روحانی گرفتار تناقضها گلایه یا قبول شکست برجام
بصیر،رسفر به نیویورک امسال با اتفاقاتی متفاوت از آنچه به طور معمول از سفر آقای روحانی به اجلاس سازمان ملل انتظار میرفت همراه بود. بیش از هر چیزی اظهارات آقای روحانی و ظریف در نقد عملکرد آمریکا در برجام در تقابل با انتظارات معمول از این سفرها بود که به عنوان دریچهای برای وقوع دیدارهای حساب ناشده و کاملاً اتفاقی با طرحهای آمریکا مورد استفاده قرار میگرفت.
در هرحال، اینکه نیویورک برای انتقاد از رفتار آمریکا در برجام، البته به سیاق معمول دولت روحانی تحت عنوان بدعهدی، انتخاب شده معنای مشخصی دارد. برخلاف آنچه بعضاً گفته شده اظهارات انتقادآمیز این آقایان به هیچوجه مصرف داخلی نداشته و به قصد آرامسازی جو داخل ایران و انتقادهای رو به رشد از بیعملی و سکوت دولت در برابر رفتار آمریکائیها بیان نشده است. برای چنین مصارفی انتخاب خانه دشمن بدترین انتخاب و در واقع نوعی خطا و سوءفهم از پروتکلهای دیپلماتیک است. به علاوه، این رفتار خلاف عقل سلیم نیز هست. چه کسی در خانه شخصی از او انتقاد میکند به این منظور که شخص دیگری را از سکوت و انفعال خود در برابر میزبان راضی کند؟ انتقاد از آمریکا در خانه خود او به مراتب ماهیت انتقادآمیزتر و تندتری نسبت به آمریکا دارد از زمانی که گلایههای مشابهی در خاک کشور از آمریکا میشد. درصورتی که جدیتی در انتقاد از شخصی وجود نداشته باشد، این انتقاد باید در غیاب او و حتی به نحوی که به گوش او نیز نرسد مطرح شود تا بتوان آن را دارای مصرف غیرجدی یا داخلی دانست.
اما سؤال مهمتر این است که آیا برای آقایان روحانی و ظریف امکان تداوم سکوت و انفعال برای همیشه وجود داشته یا دارد چون انتقاد آنان مخالف اهداف راهبردی نزدیکی به آمریکاست؟ مطابق تمایل غربگرایان و وابستگان به آمریکا در ایران ظاهراً به منظور خوشنودی و جلب محبت آمریکا نباید هیچگونه واکنش منفی در برابر این کشور داشت ولو اینکه مصالح و منافع کشور از انفعال و بیعملی ضربه بخورد. این نیز از نظر اینان فرق نمیکند که تا چه میزان این انتقاد بحق و درست بوده یا تا چه پایه آمریکا سلطهگرایانه و خلاف قواعد عمل کرده باشد. از این منظر دلیل غیرواقعی بودن یا غیرجدی بودن انتقادات روحانی و ظریف از آمریکا نیز این است که تاکنون از ناحیه ایران هیچگونه اعتراض رسمی به حکمیت عرضه نشده تا آنان در این مورد داوری کرده یا به نفع ایران رأی دهند. از این منظر اگر جدیت یا حقیقتی در انتقادهای مذکور وجود داشته و مصرف داخلی نداشته باشد، منطقاً بایستی حداقل پیش از این یا همزمان با آن اعتراضاتی رسمی به منظور حکمیت داده میشد. انکار نمیتوان کرد که در این سخن حقیقتی وجود دارد. ازآغاز اجرای برجام و عدم لغو تحریمها یا عدم ظهور آثار دیگر توافق این سؤال وجود داشته است که چرا دولت در این زمینه سکوت کرده است. به این معنا، پس از آنکه دولت تحت تأثیر انتقادات پیدرپی از چنبره انفعال و سکوت درآمد نیز در قالب تعیین شده در برجام و به صورت رسمی نیز اقدامی انجام نگرفت، بلکه صرفاً به این اکتفا شد که از بدعهدیهای آمریکا گلایه شود. نکتهای که مؤید سخنان فوق است عکسالعمل آمریکا در برابر این گلایه است. پس از گلایههای اخیر در نیویورک و وعده آقایان به قول اصلاح امور از سوی آمریکا پاسخ و عکسالعملی که از سوی آمریکائیها، چه وزیر انرژی یا سخنگوی وزارت خارجه و یا شخص وزیر خارجه داده شد، مثل همیشه بود. آمریکائیها معتقدند آنها بتمامه به تعهدات خود در برجام عمل کردهاند و ادعاهای دولت در مورد بدعهدی آنان به یک معنا نوعی زیادهخواهی است.
به همین دلیل و دلایل پیش گفته است که بعضی انتقادات یا در واقع گلایههای آقایان روحانی و ظریف را غیرجدی و دارای مصرف داخلی ساکت کردن منتقدین در کشور میدانند.
روشن است که در اینها تناقض مشهودی وجود دارد که باید حل شود. از این جهت، باید این سؤال به طور جدی از دولت پرسیده شود که اگر آنها معتقد به تخلف آمریکا از برجام هستند چرا آن را تحت عنوان بدعهدی و در عرصه عمومی طرح میکنند به جای آنکه انتقادات را در مجرای تعیین شده برای داوری درمورد تخلفات طرفین در برجام به طور رسمی به جریان اندازند. نوع برخورد دولت از این جهت بیشتر مشکوک و ابهامآمیز است که برای سخن از نقض برجام از تعبیر بدعهدی استفاده میکند به لحاظ حقوقی بدعهدی تنها در صورتی معنا دارد که طرف مقابل توافق آن را نقض کرده یا موافق عهد خود در توافق عمل نکرده باشد. تنها احتمالی که برای تصحیح و معنادار کردن عملکرد دولت در این زمینه وجود دارد این است که فرض کنیم عهد و قرارهایی بیرون از متن برجام و توافق وجود داشته باشد. اما چنین فرضی چه معنایی میتواند داشته باشد؟ چنین فرضی فرض بسیار عجیب و حیرتآوری است زیرا تمام آنچه اکنون ما خواهان آن هستیم همان خواستههایی است که از آغاز دلیل ورود کشور به مذاکره و انعقاد توافق میباشد. چه معنا دارد که آنچه بایستی در متن توافق پاسخ داده شده و تامین گردد، به قرار و مدارهای بیرون از توافق احاله شود. اگر چنین است پس برجام برای چه انعقاد یافته و چه هدفهایی را تامین میکند؟ پاسخ این سؤال یا آن فرض غیرعادی تنها میتواند این باشد که آمریکا حاضر نبوده است تامین خواستههای کشور و به طور مشخص لغو تحریمها را در برابر تعهدات کشور قبول کرده و در قرارداد بگنجاند. به همین دلیل لغو تحریمها را بیرون از توافق و مشروط به انجام اقدامات دیگری ساخته که اکنون خواهان انجام آن از سوی کشور است.
البته روشن است که فرض مذکور و جواب احتمالی آن به صراحت متن توافق و وعدههای آقای روحانی، ظریف و دیگر اعضای تیم مذاکرهکننده در مورد لغو تحریمها به عنوان ما به ازای تعهدات کشور نمیتواند درست باشد. اما بعضا آمریکائیها و حتی آقای روحانی و بعضی از اعضاء تیم مذاکرهکننده نکاتی در نقض این مطلب و بستگی لغو کامل تحریمها به امور دیگر یا انعقاد برجامهای بعدی میگویند که به اندازه فرض مذکور و پاسخ آن عجیب است. با اینحال عجیبتر این است که این نکات کاملا با فرض عجیب ما و پاسخ عجیبتر آن سازگاری کامل دارد. هر چه باشد، برای حل تناقض موجود در رفتار دولت در ادعای بدعهدی در عین عدم عرضه شکایت رسمی دو احتمال پیش روی ما قرار میگیرد. یک احتمال این است که به هردلیلی، خواه فرض مذکور، خواه امور دیگر، خواستههای کشور و مشخصا لغو کامل تحریمها و برگشت تعاملات اقتصادی کشور به حالت قبل از برجام در متن برجام تامین نشده است. به این معنا، دولت قرارداد و توافق ناقصی را امضا کرده است که تامینکننده اهداف کشور نمیباشد یعنی حاصل مذاکرات یا برجام از منظر منافع و اهداف کشور بسیار بد و ناموفق است. از این جهت اگر دولت مدتها پس از اجرای برجام و عدم تامین خواستههای کشور سکوت کرده و اعتراضی نمیکرد ریشه آن وجود توافق بدی است که اجازه اعتراض به دولت نمیدهد. به همین دلیل حتی پس از خروج از انفعال و سکوت، دولت تنها از بدعهدیهای آمریکا گلایه میکند بدون اینکه رسما اعتراض به نهادهای حکمیتی مقرر در برجام داشته باشد. همانطوریکه گفته شد پاسخ آمریکائیها به گلایهها نیز این حقیقت را تایید میکند.
اما پس از این احتمال که کاملا شواهد و ادله خوانایی دارد روشن است که تناقض چگونه حل میشود. اینکه به بیان بعضی منتقدین گلایههای دولت در نیویورک مصرف داخلی دارد زیرا به شکل اعتراض رسمی هرگز طرح نشده، تنها یک پاسخ بیشتر ندارد. دولت مجبور است با این وضع تناقضآمیز و عجیب کنار آمده و همچنان صرفا از بدعهدیها آمریکا بگوید بدون آنکه بتواند اعتراض رسمی متوجه آمریکا ساخته و قانوناً آنرا پیگیری نماید. دولت مجبور به تداوم این راه مشکوک و مسئلهدار است چون در غیر اینصورت باید بپذیرد که توافقی بسیار بد یا ترکمانچای و گلستان مدرنی از دل مذاکرات دو ساله برای کشور بیرون آورده است. چون قبول این فرض برای توافقی که فتحالفتوح و دستاورد تاریخی خوانده شده ناممکن است دولت با ادامه این راه بایستی امیدوار باشد که آمریکا با درک موقعیت خطیر دولت آقای روحانی در سرلطف چارهساز این مشکل باشد. البته همزمان همانطوری که اخیر شاهد آن بودهایم دبه درآوردن و انکار اینکه اساسا از اصل لغو تحریمها هدف و مقصود برجام بوده نیز در برنامه دولت میباشد.
دانا