برای تیم بنا و مردانش؛ کاش آینده‌ای وجود نداشت

وی این دنیا همه‌ چیز آدمیزاد را یاد پیر شدن می‌اندازد، حتی دیدن کشتی‎های المپیک آن هم از نوع فرنگی؛ سوریان نابغه ما زودتر از آنچه خوب و درست و حسابی طعمش را بچشیم، حذف شد. حبیب‎الله اخلاقی و بشیر باباجان‎زاده هم در یک چشم بر هم زدن کنار رفتند تا کابوس کشتی فرنگی آغاز شود.

همچنان امیدوار بودیم و برای مایی که دل‌مان با مدال‎های نوروزی و رضایی در المپیک 2012 لندن غنج رفته است، باخت این‎شکلی‌ِ آنها حکم «تیر خلاصی را برای بنایِ بنا داشت»، هر چند رضایی توانست یک مدال برنز بگیرد.

شاید هیچ‌چیز بدتر از این نباشد که کسی یک خواب بد را دو بار ببیند. کشتی‎های سوریان، نوروزی و رضایی طلایی‎های 2012 لندن در 2016 ریو، دقیقاً ما را یاد علیرضا‎ دبیر 2004 آتن انداخت. به همان بدی، به همان افتضاحی.

شاید اگرمی‌خواستیم یک نمایشنامه تراژیک برای تیم بنا به رشته تحریر درآوریم، باز هم نمی‌توانستیم این‌قدر بی‎رحم باشیم. این‌قدر بی‎رحم و تلخ.

گاهی آینده به‌ قدری مأیوس‌‌کننده است و تلخ که آرزو می‌کنی کاش آدمیزاد برای یک بار در تمام طول زندگی‌اش هم که شده می‌توانست آینده را ببیند، نه برای خودش حتی، برای آن مردمی که عاشقانه منتظر مدال‎های تیم کشتی فرنگی بودند.

ای کاش این تیم خسته، با آن بدن‎های بی‎جان اصلاً به ریو نمی‎رفت. ای کاش اصلاً بازی‎های ریو برگزار نمی‎شد و هزاران ای کاش‎‎های دیگر. ای کاش اصلاً المپیک 2016 نبود و ما هنوز عاشقانه‎های تیم 2012 لندن‌مان را می‎دیدیم و به خود می‎بالیدیم.

همان‌طور که از 2012 تا به امروز از این تیم تعریف کردیم، امروز این حق را داریم که از این تیم سؤال کنیم، پس می‎پرسیم؛ چه بلایی سر بولدوزهای 2012 آمده است؟ همان‎هایی که اگر مصلحت نبود، سه طلای‌شان بیشتر بود. آن تیم رؤیایی چه شد؟ چه بر سر آن بنای عظیمی که ساخته شده بود، آمد؟/آ

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا