وهابیت، نطفه حرام استعمار بریتانیا پس از جنگ جهانی اول/ برنامه استعمار برای اسلام زدایی منطقه خاورمیانه
بصیر، از همان ابتدای جنگ بین الملل اول بریتانیا از طریق دو جبهه نیروهای خود را به خاورمیانه ارسال کرد.
استعمار انگلستان و تلاش برای فروپاشی امپراتوری عثمانی
در جبهه نخست از طریق پیاده کردن نیرو در مصر و عبور از کانال سوئز و گسیل بطرف اورشلیم، که در تاریخ 9 دسامبر 1917 این منطقه مهم و تاریخی خاورمیانه را به اشغال خود درآوردند، و بدین ترتیب ژنرال “آلن بای” فرمانده نیروهای نظامی بریتانیا لقب اولین فاتح مسیحی اورشلیم پس ازجنگ های صلیبی را به عهده گرفت.
در جبهه دوم نفوذ بریتانیا در خاورمیانه، از طریق پیاده کردن نیرو در بصره، میانرود را به تسخیر خود درآورد و متعاقب تسخیر دمشق بدست نیروهای نظامی، دولت عثمانی شکست را پذیرفت و بدین ترتیب زوال امپراتوری عثمانی فرا رسید.
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی تغییرات مهمی در منطقه عربی خاورمیانه رخ داد و فرانسویها و انگلیسیها منطقه خاورمیانه را بین خود تقسیم کردند.
1- عراق: انگلیسیها، سلطنت مشروطه فیصل بر عراق را پذیرفتند (1920م). آنان در 1922م این حکومت را به پذیرش تحت الحمایگی خود واداشتند. در سال 1926م منطقه موصل در شمال به عراق ملحق شد. در 1932م بریتانیا استقلال عراق را به رسمیت شناخت، اما پایگاههای نظامی خود و حق عبور و مرور نظامیان خود در عراق را حفظ کرد.
2- سوریه و لبنان: فرانسه لبنان را از سوریه جدا کرد. به این ترتیب با غلبه فرانسه بر سوریه ایده پادشاهی مستقل و بزرگ عربی محقق نشد. همچنین ایده سوریه بزرگ نیز که آنتون سعاده مسیحی و حزب ناسیونال سوسیالیست سوریه از آن حمایت میکردند، نیز تحقق نمییافت (سوریه مورد نظر سعاده شامل سراسر سرزمین تاریخی شام و عراق بود). فرانسه در 1926م به سلطه مستقیم بر لبنان خاتمه داد و اجازه داد تا عوامل لبنانی امور را تحت نظر فرانسه به دست بگیرند.
با این حال سوریه از مراکز اصلی ناسیونالیسم عربی باقی ماند و بعدها حزب بعث به وسیله میشل عفلق از مسیحیان سوری تشکیل شد.
3- فلسطین: این منطقه شامل فلسطین و اردن بود. انگلیسیها ماوراء اردن شامل کرانه باختری رود اردن را در 1922م از فلسطین جدا کردند. انگلیسیها سپس طبق وعده سابق، مهاجرت یهودیان به فلسطین را آزاد گذاشتند و این پدیده که از مدتی قبل آغاز شده بود را ادامه دادند.
4- اردن: در ابتدا ماوراء اردن بود و سپس به صورت اردن هاشمی و اردن درآمد. در آغاز بخشی از فلسطین به شمار میآمد. فلسفه تشکیل آن ایجاد قلمرویی برای عبدالله فرزند دیگر شریف حسین بود. عبدالله به کمک انگلیسیها نیرویی نظامی موسوم به لژیون عرب تشکیل داد. این نیرو در جنگ اول اعراب و اسرائیل (1949-1948م) بهتر از نیروهای دیگر کشورهای عربی با اسرائیل جنگید و توانست سلطه بر منطقه کرانه باختری رود اردن و بیت المقدس شرقی را برای اردن به ارمغان آورد. عبدالله در 1928م با انگلیسی ها توافق کرد که رژیم مشروطه در اردن برقرار کند.
5- عربستان سعودی: ماجرای تشکیل آن به فعالیت های عبدالعزیز، ابن سعود و قرارداد او با انگلیسی ها بر میشود که انگلیسیها سلطه او را بر نجد و احساء پذیرفتند. پس از آن عبدالعزیز جنگ با آل رشید را تا 1921م و سرکوبی کامل آنها ادامه داد. وی در 1925م حجاز را نیز از دست جانشینان شریف حسین مکی خارج کرد. به این ترتیب مملکتی به نام پادشاهی حجاز و نجد پدید آمد. در 1927م قرارداد جده بین ابن سعود و انگلیسیها منعقد شد که انگلیسیها استقلال و حاکمیت کامل این کشور را به رسمیت شناختند. این کشور در 1932م به پادشاهی عربستان سعودی (مملکه العربیه السعودیه) تبدیل شد.
در زمان پایان جنگ تمامی مناطق عربی امپراتوری فروپاشیده شده عثمانی در دستان بریتانیا بود. در این پیروزی تاریخی یک بریتانیایی به نام Captain T.E.Lorens معروف به لورنس عربستان نقشی اساسی را ایفا نمود زیرا که وی از طریق خاندان هاشمی با جهان عرب ارتباطی درخور ایجاد کند و بدین ترتیب ایشان را در شورشهای خود علیه عثمانیان همراهی و البته راهنمایی نمود.
درطی دوران جنگ جهانی اول و البته پیش از آن شخص سید حسین بن علی که بزرگ خاندان هاشمی نیز می بود متولی کعبه را به عهده داشت وبدین جهت دارای اعتبار فراوانی در نزد جهان عرب بود.
او دارای 4 پسر بود بود یکی از آنها علی بن حسین نام داشت که به سمت پدر خود گمارده شد پسر دیگر شاهزاده عبدالله پادشاهی مناطق اردن و فلسطین را بر عهده گرفت و پسر دیگر ملک فیصل به عنوان زمامدار عراق و سوریه برگزیده شد.
یکی از حوادث عمده و مهم پایانی جنگ جهانی اول قدرت گیری وهابیون قشری گرا در شبه جزیره عربستان بود. این اتفاق مهم تحت رهبری ملک عبدالعزیز و زیرعنوان ایدئولوژی سلفی ظهور نمود و در نتیجه علی بن حسین هاشمی که متولی خانه کعبه نیز بود به اجبار آنجا را ترک گفت.
در حقیقت در یک نگاه اجمالی پس از جنگ جهانی اول میتوان اینگونه بیان کرد که کشورهای عربی عراق، سوریه، اردن، مصر، کویت و لبنان به گونهای استقلال خود را بدست آوردند و عنصر وهابیت در شبه جزیره عربستان توسط خاندان آل سعود نضج گرفت و موجودیت فلسطین با مهاجرت یهودیان و جنبش صیونیزم با مخاطره جدی مواجه گردید.
استعمار بریتانیا و ایجاد فرقه ضاله وهابیت
بیشک نقشه اختلاف در جهان اسلام و تضعیف حکومتهای اسلامی، از دوران قبل از جنگ اول جهانی برمیگردد. جائی که بریتانیا به تدریج و با سیاست گام به گام سرزمینهای عثمانی را اسلامزدائی کرد و ابتدا مناطق بالکان حوزه دریای سیاه و سپس شبه جزیزه حجاز را از زیردست امپراتوری عثمانی خارج کرد تا معماری خاورمیانه را پس از جنگ اول جهانی و فروپاشی امپراتوری عثمانی به عنوان آخرین امپراتوری اسلامی طراحی کند.
قرارداد ” سایکس پیکو و سور” وضعیت کشورهای مصنوعی خاورمیانه را پس از جنگ اول جهانی مشخص کرد و تشکیل کشور عربستان سعودی با ایدئولوژی اسلام وهابی و افراطی اولین گام برای ضربه زدن بر پیکره جهان اسلام بود و عربستان سعودی با آموزههای وهابیت به دنبال تعریف یک اسلام متحجر و خشن در افکار عمومی جهان بود تا ضربه بعدی به پیکره جهان اسلام وارد نماید.
شاید بتوان از فرقه ضالّه و انحرافی وهابیّت به عنوان مهمترین شاهکار سیاسی- مذهبی صهیونیسم انگلیسی یاد کرد.
آل سعود، نوکر صهیونیسم
فرقه وهابیّت نیز در همین راستا و توسط محمدبن عبدالوهّاب و به تحریک «همفر» (جاسوس انگلستان) صورت گرفت. همفر در خاطراتش درباره تحریک محمدبن عبدالوهاب می نویسد:
«پس از آشنایی و مراوده با محمدبن عبدالوهّاب، بدین نتیجه رسیدم که فرد شایسته برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه، شخص او تواند بود…من پیوسته در گوش او فرا می خواندم که خداوند تورا از موهبت نبوغ و قریحه ای بهره مند ساخته که به مراتب از علی و عمر بیشتر است. به او می گفتم اگر تو در زمان پیامبر بودی، یقیناً به جانشینی او انتخاب می شدی»
شاید با بیان نامه زیر که از سوی عبدالعزیز (مؤسس و بنیانگذار عربستان سعودی) خطاب به «پرسی کاکس» نماینده بریتانیا نوشته شده است، حجاب وابستگی وهّابیان آل سعود به صهیونیسم انگلیسی بیش از پیش کنار رود:
«آقای من! سرپرسی کاکس نماینده بریتانیای کبیر عزّتش مستدام باد … بزرگی خدمات ما را برای بریتانیای بزرگ و دوستی و صمیمیت ما را برای همیشه بپذیرید.
نوکر شما امیر نجد و عشایر آن، عبدالعزیز آل سعود.»
این نوکر صهیونیسم بین الملل در نامه ای دیگر وابستگی خود را به یهودیان زرسالار چنین تشریح می نماید:
« من سلطان عبدالعزیز بن عبدالرحمن الفیصل آل سعود اقرار و اعتراف می کنم، برای «سر پرسی کاکس» نماینده بریتانیای کبیر، از طرف من مانعی نیست که فلسطین را به مسکینان یهود یا غیر یهود که بریتانیا بخواهد ببخشم. از زیر پرچم بریتانیا بیرون نخواهم رفت تا روز قیامت.»
فرجام عبدالعزیز؛ در سال 1367ق. پیر و سالخورده و بیمار گردید و دیگر نمیتوانست حرکت کند. به ناچار با صندلی متحرک (چرخ دار) جابه جا میشد و فرسودگی او را از پای درآورده بود و نمیتوانست چیزی را تشخیص دهد و چندان رغبتی برای کارهای حکومتی در خود نمیدید. سرانجام در سال 1372ق. در حالی که 77 سال سنّ داشت، درگذشت. و پادشاهی به سعود رسید و فیصل را ولیعهد خود نمود.( آل سعود، ماضیهم و مستقبلهم، ص166)
پس از او نیز تا کنون سایر پسرانش بر مسند حکومت عربستان تکیه زدند.
بلاغ