شمشیرباز نابغه ایرانی، هر شب با بغض می خوابد!
بصیر،مجتبی عابدینی و مربی اش بی سر و صدا و به قول معروف خودشان «چراغ خاموش» سختی ها را پشت سر گذاشتند تا به ریو رسیدند و همه هدف شان طلا بود. طلای المپیک، در جایی که چهار سال تمرین کرده بودند و باور داشتند که خوبند، می توانند و بهترینند. آنها در ریو همه اینها بودند اما کمی بدشانسی و اگر ناداوری و حق خوری چاشنی کارشان نمی شد، چه بسا امروز از عابدینی به عنوان یکی از مدال آوران ریو یاد می شد.
اگر موافقید به روزهای اولی بازگردیم که شمشیربازی را شروع کردید. اصولا برای خیلی ها این رشته خیلی پرهیجان محسوب نمی شود که شاید دلیلش بازتاب خبری کمی است که در رسانه ها دارد، چطور از بین این همه رشته ورزشی، شمشیربازی را انتخاب کردید؟
– من همیشه دنبال یک رشته ورزشی بودم که آن را به طور جدی پیگیری کنم و ادامه اش دهم. آن زمان مثل بقیه هم سن و سالانم در محل و پارک، فوتبال و والیبال بازی می کردم اما پسردایی ام که قبلا شمشیربازی کار کرده بود، این رشته را به من معرفی کرد و تیر ماه سال 76 در 13 سالگی بود که برای اولین بار وارد سالن شهید کلاهدوز شدم و این رشته را شروع کردم. بعد از آن هم خیلی منظم و بی وقفه تمرین کردم.
شما رشته ای را انتخاب کردید که فکر نمی کنم از نظر امکانات شرایط خوبی داشته باشد.
– بله، در این رشته کم لطفی بسیار است. با وجودی که دین اسلام بهای زیادی به این رشته داده اما ما همیشه از نظر سالن در مضیقه بوده ایم. تنها سالن شمشیربازی در پایتخت، سالن شهید کلاهدوز است که اصلا برای این استان کافی نیست. سالنی که قدمتی بیش از 40 سال دارد، سالنی فرسوده که در شأن تیم ملی ما نیست. نداشتن سالن یکی از دغدغه های اصلی جامعه شمشیربازی است.
از نظر شمشیر و لباس هم با کمبود مواجه هستید؟
– نه، خوشبختانه از این نظر مشکلی نداریم. مشکل اصلی مان همان سالن است. البته در زنجان، ارومیه و استان البرز سالن های خوبی داریم که بهتر از سالن شهید کلاهدوز هستند.
مهد شمشیربازی در ایران کدام شهرها هستند؟
– خوشبختانه استان های ما خوب پیشرفت کرده اند؛ گیلان، یزد و آذربایجان شرقی را می توان از این دسته نام برد.
در کنار ورزش حرفه ای که بالطبع وقت زیادی هم از شما می گیرد، شغل دیگری هم دارید؟
– نه، فرصتی نمی ماند. خصوصا اینکه ما همیشه از این بابت نگرانی داریم. در شمشیربازی لیگ برگزار می شود که 6 ماه از سال دیگرش هستیم که البته پول زیادی هم در آن رد و بدل نمی شود. برای یک فصل چیزی حدود 10 تا 15 میلیون تومان.
به بحث قبلی برگردیم. چه زمانی به این فکر رسیدید که حتما می توانید در این رشته موفق باشید؟
– از همان روزی که تمرینم را شروع کردم نگاهی جدی به شمشیربازی داشتم و به فکر کسب مدال بودم. سال 78 بود که نقره جوانان و برنز نوجوانان ایران را گرفتم و این یک استارت خوب برای من شد که به تیم ملی راه پیدا کنم. اولین میدان برون مرزی که رفتم سال 79 بود که برای شرکت در مسابقات قهرمانی نوجوانان آسیا به هنگ کنگ رفتم و برای اولین بار موفق به کسب مدال طلای نوجوانان آسیا شدم که تا امروز کسی چنین مدالی را نگرفته است.
کمی از نفرات شاخصی که پیش از شما مدال آور شده بودند می گویید؟
– پیمان فخری مدال طلای بزرگسالان آسیا را دارد و میرمحمدی هم در اسلحه فلوره موفق عمل کرده است. البته خیلی ها پیش از من زحمت کشیده اند و روی سکو رفته اند. از سال 79 به بعد هم من مدال آوری هایم را شروع کردم. سال 81 مدال نقره جوانان آسیا را در تایلند گرفتم و سال 83 برای اولین بار به مدال طلای جوانان آسیا رسیدم. مدال های نقره و برنز بزرگسالان آسیا را هم در کارنامه دارم، مجموعا 23 مدال آسیایی.
با پیمان فخری که در هر دو المپیک مربی تان بود، هم تیمی هم بودید؟
– من و پیمان 11 سال هم تیمی بودیم. از سال 78 تا 89. اولین سفرمان با هم به اردوی تدارکاتی قزاقستان بود که تیم ملی برای شرکت در مسابقات قهرمانی جهان در ایران آماده می شد. او 7 سال از من بزرگتر است. پیمان فکر کنم سال 2007 بود که خداحافظی کرد و بعد از سپری کردن دوره مربیگری بین المللی مجارستان که با نمره عالی هم در آن قبول شد، مدرک بین المللی مربیگری اش را گرفت و سال 2010 سرمربی تیم ملی شد.
اولین کار بزرگ شما در کنار پیمان فخری کسب سهمیه المپیک لندن بود.
– ما این سهمیه را در ژاپن گرفتیم، بعد از 37 سال بود که موفق می شدیم در رشته شمشیربازی سهمیه المپیک بگیریم.
سهم او را در موفقیت هایی که کسب کرده اید چقدر می دانید؟
– پیمان در همه آنها سهم داشته، درست به اندازه خودم. او در همه میدان ها برای من هم مربی بوده، هم بدنساز، هم روانشناس و هم دوست. ما خیلی به هم نزدیک هستیم. او درد را می داند. در این رشته زجر کشیده، مدال طلای بزرگسالان آسیا را دارد و کاملا شرایط یک شمشیرباز را درک می کند.
از چه زمانی حس کردید که باید به المپیک فکر کنید؟
– پیش از مسابقات المپیک 2008 پکن، رییس سابق فدراسیون شمشیربازی به ناحق اجازه نداد من در رقابت های گزینشی المپیک شرکت کنم در حالی که حق من بود به مسابقات بروم اما فرد دیگری اعزام شد و ما سهمیه نگرفتیم. من از همان سال 2007 به کسب سهمیه فکر می کردم که این رویا در المپیک 2012 محقق شد. ما تا المپیک لندن، در رویای کسب سهمیه و حضور در این مسابقات بودیم و از سال 2012 به بعد در رویای مدال.
در لندن با یک باخت حذف شدید.
– بله، نفر سی و هفتم و آخر شدم. همان جا من و پیمان به هم قول دادیم که سال 2016 باید مدال طلا را بگیریم و خیلی هم روی این هدف کار کردیم. تمرین یک طرف، بحث روحی و روانشناسی هم طرف دیگر. موفقیت بزرگ ما کسب دو سهمیه المپیک بود که پیش از ریو به دست آمد. این موفقیت بسیار خوبی بود چرا که خیلی از تیم های خوب دنیا که مدعی شمشیربازی هستند نتوانستند به دو سهمیه برسند اما ما این کار را انجام دادیم.
حس تان بعد از کسب سهمیه المپیک لندن چه بود؟
– خیلی خوب، چون در رشته ای که دنبالش کرده و راهی که ادامه اش داده بودم، به المپیک رسیده بودم.
اینکه گفتید بحث روحی و روانشناسی در کنار تمرین، منظورتان دقیقا چه بود؟
– از همان روزی که از لندن برگشتیم پیمان یک شعار داشت: «ما خوبیم، ما می توانیم، ما بهترینیم»؛ این را دائم تکرار می کرد. حین مسابقات، حین تمرین و در همه حال. کاری هم نبود که انجام نداده باشیم، تمرین سنگین، وزنه های سخت و بدنسازی فشرده، اردوهای منظم و … همه کار می کردیم تا به هدف مان برسیم.
چند روز پیش از شروع مسابقات به ریو رفتید؟ چه حس و حالی داشتید؟
– هفت روز قبل از مسابقه وارد ریو شدیم و در مراسم رژه هم حضور داشتم. با وجود همه بحث هایی که به خاطر لباس فرم کاروان ایران پیش از اعزام به وجود آمده بود، من از لباس های نهایی که در روز رژه تن مان بود خیلی لذت بردم و به نظرم به کاروان ایران شخصیت داده بود. دوستان گرجستانی، چینی و حتی ایتالیایی ام که قهرمان 2004 آتن شده بود، از پوشش ما خیلی خوش شان آمده بود و خواستند با هم چند عکس سلفی هم بگیریم.
خیلی از ورزشکاران ما بعد از شکست در المپیک گفتند که نتوانستند بر استرس شان غلبه کنند. شما چطور، استرس داشتید؟
– من هیچ استرسی نداشتم، فقط هیجان مسابقه بود که به آن هم غلبه کردم. ما فقط به طلا فکر می کردیم و آنقدر که پیمان فخری در گوش مان خوانده بود: «ما خوبیم؛ ما می توانیم؛ ما بهترینیم» که فقط هم با همین تفکر به مصاف حریفان می رفتیم. نباید المپیک را آنقدر برای خود بزرگ کنیم که بر استرس غالب نشویم. درست است که میدان بزرگی است اما ماهیت آن با دیگر مسابقات نباید خیلی فرق بکند که برای خودمان استرس بی مورد درست کنیم.
مردم که از عملکرد شما خیلی راضی و خوشحال بودند، حتما کامنت های خوبی هم در این باره دریافت کرده اید؟
– دقیقا همین طور است. همه تعریف می کردند و می گفتند کارت به اندازه طلا ارزش داشت. پیام های خیلی زیبایی به من رسید. اتفاقا از پنج شنبه به مشهد رفتم و در یک بازارچه خیریه معلولین با بچه های معلول دیدار کردم. حس خیلی خوبی بود که سرپرستان این بچه ها می گفتند آنها با چه ذوقی بازی های مرا دیده و با اشک هایم اشک ریخته و با خنده هایم خندیده اند.
دیگر نتایج کاروان ایران را چطور دیدید؟
– بهداد سلیمی با آن آسیب دیدگی که داشت، خوب خودش را به المپیک رساند، به هر حال ناداوری که در حق او صورت گرفت را همه دیدند و نمایان شد اما ناداوری مرا خیلی ها ندیدند. روزی که ریو را ترک می کردم، کاروان تکواندو وارد برزیل شد. در فرودگاه به آنها گفتم بروید و طلای من که در ریو جا مانده را بگیرید و با خود به ایران بیاورید. از باخت فرزان خیلی ناراحت شدم اما مدال برنز خانم کیمیا علیزاده عالی بود، خصوصا اینکه او تاریخ ساز شد و اولین مدال بانوان ایرانی در تاریخ المپیک ها را کسب کرد.
شما حتی به برنز هم قانع نبودید، درست است؟
– طلا برای من بود، حقم را خوردند. من فقط طلای المپیک را می دیدم و مطمئن بودم که می توانم به آن برسم. البته اگر ناداوری صورت نمی گرفت، شمشیربازی که طلای المپیک گرفت را در کمتر از پنج ماه قبل دو بار در مسابقات اصلی برده بودم. شمشیرباز مجاری هم از اینکه من به فینال نرسیده بودم، خیلی خوشحال بود.
خیلی ها می گفتند که میزبانی برزیلی ها در حد قابل قبولی نیست، شما که لندن هم حضور داشتید این تفاوت ها را چطور دیدید؟
– بارها گفته ام که ما چراغ خاموش حرکت کردیم و به هیچ چیزی غیر از هدفی که داشتیم فکر نمی کردیم. از وقتی هم که به ریو رسیدیم خودمان را با همه چیز تطبیق دادیم؛ با اتاق و غذا و دیگر مسائل. من که چیز خاصی به نظرم نیامد چون فقط به دنبال کسب مدال و رسیدن به حقم بودم.
اینکه در روز تولدتان مسابقه می دادید چه حسی داشت؟
– طی این سال هایی که در مسابقات شرکت می کردم تا حالا پیش نیامده بود دقیقا در روز تولدم بازی کنم. شما فکر کنید امسال تولدم با مسابقه ای در این سطح همزمان شد و این خیلی به من انرژی می داد. می گفتم 25 مرداد 95 به یکی از زیباترین خاطرات زندگی ام بدل می شود و شاید به نوعی تولد دوباره شمشیربازی هم می شد اما خب در نهایت این اتفاق نیفتاد.
چه تعریفی از شمشیربازی دارید؟
– برای من خود زندگی است؛ یک عشق تمام نشدنی. تیر ماه 96 دقیقا 20 سال می شود که من و پیمان در کنار هم شمشیربازی زندگی کرده ایم. این رشته برای پیمان فخری هم همین تعریف را دارد.
شمشیر کمی خشن به نظر می رسد، چطور از آن می توان به عنوان یک عشق یاد کرد؟!
– اتفاقا برخلاف تصور همه، شمشیربازی اصلا خشن نیست، در خودش دنیایی از امنیت دارد. شمشیر با محبت است. برای من که خیلی با محبت و وفادار بوده. من از این رشته خیلی چیزها یاد گرفته ام. آموخته ام که چطور از پس مشکلات سخت بربیایم، چطور کارهای بزرگ انجام دهم، چطور روزهای سخت را فراموش کنم و با فراز و نشیب و غم و شادی زندگی کنار بیایم.
در مسیر ورزش قهرمانی هم ازدواج کردید و هم بچه دار شدید که البته این اتفاق شما را هرگز هم از مسیر قهرمانی دور نکرد.
– بله، دقیقا. من و خانمم در حال تحصیل در دانشگاه تهران بودیم و هر دو رشته تربیت بدنی می خواندیم که با هم آشنا شدیم و 29 شهریور 84 هم ازدواج کردیم. خانمم تنیس روی میز کار می کرد، او همیشه در روزهای سخت کنارم بود و همراهی ام می کرد. سختی های زیادی را متحمل شد تا من بتوانم به تمریناتم و ورزش حرفه ای ادامه دهم. سال 90 هم دخترم پارمیس به دنیا آمد.
از کی دوباره استارت می زنید؟
– باید از نظر روحی آماده شوم. فعلا که شبی نیست با بغض به المپیک فکر نکنم. ما بازی های آسیایی 2018 جاکارتا را در پیش داریم که قبل از المپیک 2020 برای ما حائز اهمیت است.