جاسوس کهنه کار آمریکا نخستین کانون مشترک جریان انحراف و فتنه گران

به گزارش بصیر، ریچارد فرای، از شناختهشدهترین ایرانشناسان و از شاگردان آرتور پوپ، روز هفتم فروردینماه در ۹۱سالگی درگذشت. فرای سالهای زیادی از زندگی خود را در کشور تاجیکستان گذرانده بود و با این همه آن طور که در وصیتنامهاش آمده، خواستار آن بوده که پیکرش در ایران و در اصفهان دفن شود.
اما ریچارد فرای کیست که این روزها همه از اصلاح طلبان گرفته تا برخی از عوامل جریان انحراف و حتی برخی نمایندگان مجلس خواستار دفن او درکنار زاینده رود هستند؟
فرای و ارتباط با خاتمی
مهر ۱۳۸۶ که “محمود احمدینژاد” در خبرسازترین سفرش نیویورک را داشت، نشانههای یک معاملة کثیف میان آمریکاییها و اصلاحطلبان برای سقوط «دولت نهم» به چشم میآمد.
سال۸۵ “محمد خاتمی” با ویزای ویژه رئیسجمهور آمریکا برای ۲ هفته به شرق ایالات متحده رفت و عصر دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵ پس از دیدار با جورج سوروس از رهبران «کودتای مخملی» و سیدحسین نصر از رهبران «سنتگرایی» راهی تپههای معروفِ «بیکون هیل» نیویورک شد تا در واپسین نقطه توقف خود شام آخر را در منزل زنی به نام دکتر الگا دیویدسن صرف کند. ماموران FBI در طول مسیر حضور داشتند و مسیرهای منتهی به خیابان «ریورز ۸۲» شدیداً کنترل میشد. همه چیز نشان میداد که شخصیتهای سرشناسی عازم «ضیافت بلوط سبز» هستند.
روزنامه کیهان در این زمینه می نویسد:خانم دیویدسن یک شخصیت پیچیده و ناشناخته است. او از پژوهشگران انستیتوی مطالعاتی جوامع و تمدن اسلامی در دانشگاه بوستون و دارای پیوندهای نزدیکی با بنیاد اشرف پهلوی بود. از طریق احسان یارشاطر بهایی به هیات امنای دانشنامه ایرانیکا در دانشگاه کلمبیا راه یافت و در محافل آمریکایی از مدافعان اصلاحطلبان ایرانی شناخته میشد. دیویدسن همزمان که درباره «شاهنامه فردوسی» و «کوروش» پژوهشهای گستردهای را انجام میداد.

فرای- خاتمی- الگا دیویدسن
در سینمای ایران از طریق بهمن فرمانآرا و بازیگران زن مثل فاطمه م.آ کانالهای ارتباطی قویای ساخت و هم تعاملات موثری با کانون مدافعان حقوق بشر به ریاست شیرین عبادی ایجاد کرد. او درباره راهبردهای «گذار به دموکراسی» در ایران مقالاتی را به همراه محمدجواد محلاتی (دوست نزدیک خاتمی) انتشار داد و حتی با دیپلماتهای ایرانی به رایزنی پیرامون تحولات سیاسی ایران میپرداخت. دیویدسن به لطف مساعدتهای صادق خرازی، مشاور ارشد خاتمی توانسته بود روابط نزدیکی را با دفتر تازه تاسیس موسسه گفت وگوی تمدنها و فرهنگها در ژنو برقرار کند. خیلی از رازهای «دفتر ژنو» بعدها توسط محمدعلی ابطحی در «دادگاه کودتای مخملی» برملا گشت، ولی رئیسدفتر سابق خاتمی هیچ صحبتی از ارتباط رئیس جمهور سابق با این زن آمریکایی نکرد.
روابط دیویدسن با خاتمی تحت پوشش بنیاد بلوط سبز شکل گرفت. این بنیاد آمریکایی برای حمایت از «جامعه مدنیِ ایران» تاسیس شد و دیویدسن ریاست هیات مدیره آن را برعهده داشت، ولی جنس رابطهاش با خاتمی فقط سیاسی نبود. طبیعتاً به خوبی باید «حفظ ظاهر» میشد و یک توجیه خوب با عنوان «همکاری برای مطالعه سنتهای بشری در تمدنهای مدیترانه» سوءظنها را برنمیانگیخت.
خاتمی همراه صادق خرازی شام آخر را در آمریکا خورد و ۷۰ میهمان برجسته در «ضیافتِ بلوط سبز» با رئیسجمهور اصلاحات سر یک میز نشستند، اما دیویدسن فقط یک «میهمان ویژه» داشت: پیرمردی ۸۶ ساله ولی سالم و سرحال که مثل خودش آمریکایی بود؛ یک زن و مرد با شباهتهای شگفتانگیز بسیار. خاتمی نیز انتظار این ملاقات را میکشید، چون همان طور که انستیتو مطالعات خاورمیانه برای واشنگتن در گزارش خود تأیید کرده است، اساساً خاتمی صدور روادید سفرش به آمریکا را مدیون رایزنیهای موثر چنین چهرههایی با کاخ سفید بود. این میهمان ویژه کسی جز پرفسور ریچارد فرای نبود که کمی بعد از محمد خاتمی وارد خانه الگا دیویدسن شد.
تا این زمان، قدمتِ تماسهای فرای با ایران از نیم قرن میگذشت و برخلاف تصور رایج، از سال ۱۳۸۴ رفتوآمدِ او به تهران به مانع جدیای برنخورد. البته شاگردان او مانند سیدحسین نصر سالها انتظار صدور «اجازه بازگشت» را میکشیدند و اعضاء حلقه کلمبیا مانند رامین جهانبگلو- که فرای اولین تئوریسین پیشکوت آن محسوب میشد- بهار ۱۳۸۵ در تهران تحت تعقیب وزارت اطلاعات قرار گرفتند، ولی دو هفته پیش از «ضیافت بلوط سبز» جهانبگلو آزاد شد و این نشانه خوبی برای کمتر شدن نگرانیهای حلقه کلمبیا به نظر میرسید.

دست خط « محمد خاتمی» در تجلیل از «ریچارد فرای» و «الگا دیویدسن». خاتمی در این یادداشت یادبود، دیدار با تئوریسین «مکتب ایرانی» در بوستون را «خاطرهای فراموشنشدنی» مینامد و دیویدسن را «انسانی دانشمند، شریف و بزرگوار که ایراندوستی ایشان بر فضیلتهایشان افزوده» خطاب میکند!
ریچارد فرای و محمد خاتمی شناخت خوبی از یکدیگر داشتند.تعامل این دو از هنگام به قدرت رسیدن اصلاحطلبان در دوم خرداد ۱۳۷۶ شتاب بیشتری گرفت و ایدههایش درباره «تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران باستان» یکی از پارادایمهای غالب در حیطه «ایرانشناسی» و تحقیقاتِ علوم انسانی به شمار میرفت چنان که سال ۱۳۸۲ رئیسجمهور خاتمی در پیامی به مناسبت بزرگداشت ریچارد فرای در دانشگاه کلمبیا بر این نفوذ صحه گذاشت. خاتمی ۸ سال پیش در اولین سفرش به نیویورک برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل، فرای را در بوستون دید و سال پایانیِ ریاستش بر دولت اصلاحات با همکاری ایرج افشار یزدی جشن مفصلی را برای تجلیل از او ترتیب داد.
رابطه ریچارد فرای با دولت نهم بد نبود و پس از ریاستجمهوری خاتمی رفتوآمدهایش به تهران و شیراز و اصفهان ادامه یافت. او خرداد ۱۳۸۴ در اوج رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری به ایران آمد۳۱ و ۶ ماه پس از آغاز به کار «دولت نهم» در نوزدهمین جشنواره خوارزمی از فرای تجلیل گشت. در همین سفر دیدار مفصل دیگری با محمد خاتمی و غلامرضا اعوانی (رئیس پیشین انجمن حکمت و فلسفه) داشت، ولی علی رغم کهولت سنش آمادة حضور فعالتر در پشتصحنه سیاسی ایران میشد؛ چه اینکه فرای مانند هوشنگ امیر احمدی عضو بلندپایة «گروه تماس نیوجرسی» معروف به نام شورای آمریکا- ایران بود(۳۴) و به واسطة اسفندیار رحیم مشایی کانال ارتباطی مطمئنی را نیز در دفتر رئیسجمهور جدید ایجاد کرد، گرچه در مقایسه با روابط گرم این «گروه تماس» با اصلاحطلبان، هنوز سطح تعاملشان با محمود احمدینژاد چندان جدی به نظر نمیرسید.
دیدار ریچارد فرای و محمد خاتمی خبر از بازی دوجانبه «دار و دستههای نیویورکی» در ایران میداد؛ خصوصاً که همان زمان در سال ۱۳۸۵ دوست و همکار نزدیک فرای یعنی هنری کسینجر به همراه فرانسیس فوکویاما پژوهش محرمانهای را برای پنتاگون با هدف «تقویت و شناسایی شرکاء بالقوه» ایالات متحده در موسسه تحقیقات امنیتی رند (Rand) سرپرستی میکرد.
همه چیز در آغاز راه بود. بحث بر سر چگونگی شروع یک بازی جدید همة اتاقهای فکر آمریکا را درگیر خود ساخت، ولی به نظر میرسید ایالات متحده باز هم میخواهد با «مهرههای سوخته» بازی کند؛ مهرههای سوخته ولی کارکشتهای مثل ریچارد فرای که یک سال قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از سوی کاخ سفید مامور مذاکرات محرمانه آمریکا با محمدرضا پهلوی و نخستوزیرش دکتر محمد مصدق پیرامون «خطر کمونیسم» شد و حالا ۵۵ سال پس از نخستین ماموریتش در تهران، رئیسجمهور سابق ایران را سر میز شام خانه خانم دیویدسن در نیویورک ملاقات میکرد تا تحلیل خاتمی را در ساعات پایانی اقامتش در ایالات متحده پیرامون آینده رابطه ایران و غرب بشنود.

تجلیل احمدی نژاد از فرای
ارتباط ریچارد و دولت نهم
روزنامه کیهان در اردیبهشت ۹۲ در این زمینه می نویسد:«ریچارد فرای» (بزرگترین جاسوس زنده خاورمیانه) مکاتبات خود با محمود احمدینژاد را از شهریور ۱۳۸۶ آغاز کرد و روز شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶ رئیسجمهور از وی در جشنواره فارابی به دلیل کوششهایش تجلیل نمود. روابط این تئوریسین «مکتب ایرانی» و جاسوس CIA با احمدینژاد به جایی رسید که رئیس دولت دهم در نامهای خصوصی، منتقدان «ریچارد فرای» را «دشمنان انسانیت» نامید و در برابر درخواست فرای برای اهدای یک «قبر» در اصفهان، به او یک «قصر» سنتی هدیه داد! «ریچارد فرای» نخستین کانون مشترک ارتباط جریان فتنه با حلقه انحرافی به شمار میرود. رواج «ضد گفتمان مکتب ایرانی» توسط احمدینژاد و مشایی از ایدههای این جاسوس CIA است که به ایدئولوژی حلقه انحرافی تبدیل شد.

فرای و احمدی نژاد
هوشنگ امیراحمدی یکی از همکاران «ریچارد فرای» در شورای آمریکا- ایران (گروه تماس نیوجرسی) است و از ابتدای دهه ۱۳۷۰ با دولت هاشمی رفسنجانی پیوندهای نزدیکی برقرار ساخت. او یکی از نزدیکان «عطاءالله مهاجرانی» (معاون حقوقی رفسنجانی در دوران ریاستجمهوریاش) بود.
نخستین دیدار امیراحمدی با «محمود احمدینژاد» مهر ۱۳۸۶ در نیویورک انجام شد و در سالهای بعد نیز تکرار گشت. این جاسوس CIA مناسبات گسترده و عمیقی به واسطه «اسفندیار رحیم مشایی» با رئیس دولت یافت. روزنامه کیهان نخستین بار از این ارتباطات پرده برداشت.
فرای آخرین جاسوس اتاق سیاه
ریچارد فرای نه تنها به طور رسمی آخرین بازمانده تشکیلات ضدجاسوسیِ «اتاق سیاه» در CIA شناخته میشد، بلکه از معروفترین ایرانشناسان آمریکایی و از بزرگترین جاسوسان زنده غرب در خاورمیانه است. فرای در زمره پرنفوذترین دانشمندان آمریکا در سطح جهان قرار داشت و البته ماموریتهای مختلفش از او جاسوسی کارکشته و باتجربه در امور خاورمیانه ساخت. وزارت اطلاعات در ابتدای دهه ۱۳۷۰ پس از شناسایی یکی از پروژههای جمعآوری اطلاعات او در تهران رسماً تایید کرد فرای جاسوس CIA است.
از قضاء اسفندیار رحیم مشایی نیز زمانی در بخش شناسایی و تحلیل فرقههای شبهعرفانی و دراویشِ این وزارتخانه مسئولیت داشت! اما فرای سرانجام به همراه «هوشنگ امیر احمدی» به حلقه اول رئیس جمهور احمدینژاد نزدیک شد و به واسطه مشایی تأثیر عمیقی برادبیات وگفتمان رئیس دولت دهم گذاشت.

فرای در در خرابههای باستانی شوش در سال ۱۹۶۶
سوابق کاری فرای در آمریکا
شاید از میان همة بازماندگان نسل اول CIA، ریچارد فرای را به چشم یک پدیده تکرار ناپذیر میدیدند؛ از جنس پدیدههایی مثل کیم فیلبی در MI۶. هر دو شخصیتشان نماد پیچیدهترین شگردهای تاریخ جاسوسی معاصر است، گرچه سرنوشتی سراپا متفاوت با یکدیگر دارند. فرای سال ۱۹۳۹ ابتدا به استخدام ارتش آمریکا درآمد و به بخش ویژه «رمزگشایی» در واحد سیگنال سرویس امنیتیِ MI۸ رفت. فقط ۱۹ سال داشت که کارش را در این سرویس آغاز کرد. MI۸ بخش مهمی از تشکیلات ضدجاسوسی ایالات متحده در دهه ۱۹۳۰ و معادل سرویس مخفی MI۶ در انگلستان بود.
«رمزگشایی از مبادلات دیپلماتیک» ماموریت اصلی واحدی که فرای در آن خدمت میکرد، به شمار میآمد و برای کاخ سفید بسیار اهمیت داشت. براساس یک تفاهمنامه سری وزارت خارجه و وزارت جنگ، سالانه بیش از ۱۰۰ هزار دلار به توسعه این ماموریت اختصاص میدادند. بخش ویژه رمزگشایی در ادبیات جاسوسی معاصر به «اتاق سیاه» شهرت دارد که پیشینه تاریخی آن به ۴۰۰ سال قبل از تاسیس MI۸ در آمریکا و فرمان هنری چهارم، پادشاه فرانسه برای تاسیس دفتر مخفی پستی میرسد. همتای انگلیسیِ تشکیلات رمزگشایی، سِکرت آفیس (دفتر مخفی) در لندن بود و از میان آمریکاییها، ریچارد فرای آخرین بازمانده «اتاق سیاه» است.
فرای در کنار یک کار تمام وقت جاسوسی و در همان سال ورودش به ارتش، برای تحصیل در رشته «تاریخ آسیا» به دانشگاه هاروارد رفت و در آن PHD گرفت. از همین نقطه چهره دوگانة او ساخته میشود که بخشی از آن سالها به دلیل ملاحظات امنیتی مخفی مانده است. البته این امتزاج مفرط «فرهنگ» و «نظامیگری» در شخصیتهای سرشناس آمریکا برای هر کسی میتواند شگفتانگیز و عجیب باشد.
فرای همزمان با یادگیری زبان فارسی و ژاپنی، اکتبر ۱۹۴۱ به سرویس خدمات استراتژیک کاخ سفید یعنی OSS پیوست؛ همان جایی که براساس ایدههای آیزایا برلینِ انگلیسی (فیلسوف یهودی MI۶) و همکار آمریکاییاش جرج کنان (معمار جنگ سرد آمریکا) شکل گرفت و شالوده اصلی CIA را ساخت.
ریچارد فرای زمان جنگ جهانی دوم در سرویس خدمات استراتژیک ابتدا سرپرست میز افغانستان و سپس سرپرست «دایره خاورمیانه» شد. OSS یکی از بانفوذترین حلقههای لیبرالهای یهودی بر کانونهای تصمیمساز اردوگاه لیبرال دموکراسی بود و مهمترین منبع تغذیه اطلاعاتی رئیسجمهور روزولت به حساب میآمد.
چهرههایی مانند هربرت مارکوزه، جان فورد، پل سوئیزی و جان اشتاینبک مدتی را آنجا به سر بردند و بعدها پایهگذار حلقه جاسوسی آکادمیک CIA شدند. فرای نیز از رهگذر شاگردیِ پرفسور آرتور پوپ به حلقه شرقشناسان مطرح CIA راه یافت که در عملیات PSB را به عنوان بزرگترین پروژه «جنگهای علم» و «بیثباتسازی سیاسی» علیه کمونیستها مشارکت داشتند. اولین تجربه او در این زمینه در افغانستان در پوشش استاد دانشگاه حبیبی کابل شکل گرفت.

مبدع مکتب انحرافی ایرانی
مبدع مکتب ایران مورخ یهودی”ریچارد فرای” است. وی از زمره مورخانی است که در یک سده اخیر در تاریخ باستان و اسلام و ایران به تحقیقات پرداخته اند. این دسته از مورخان که فارغ از ملیتی که دارند، همگی یهودی هستند به عنوان منبع اصلی ایران شناسی شناخته می شوند.
بدون استناد به آقایانی مانند؛ فرای، پوپ، کریستن سن، اشمیت، آستروناخ، کخ، گیرشمن و… نمی توان در باره ایران باستان سخن گفت. این افراد که همگی هویتی مشکوک دارند، عامل اصلی شناساندن تاریخ ایران به خصوص دوره باستان آن شناخته می شوند تا حدی که آن ها تاریخ ایران را بهتر از مردم کشورمان می شناسند.
درباره سوابق فرای کافی است همانطور که در بالا اشاره شد به گزارش وزارت اطلاعات در سال ۱۳۷۶ در کتاب” هویت” رجوع شود. در صفحه ۱۳۱ این کتاب آمده است: ریچارد فرای چندی پیش به دعوت و تلاش برخی روشنفکران داخلی به ایران سفر کرد و در طول اقامت خود در تهران با استفاده از برخی عناصر نا آگاه اقدام به جمع آوری گسترده اطلاعات محرمانه کرد.
ریچارد فرای که همکاری به ظاهر علمی او با سیا امری آشکار است در این سفر تا آنجا پیش رفت که حتی برای جذب برخی مدیران اجرایی و آموزشی کشور اقدام کرد که البته این تلاش با برخی هوشیاری ها ناکام ماند.
وی هم چنین نویسنده کتاب “عصر زرین فرهنگ ایرانی ” و بنیانگذار مرکز مطالعات خاورمیانه در آمریکا می باشد. فرای در مصاحبه ای با شبکه امریکایی CNN در پاسخ به سوال جهت دار مجری این شبکه (آسیه نامدار)، مبنی بر این که “ایرانی که شما از آن صحبت می کنید زیر سلطه ملاها و آیت الله ها قرار دارد”، اظهار داشت که مردم خوب و مردم بد در همه جای جهان وجود دارند و حکومت مذهبی در ایران نیز از بین می رود و همه چیز تغییر می کند. این آمد و شد حکومت ها در گذشته نیز بارها وجود داشته است. فرای از اعضای هیات مشاوران بنیاد مطالعات ایران وابسته به اشرف پهلوی بوده است.
حضور در ایران با دعوت مشایی
وی در سال هایی که احمدی نژاد مسئولیت امور ایرانیان خارج از کشور را به یار دیرین و نزدیک خود یعنی اسفندیار رحیم مشایی سپرده بود با دعوت نامبرده در همایش ایرانیان خارج از کشور شرکت کرد و با پیشنهاد مشایی خانه مجللی در شهر اصفهان از سوی رییس جمهور برای اقامت به وی اهدا گردید.
وی در ۹۱ سالگی و در مرداد ۱۳۸۹ (ژوئیه ۲۰۱۰) از سوی محمود احمدینژاد خانهای تاریخی و مجلل در اصفهان برای زندگی در ایران تا پایان عمرش دریافت کرد.
فرای و دولت یازدهم
ظاهرا فرای با برخی عناصر دولت مخصوصا وزیر خارجه ارتباطات دوستانه ای داشته اند به همین دلیل آقای ظریف در مرگ وی عمیقا اظهار تاسف کرد و در صفحه اجتماعی توئیتردرگذشت پروفسور«ریچارد فرای» ایرانشناس برجسته آمریکایی را تسلیت گفت و نوشت:«درگذشت پرفسور ریچارد فرای عمیقا اندوهگینام ساخت؛ یک دوست واقعی و محقق مسائل ایران.
میراث عظیم وی برای همیشه جاودان خواهد ماند. خداوند روحش را قرین رحمت کند.»! به دنبال این اظهارات، روزنامه دولتی ایران در ادامه رفتار ضدفرهنگی جریان انحرافی، از یک مستشرق آمریکایی مخالف نظام اسلامی تمجید کرد و خواستار دفن وی در اصفهان شد.
ملی گرایی پادزهری در برابر اسلامگرایی
در باره علل حمایت برخی از دولت ها از چنین نظریه پردازانی کافی است دیدگاه یکی دیگر از این سری دانشمندان، ریچارد رورتی، فیلسوف آمریکایی را مورد مطالعه قرار دهیم وی که درسال ۸۶ به ایران آمد و از محافل دانشجویی و آکادمیک ایران دیدن کرد؛ در مصاحبه ای با روزنامه “کوریره دلاسرای ایتالیا” ملی گرایی را تنها پاد زهر در مقابل اسلام گرایی در ایران شناخته و پیش بینی کرده است که اشراق گرایی اسلامی به زودی در ایران پا خواهد گرفت.
این فیلسوف آمریکایی حکمت طرح نظریه ملی گرایی و ناسیونالیزم را این گونه توضیح می دهد که ” نیروهای سکولار ایران چاره ای به جز جستجوی مخرج مشترک های دیگری بر پایه ملی گرایی ندارند. زیرا در کشورهایی چون جمهوری اسلامی ایران که حکومت در اختیار مذهبی ها قرار دارد، نیروهای سکولار برای مقابله با کسانی که سعی دارند مذهب را به وجه مشترک جامعه تبدیل کنند، چاره ای به جز جستجوی مخرج مشترک های دیگری بر پایه ملی گرایی ندارند، زیرا نسبت گرایی و گذشت از ریشه های ملی هرگز نخواهند توانست در مقابل مذهب گرایی قد علم کنند.” ( سایت بی باک۲۸ /۲/۹۰)
البته این تز سال ها در دولت آقای خاتمی با شعار ایران و ایرانی گری و شعار ( ایران برای همه ایرانیان) به تجربه گذاشته شد که در نهایت به شعار جمهوری ایرانی در فتنه ۸۸ انجامید. اما نتوانست در میان ملت ایران جایی باز کند، زیرا مطرح کنندگان آن عمدتا افراد مساله دار و دارای پرونده های ملی گرایانه ای بودند که ریشه آن ها به احزاب منحله نهضت آزادی و جبهه ملی باز می گشت که حضرت امام ره ارتداد آن ها را از سال ها پیش رسما اعلام کرده بود.
از آن جایی که بر اساس این نظریه تنها محور مشترکی که می تواند گروه های سکولار را به مقابله با اسلام گرد هم جمع کند محور ملی گرایی است، در دولت احمدی نژاد نیز بهترین پاد زهر را استمرار همان استراتژی یافتند با این تفاوت که این بار در دولت اصول گرایی آن را در قالب دینی و اعتقادی مطرح کردند.
مشایی مشاور و رییس دفتر رییس جمهور اصول گرا و مکتبی با حمایت رییس جمهور با طرح” مکتب ایران” ناسیونالیزم را وارد فاز دیگری کرد. این حرکت که در داخل به ترویج از کوروش و ایرانی گری و جشن های نوروز و مکتب ایرانی پرداخته است در خارج نیز به شدت مورد حمایت قرار گرفته است.
دو ماه پیش از طرح مکتب ایران، فیلم “شاهزاده ایرانی” با یک رستم دستانی یهودی و تهمینه ای انگلیسی، توسط کمپانی دیزنی آمریکا روی صحنه رفته بود و اندکی پس از آن، انگلیس ها که حتی پیش از انقلاب هرگز حاضر نمی شدند منشور کوروش را به شاه ایران بدهند؛ تنها به خاطر جناب مشایی حاضر شدند برای مدت ۴ ماه بدون اخذ کرایه آن را دراختیار جمهوری اسلامی قرار دهند!
واقعیت آن است که مطرح شدن “مکتب ایرانی” در سال ۱۳۸۹ ، چیزی جز انحراف از اصول اسلام و ایران نبوده است. و از زمان مطرح شدن آن موفقیت هایی نیز برای استکبار داشته است زیرا مکتب ایرانی در داخل با اسلام مبارزه می کند و در خارج با جمهوری اسلامی ایران. از زمان طرح آن، فضای ضد ایرانی در میان جهان عرب افزایش یافت که از آن جمله است موضع گیری های ضد ایرانی مسئولین امارات و سفیر عربستان در مصر که گفته بود ایرانی ها رویای امپراطوری پارس را در سر می پرورانند. آخرین سخن این که آیا هنوز هم برای بعضی این ابهام باقی است که جریان ناسیونالیزم ایرانی حساب شده برای اسلام زدایی مطرح شده است.
منبع: بلاغ