«سربازان انقلاب»؛ قربانی سیاسیکاری در مدیریت ادوار آموزش و پرورش
بصیر، در تقویم کشور، 8 اسفند روز امور تربیتی و تربیت اسلامی نامیده شده است. امور تربیتی از زمان تشکیل یعنی در همان سالهای اول انقلاب اسلامی ایران تا به امروز، فراز و نشیبهای زیادی را طی کرده است؛ روزهایی مربیان، «سربازان انقلاب» نامیده میشدند که این را در جنگ 8 ساله به اثبات رساندند و روزهایی مربیان مانند دیگر دبیران مدرسه حقوق بگیر بودند و روزهایی مسئولین بفکر حذفشان بودند!
تشکیل امور تربیتی و پیوند آن به نظام تعلیم و تربیت کشور، یکی از نوآوری های انقلاب اسلامی و ثمره تلاش پیگیر شهیدان رجایی و باهنر بود. هدف از تشکیل این نهاد تثبیت خواست امام راحل(ره) مبنی بر تقدم تزکیه بر تعلیم و اهمیت تربیت اسلامی در مدارس بوده است.
می توان گفت سیر این نهاد از ابتدا تاکنون، خود دارای عبرتهای بسیاری است، چطور میشود یک نهاد انقلابی با آن دوران اوج و پر افتخار خود بجایی برسد که حذف میشود؟! کنکاش در فعالیت های امور تربیتی از آغاز شکل گیری تا به امروز، چالشها و مشکلات آن را نمایان میکند که بسیاری از آنها معلول وابسته بودن امر تربیت به سیاستهای دولتی مدیران آموزش و پرورش و برخورد سلیقهای آنها با برنامههای تربیتی و نادیده گرفتن سیاست های کلی نظام بوده است.
یکی از این برخوردهای سلیقهای دولتی که زیان بسیار زیادی به این معاونت تحمیل کرد؛ انحلال این معاونت در دولت اصلاحات بود که با انتقاد صریح رهبر انقلاب مواجه شد، ایشان در تیرماه 83 فرمودند: «باید ضمن برطرف کردن خلاء بخش پرورشى در آموزش و پرورش، در خصوص تربیت معلم، تقویت عناصر دینى و فکرى، کمک به مدارس خوب، و اداره صحیح مدارس، بیش از پیش تلاش شود» پس از این درخواست رهبر انقلاب با تقدیم طرحی از سوی مجلس، معاونت امور تربیتی به عرصه فعالیت بازگشت.
از جمله چالشهای دیگر امور تربیتی، فاصله گرفتن فعالیتهای پرورشی از مدارس میباشد. در این رابطه حمیدرضا کفاش معاون سابق پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش میگوید:« الان هم اگر از بنده بپرسید بزرگترین چالش چیست، عرض میکنم فاصله گرفتن فعالیتها از مدارس بود و اگر بپرسید بزرگترین کار برای بازگشت به عظمت گذشته، چه فعالیتی است، میگویم برگرداندن فعالیتها به مدرسه است، چون مدرسه باید محور فعالیت دانشآموزان باشد.»
اما چالشها به همین جا ختم نمیشود. وزارتخانهای که به توجه با آمار آقای کفاش، با یک میلیون و 100 هزار کارمند تنه به تنهی دیگر وزارتخانهها با 3 هزار کارمند میزند اما در بودجه و اعتبارات که میرسد، این وزارت خانه «مصرفی» قلمداد می شود! جایگاهی که باید در آن مانند یک بانک پر سود سرمایهگذاری کرد. این جایگاه همان جایی است که هدفش تربیت نیروهای آینده ی نظام میباشد، نیروهایی که با راهی سخت هدفش تشکیل «تمدن نوین اسلامی» میباشد، روبرو هستند. در این رابطه آقای هژبری، مسئول ستاد بسیج فرهنگیان، اضافه میکند: «ما در آموزش و پرورش، روز به روزمان دارد اداره میشود. حقوق و اضافه کار معلم و از این دست، حالا هر چه قدر برای تربیت بماند، همان چیزی است که اضافه از اینها بماند!».
علاوه بر کمبود سرمایهگذاری، کمبود نیروی متخصص نیز خود مزید بر علت است و امر تربیت را با مشکل جدیتری مواجه میسازد. حسن فرازنده خالدی، مدیرکل سابق امور تربیتی و مشاوره وزارت آموزش و پرورش، معضل کمبود نیروی انسانی در این معاونت را چنین تشریح کرد: «ما تصویب کردیم که در همه دورههای تحصیلی نیاز به مشاور داریم و به ازای هر چهار دانشآموز یک ساعت فعالیت مربی تربیتی لازم است. حال اگر بر اساس قانون بخواهیم عمل کنیم باید 300 هزار ساعت فعالیت پرورشی داشته باشیم و با این تعداد مدارس بین 80 تا 100 هزار مربی پرورشی میخواهیم. اما هیچ اقدامی برای اجرای این قانون انجام نشده و حتی در دانشگاه فرهنگیان هم اقدامی شایسته برای حمایت از این قانون صورت نگرفته است».
وی افزود: «بنابراین ما حداقل صد و شصت هزار مربی تربیتی و مشاور نیاز داریم اما آمارها به ما می گوید تنها 50 هزار مربی پرورشی و 18 هزار مشاور فعال در آموزش و پرورش داریم و قانون احیای معاونت پرورشی در زمینه تامین منابع انسانی مغفول مانده است».
با این بررسی ها شاید ذهنها برای حل مشکلات امر تربیت درون آموزش و پرورش محدود باقی بماند اما این نکته را باید مورد توجه قرار داد که آموزش و پرورش جایگاهی جزیرهای نیست که دیگر امور در آن تأثیری نداشته باشد. به گفتهی آقای هژبری، امروزه خانوادهها امر تربیت را کاملا به مدارس سپرده و خود را در این امر حیاتی با پوستهی مسائل تربیتی درگیر نمودهاند و بیشتر هزینههای خود را برای فرزند خود معطوف به مسائل درسی و کنکوری دانشآموز کردهاند و هزینهای در راستای تربیت فرزند خود نمیکنند! که البته این نیز فقط تقصیر آنها نیست.
تعجب ندارد زمانی که فرهنگ غالب در این وزارتخانهی بزرگ و حتی در جامعه این باشد که باید درس خواند تا بتوان پول درآورد و دغدغهی جامعه این بشود که کدام مدرسه قبولی بیشتری در کنکور سراسری و یا دیگر آزمونها دارد، آنگاه اینجاست که نه تنها علم اندوزی بعنوان یک فضیلت انسانی و دینی از جایگاه حقیقی خود به پایین کشیده شده و به مثابهی یک ابزار برای نیل به خواستههای دون و جاهلی مدرن تلقی میشود بلکه تربیت و تزکیهی دانشآموزان که مقدم بر تعلیم آنها میباشد به فراموشی سپرده خواهد شد. حسین هژبری مسئول بسیج فرهنگیان وزارت آموزش و پرورش در این رابطه میگوید:« در آموزش و پرورش الان مشکل اصلی محور شدن آموزش و کنکور میباشد و در واقع آموزش و پرورش، آموزش و آموزش میباشد!».
اما مسئله به اینجا ختم نمیشود و موضوع مهمتری که هم خانواده و هم آموزش و پرورش را تحت تأثیر قرار میدهد، مسئلهی فضای مجازی و به قول حسین هژبری موج رسانهای میباشد که همه چیز را به کنترل خود درآورده است.
در یک جمع بندی میتوان گفت که سیاستهای روزمرهای دولتها که گاه به خواستگاه ایدئولوژیک آنها بر میگردد، عدم اهمیت سرمایهگذاری و تربیت نیرو برای امر خطیر تربیت، نگاه پایین خانوادهها به مدارس که صرفا به امر آموزش، آن هم برای نیل به اهداف جاهلی مدرن تحمیل شده از فرهنگ غلط رایج در جامعه میباشد و فضای مجازی افسار گسیخته که به حال خود رها شده است، همه عواملی است که امر تربیت دانش آموزان را با خطر روبرو کرده است.
اگر نگاهها در آموزش و پرورش به امر سرمایهگذاری و تربیت نیرو با توجه به نیازهای زمانه جهت امر تربیت بیشتر معطوف شود، شاید بتوان گفت که بیشتر راه تربیت دانشآموز طی شده است و اینجاست که ما نیاز به امور تربیتی با همان انگیزهها و کارآییهای اوایل انقلاب داریم و این میسر نمیشود مگر اینکه نگاه مسئولین دوباره «انقلابی» شود.
دانا