که از قدرت عمل میدانی آن کاسته و بر ابتکار عمل دشمنانش افزوده می‌شود.
5- وقتی مذاکره قرار نیست به نتیجه برسد: حالت دیگر بدل شدن مذاکره به یک ابزار پرخطر زمانی رخ می‌دهد که شما وارد مذاکره شوید در حالی که می‌دانید مذاکرات قرار نیست به نتیجه برسد. این حالت بیشتر زمانی رخ می‌دهد که هدف واقعی طرف مقابل از مذاکرات، چیزی غیر از آن مساله‌ای باشد که پای میز طرح می‌شود. در این حالت، موضوع مذاکره در واقع «سرکاری» است و هدف اصلی چیزی است که بیان نمی‌شود. یکی از بهترین نمونه‌ها در این باره مذاکرات سازش اعراب و اسرائیل است. هدف واقعی آمریکا و صهیونیست‌ها از طراحی چنین مذاکراتی نه پیدا کردن یک راه‌حل واقعی برای مساله-که می‌دانند ممکن نیست- بلکه گرفتن انرژی مقاومت، قبح‌زدایی از نشست و برخاست با اسرائیل، عادی‌سازی مساله غصب و در نهایت ایجاد زیرساختی از روابط شخصی میان رهبران دنیای عرب با صهیونیست‌هاست که در خلال آن مساله فلسطین بالکل منتفی شود.
6- وقتی شیفتگی وجود دارد: حالت بعدی که در آن باید از مذاکره اجتناب کرد زمانی است که یک طرف میز نسبت به طرف دیگر نوعی شیفتگی دارد. وقتی نوعی روابط شخصی شکل گرفته باشد یا منافع تجاری- اقتصادی وجود داشته باشد که به نتیجه رسیدن مذاکرات را صرف‌نظر از آنکه به نفع کشور هست یا نه، الزامی کند یا وقتی «حصول نتیجه» مهم‌تر از «محتوای نتیجه» قلمداد شود و تیم مذاکره‌کننده از این ایدئولوژی تبعیت کند که «هیچ توافقی بدتر از توافق نکردن نیست» مذاکرات می‌تواند بسیار پرآسیب باشد.
7- وقتی هدف افکار عمومی داخلی‌تان است. یکی از خطرناک‌ترین وضعیت‌ها زمانی است که طرف مقابل وقتی پای میز مذاکره نشسته، در پی به کنترل درآوردن افکار عمومی کشور از طریق عملیات‌های روانی «مذاکره‌پایه» باشد. استفاده از روش‌های شرطی‌سازی افکار عمومی نسبت به مذاکرات و به وجود آوردن وضعیتی که در آن افکار عمومی بخش‌های مهمی از فعالیت‌های ضروری اجتماعی- اقتصادی خود را به نتیجه مذاکرات پیوند بزند، امکان تعقیب منافع ملی در مذاکرات را به حداقل مقدار ممکن می‌رساند. در این حالت، طرف مقابل سعی می‌کند افکار عمومی شما را به پشتوانه خود در مذاکرات بدل کرده و نوعی حالت «اجبار به امتیازدهی» را به مذاکره تحمیل کند. در این وضعیت مذاکرات از دست رفته‌تر از آن چیزی خواهد بود که بتوان از دل آن یک نتیجه معقول بیرون آورد.
8- وقتی طرف‌های متناقضی آن سوی میز نشسته‌اند: آخرین حالت، زمانی است که طرف مقابل شما درون خود فاقد انسجام کافی انجام یک مذاکره منصفانه و عمل به تعهداتش در صورت حصول نتیجه باشد. وقتی طرف‌های مذاکراتی اهداف متناقضی دارند یا وقتی منافع آنها به حدی متفاوت است که یکسان از عمل به توافق سود نمی‌برند یا وقتی برخی از آنها اساسا به مذاکره اعتقاد ندارند و به اجبار پای میز نشسته‌اند، مذاکره نه‌تنها یک ابزار مفید نیست بلکه می‌تواند به شکل‌گیری توافقی منجر شود که پیشاپیش معلوم است طرف مقابل به آن عمل نخواهد کرد.

دانا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا