چگونه عزت ملّی، مستلزم حفظ اصالت قومیتهاست؟

بصیر ،ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن، درباره ژاپن جمله زیبایی دارد. در توصیف و گرهزدن ثقل جغرافیایی و شخصیتی ژاپن، میگوید استوارترین مردم دنیا بر روی سستترین زمین دنیا زندگی میکنند. اشاره وی به زلزلهخیزبودن ژاپن در برابر استواری مردم ژاپن است. اینجا میتوان از اعتماد به نفس ملّی در ژاپن سخن گفت نه از عزت ملّی ژاپنیها. چه بسا افردای دارای ارادهای آهنین و شجاعت مثالزدنی باشند، اما از آرامش و طمأنینه و استقلال نفس برخوردار نباشند. دوری از بردگی غیر و حتی بردگی نفس، از الزامات عزت نفس است.
برای روشن مدعای مزبور، نگاهی به آیین سامورایی بههنگام است. ساموراییها در ژاپن گروهی هستند که پس از 1910 میلادی و فرمان ممنوعیت بستن شمشیر تضعیف و رو به اضمحلال رفتند، اما همچنان فرهنگ سامورایی در میان ژاپنیها کم و بیش وجود دارد و این فرهنگ را فخر خود میدانند. اطاعتپذیری مطلق از مافوق و نگریستن به آن به منزله موجودی مافوق عادی از بازماندههای فرهنگ سامورایی است؛ فرهنگی که در عین شجاعت و اعتماد به نفس نامبردار، اما به اطاعتپذیری افراطیِ بردهوار نیز مشهور است. توضیح این که همه ابعاد حیات معنوی و مادی ساموراییها در ژاپن کلاسیک یا فئودالی و کهن به ارباب وابسته بوده است؛ بهگونهای که غالب ساموراییها پس از ازدستدادن ارباب یا اخراج توسط وی، اقدام به «هارگیری» یا خودکشی میکردهاند. برخی از ساموراییها که به جای خودکشی، ارباب جدیدی برمیگزیدهاند، به عنوان خائن به سلوک سامورایی شناخته میشدهاند و به «رونین» موسوم بودهاند. هماکنون نیز آمار افسردگی و خودکشی در ژاپن خصوصاً به دلیل مشکلات کاری خیرهکننده و تأسفبار است. از اینرو، تردیدی نیست میان اعتماد به نفس و عزت نفس تفاوت جدی وجود دارد و همچنین در میان ابعاد ملّی این دو مقوله. همینجا نقطه آغاز خوبی برای بحث عمیقتر درباره عزت ملّی است. همینجا یعنی بحث از تفاوت عزت و اعتماد به نفس ملّی. از رهگذر فهم این تفاوتها، مشخص میشود که مهمترین رکن سرمایه اجتماعی در اندیشه اسلامی نه اعتماد، که عزت است؛ عزتی که کلیّت نظریه سرمایه اجتماعی را نیز زیر سؤال میبرد و با عنوان سرمایه میستیزد؛ چراکه سرمایه اجتماعی با وصف سرمایهایخواندن اعتماد و همبستگی، آنرا به امر مادی و اقتصادی تقلیل میدهد؛ گویی تنها کشورهای توسعهیافته میتوانند حائز سرمایه اجتماعی درخشان باشند. حال آن که شواهد عینی دال بر آن است که در جوامع ابتدایی و روستایی، اعتماد و امنیت بیشر از کشورهای توسعهیافته است.
عزت ملّی برخلاف سرمایه اجتماعی که فرد را دچار روزمرّگی و غم خویشتن میکند، حامل ارزشهایی همچمون ایثار، جانفشانی و تقدم ارزشهای معنوی بر ارزشهای مادی است؛ ارزشهای معنویای که شامل ارزشهای دینی و ملّی است. اموری متافیزیکی مانند مقدسبودن پرچم، خاک و مرز چیزی نیست که بتوان با سرمایه اجتماعی به فهم آن رسید. سرمایه اجتماعی که شامل امید به آینده، افزایش طول عمر و امنیت نرم و موارد مشابه است، همانسان درباره جامعه حرف میزند که تحت لوای عناوین سرمایه سیاسی و سرمایه اقتصادی درباره جامعه سخن گفته میشود.
عزت ملّی میتواند در شرایط فقر اقتصادی فراگیر ملّی نیز وجود داشته باشد؛ عزت ملّی مانند سرمایه اجتماعی، اعتماد را در کانون خود میبیند- مهمترین رکن سرمایه اجتماعی، «اعتماد» است- اما این اعتماد شامل اعتماد به خدا یا توکل و اعتماد به دیگری یا اعتماد اجتماعی میشود و بنابراین، تک ساحتی نیست. افزون بر این، همچنان که عزت نفس فراتر از اعتماد به نفس است، عزت ملّی نیز فراتر از اعتماد ملّی یا اعتماد عمومی است. ممکن است فردی عزت نفس نداشته باشد، اما از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشد و چه بسا این اعتمادبهنفس آلوده به خودستایی باشد؛ چیزی که در فهم عمومی نیز از آن به عنوان اعتماد بهنفس کاذب یاد میشود. اما شخصی که عزت نفس دارد، اعتماد به نفس نیز دارد و از اضطرابها و واهمههای پوشالی به دور است.
باید توجه داشت که امنیت نرم، هرگز نتوانسته ایمان، عزت و حتی مباحثی مانند «کرامت» و «حس اصالت» را به بحث بگذارد و همچنان یک پا در مباحث سختافزاری و اقتصادی دارد. برای مثال، نظریهپردازان امنیت نرم، امید به آینده را صرفاً به بقای جان تقلیل می دهند یا بیمه و بازنشستگی و مباحث اینچنینی را طرح میکنند و بعد اینها را ذیل امنیت نرم میآورند.
امنیت هستیشناختی یا ایمان چیزی است که ذیل کلیدواژه عزت معنا مییابد؛ کلیدواژهای که رهبر انقلاب بر آن تأکید خاصی دارند. البته عزت ملّی شامل ابعاد سختافزاری همچنون استقلال مالی و اقتصادی کشور، آبادانی و توسعه صنعتی میشود، اما برای وجود حداقلیِ خود یا صرف وجود، بدان متکی نیست، بلکه با وجود اعتلای مظاهر عینی و سخت افزارانه، عزت ملّی نیز استعلا می یابد. از آن سو، به صرف توسعهیافتهبودن، نمیتوان مدعی و مأخوذ به عزت ملّی بود، چراکه عزت در سایه ظلمناپذیری، استقلال رأی و شخصیت، ایمان عمومی و ارزشهای مشترک والا رخ میدهد. از اینرو، عزت ملّی بدون عزت دینی، ناممکن است. اگر ناممکن نباشد، دستکم آنکه از دوام و قوام چندانی برخوردار نیست.
توجه به این نکته ضروری است که قید ملّی گاهی در نسبت با امر بین الملل و حیات فراملّی و نیز گاهی در نسبت با امر فروملّی سنجیده گرفته میشود. همچنین باید توجه داشت دولت ملّی و پدیده ملّت پس از معاهده وستفالیا متولد می شود و اشاره به استقلال کشورها در اثر ناسیونالیسم دارد؛ ناسیونالیسمی که افول اقتدار پاپ و امپراتوریها را نمایندگی میکرد، ناسیونالیسمی که چیزی مشابه عزت ملّی را مقصود قرار داده بود؛ البته عزتی که همراه دین زدایی و سکولارشدن دمادم جوامع اروپایی بود؛ عزتی که انسان را برده امیال، زندگی خصوصی، منافع فردی کرد و سرانجام به انزوا و تفرّد کشاند و عزتزدایی را بر حیات انسانی مترتب ساخت.
تمایز رفاهِ روانی و روانِ رفاهی
مفهومی که اینجا باید مطرح کرد، «رفاه روانی» و «روان رفاهی» است. برای فهم تمایز این دو مقوله، زندگی عشایری یک نمونه رسا است. در عشایر، هیچ نوع رفاه مادی وجود ندارد، اما مردم در عین حال احساس فقر نمیکنند و امنیت روانی و سرمایه اجتماعی حاصل از اعتماد بینالاذهانی در سطح مطلوبی است. یعنی اینان در عین نداشتن رفاه عینی، اما رفاه روانی دارند. همچنان که بسیاری از افراد در شهرها-خصوصا کلانشهرهای توسعهیافته- در عین داشتن رفاه عینی، اما از حیث روانی، فاقد رفاه هستند و شرایط مادی خود را مناسب نمیدانند. این شهرنشینان به روان رفاهی، یعنی روان و شخصیت وابسته به رفاه مبتلا هستند و نمیتوانند احساس رضایت یا رفاه روانی داشته باشند.
کلود لویی استروس درباره ویژگیهای جوامع عشایری با تأکید جالب بر سرشت دمکراتیک آن مینویسد:
«نبود خط و سواد، جمعیّت کم، تکنولوژی بومی ساده، نظام قیبلهای با سرشت دموکراتیک، وجود نوعی نوعی مشارکت جمعی در فرهنگ و بالاخره جامعه ای فاقد بی نظمی ناشی از آنتروپی و دارای فرهنگی بدوی و ساده که از نظر تاریخی در دمای صفر مطلق جریان دارد.» لوی استروس، 1372: 54
عزت ملّی، اصالت و چندفرهنگیشدن/ با وجود قومیتهای مختلف، عزت ملّی در ایران ممکن است؟
عزت ملّی، علاوه بر احساس کرامت، واجد احساس اصالت هم هست؛ این که انسان بتواند «قومیت»، «زبان»، «لهجه» و «ملّیت» خود را با افتخار و به دور از ملاحظه ای ابراز کند. اصالت یعنی توانایی ابراز تفاوت ها بدون ترس از محروم شدن از چیزی.
برای توضیح حس اصالت و تمایز آن با حس کرامت ناچاریم به ادیشه چارلز تیلور سری بزنیم.
در مواجه با سیاست های یکپارچه ساز لیبرالیسم که تنها به اندیشه های لیبرال میدان می دهد، جماعت گرایانی مانند چارلز تیلور با طرح «چندفرهنگ گرایی» خواستار اصلاح لیبرالیسم شده اند. جماعت گرایان یا نوارسطوئیان نحله ای هستند که درصدد آنند که فضیلت گرایی را در دنیای مدرن احیاء کنند.
بحث جماعتگرايي تيلور براي انتقاد از ليبراليسم است. تيلور ميگويد اتفاقاتي رخ داده كه اين ليبراليسم را با بحران مواجه كرده است و آن اینكه جوامع به شدت چندفرهنگي شدهاند. اين چندساختيشدن، آن ساخت پيشيني جامعه را از دست ما ربوده است. او بيان ميكند كه يك اتفاق غيراخلاقي رخ داده كه به لحاظ اخلاق ليبرالي نميتوان از آن دفاع كرد و آن اينكه در جوامع چندفرهنگي صورتبنديهايي از اين فرهنگها درجه دوم هستند و تحقير ميشوند. در غرب با مهاجران با وجود حتي تابعيت چندنسلي آنان اغلب برخورد خوبي صورت نميگیرد. تيلور بدینطریق متوجه بياعتبارشدن ليبراليسم ميشود.
راه حل او اين است که ليبراليسم بايد در مباني خود تجديدنظر كند. ليبراليسم هميشه مصبوغ و مسبوق به اين بود كه در جامعه از حقوق اساسي همه دفاع كند و اين حيث اخلاقي خود متکی به پيشفرض كليتري به نام جامعه بود. با چندفرهنگي شدن و افول مفهوم جامعه، ليبراليسم بايد در مباني خود تجديدنظر كند: اين كه بپذيرد جامعه ميداني است از جماعتها كه هر كدام از آنها يك صورتبندي نيرومند(strong evaluation) ارزشگذار دارد كه ارجاع ميشود به خود آن ميدان و افرادي كه در درون همان ميدان هستند. بنابراين ديگر نبايد تصور كنيم كه افراد مسئلهشان فقط حفظ حقوق اساسي است، بلكه همچنين ميخواهند احساس اصالت كنند و حس كنند كه آزاد هستند، فرد احساس كند خودش هست و نقش بازي نكند. به عبارت اخری، پس از فروپاشی مفهوم شرافت و فروریزش سلسلهمراتبهای کهن، مفهوم «کرامت» و به عنوان ویژگی نظریههای مردمسالار جایگزین مفهوم شرافت شد. کرامت به گونهای برابری انسانها به صرف انسانبودن اشاره دارد، اما اصالت یعنی آنکه فرد بتواند منِ خاص خود و تمایزاتش را بروز دهد و صادق باشد(تیلور،هابرماس و دیگران،1392: 40-37). خودِ تيلور در اينجا، خودِ ويتگنشتايني است، نه خود ذرّهاي و اتمیِ ليبراليسم. احساس اصالت در آنجاست كه فرد بتواند با صورتبندي هنجارساز جامعه و دولت صادق باشد. مثلاً فرد در آمريكا بهراحتي مسلمانبودن یا ایرانیبودن خود را آشكار كند.
در نهایت باید گفت عزت ملّی، مفهوی فراملّی است که هر ایرانی در کجای جهان می تواند شامل آن باشد و دوم این که هیچ تناقضی میان چندفرهنگی و چندمذهبی بودن با عزت ملّی ایرانیان وجود ندارد و عزت ملّی اتحادساز است، اما لزوماً یکدست، یکشکل و یکپارچه نمیکند تا به حدف اصالت و تفاوت و تحقیر قومیتها منجر شود. نکته مؤکد این که یک رکن مهم در عزت ملّی، علاوه بر احساس کرامت انسانی، احساس اصالت و توانایی ابراز «قومیت در داخل» و «ملّیت در خارج» است.
منابع:
لوی استروس،کلود، مردم شناسی و هنر، ترجمه حسین همدانی، تهران، نشر مرکز، 1372
تیلور، چارلز، هابرماس، یورگن و دیگران، چندفرهنگگرایی(بررسی سیاست شناسایی)، ترجمه طاهر خدیو و سعید ریزوندی، تهران، انتشارات رخداد نو،1392
فرهنگ نیوز