نگاه توحیدی در سبک زندگی اسلامی
به گزارش پایگاه خبری بصیر، مسلمان دارای سبک زندگی اسلامی خاصی است که محور همه چیز در آن توحید است. هر کاری را که انجام میدهد در آن خداوند مدنظر است، زیرا آغاز و انجام و میانه هر چیزی خداست. پس هیج جایی را خالی از خداوند صمد نمییابد و میداند که خداوند همه جا را پرکرده و جایی را خالی و اجوف نگذاشته است و این معنای صمدیت خداوندی است که در سوره توحید بیان شده است.
البته همه ما ادعای مسلمانی را داریم ولی در زندگی، اهل توحید نیستیم. نگاه ما به زندگی، توحیدی نیست. لذا وقتی در زندگی با مساله و مشکلی مواجه میشویم، پیش از آن که خدا را ببینیم اسباب و ابزارهای مادی و دنیوی را میبینیم و گاه حتی در طول این اسباب خدا را نیز نمیبینیم و در حقیقت اعتقادی به توحید فعلی نداریم. باور نداریم که این خداست که همه چیز را آفریده و همچنان در حال خلق است و بقای ما به اوست و هر آنچه درجهان و هستی صادر میشود فعل اوست.
مقام توحید فعلی
این در حالی است که اهل توحید، همچنان که باور به توحید در عبادت و توحید در ربوبیت و توحید در ذات و صفات دارد، به توحید فعلی نیز اعتقاد دارد و خداوند را منشا هر فعل وکاری میداند. از این رو به حکم فقر ذاتی (فاطر، آیه 15)خود را در ذات و صفات و فعل، فقیر میداند و امور خودش را به خدا واگذار و تفویض میکند.(غافر، آیه 44)
از نظر اهل توحید، هر انسانی همچون کودکی شیرخوار است که همواره در همه چیز به خدا نیازمند است و اگر دمی خداوند او را واگذارد نابود میشود. اما ما در زندگی و سبکی که در پیش گرفتهایم خود را نه شیرخوار و فقیر ذاتی بلکه در نهایت ادب و احترام برای خدا، خود را نوجوانی میدانیم که نیازمند نصرت خدا هستیم تا در زندگی ما را یاری نماید. البته بسیاری از انسانها این حد و اندازه را هم برای خدا قایل نیستند، بلکه خود را مردانی رشید میدانند که هر از گاهی تنها در مشکلاتی سخت نیازمند خدایی هستند که با کمترین کمک خدا میتوانند خود به تنهایی از عهده آن مشکلات نیز برآیند. پس کمترین نیاز را به خدا احساس میکنند.
البته رسیدن به مقام معرفتی توحید فعل بسیار سخت و دشوار است، زیرا برخی گمان میکنند که چنین تصوری از انسان به معنای جبری است که هیچ جایگاهی برای انسان قایل نیست و ارزش انسان در این نظام بسیار پایین آمده است. از این رو اگرچه توحید فعل را به حکم اسلام میپذیرند و حتی آن را بر زبان میآورند ولی در دل هیج اعتقادی به آن ندارند. البته خداوند نیز با انسانهای مسلمانی از این دست کنار آمده است تا آنان را گام به گام به توحید فعل برساند. لذا گاهی با این معرفت ناقص و ناتمام ما از خودش، کنار میآید . میفرماید: ان تنصروا الله ینصرکم، اگر خدا را یاری کنید خداوند نیز شما یاری و نصرت میدهد. (سوره محمد، آیه 7)
به هر حال، انسان اول خیال میکند که کاری از او ساخته است. لذا خداوند را تنها معین و ناصر خود میداند. در این سطح از معرفت و اعتقاد، خدا تنها معین و معاون است،
اما وقتی انسان از نظر سطح معرفتی و اعتقادی بالاتر آمد، در آنجا میفهمد که خدا ناصر نیست بلکه ولی اوست.
اگر بخواهیم فرق جوهری نصرت و ولایت را بدانیم به همان مثال شیرخوار و نوجوان بازمیگردیم. این طفل تا زمانی که شیرخوار است تحت ولایت پدر و مادر است. پدر و مادر ناصر کودک شیرخوار نیستند تا به او کمک بکنند، بلکه ولی او هستند؛ زیرا این شیرخواره هیچکاره است و اصلا نمیتواند خودش را اداره کند؛ زیرا پدر و مادر تمام کارهای این کودک شیرخوار را انجام میدهند. اما وقتی این شیرخوار رشد کرد و بزرگتر شد و به سن نوجوانی یا جوانی رسید، در این زمان از او قدری کار ساخته است و برخی از کارهایش را پدر و مادر انجام میدهند. در این حالت، والدین ناصر او هستند و دیگر آن ولایت پیشین نیست.
موجودات هستی، در حکم شیرخوار برای خدا
حقیقت این است که ما انسانها بلکه همه موجودات هستی نسبت به خداوند همان شیرخواری هستیم که هیچگونه استقلالی نداریم؛ پس نباید خود را مستقل تمام یا مستقل نیم بند تصور کنیم که نیازمند نصرت الهی باشیم، بلکه ما نیازمند ولایت خداوندی هستیم تا همه کارهای ما را انجام دهد.
پس اگر خداوند در آیه 7 سوره محمد از یاری کردن انسان و خدا سخن به میان میآورد و از نصرت دو سویه سخن میگوید، این از باب همراهی با ماست تا ما را یک گام به حقیقت خود نزدیک کند.
اما وقتی به سطح برتر و بالاتری از معرفت رسیدیم و اعتقاد به این معنا پیدا کردیم که دارای فقر ذاتی هستیم و هیچ استقلالی نداریم و همه فعل ما متوقف به فعل و اراده و مشیت الهی است، آن زمان است که خود را تحت ولایت الهی میدانیم و طوری دیگر میاندیشیم و رفتار میکنیم و سبک زندگی ما به طور کامل تغییر میکند.
هر چه هست، از اوست
کسی که به سطح معرفتی و اعتقادی تفویض و ولایت رسید، وقتی کسی به او خیری رساند یا چیزی داد، میداند که خداوند به او این نعمت را بخشیده است و آن دیگری تنها واسطه فیض الهی بوده است. وقتی میوهای برای او آورند میگوید این را خدا به دست فلانی به من رسانیده است. اگر مشکلی در زندگیاش حل و فصل شد میگوید خداوند این مشکل را به دست فلانی برای من حل کرده است.
بخشی از مسلمانان، خدا را در فعل خود و دیگران نمیبینند. از این رو میگویند این میوه و پارچه و نعمت را فلانی داده است، در حالی که این را فلانی فقط آورده است؛ بلکه این نعمتها را خدا داده است. پس وقتی از وضعیت چیزی میپرسیم سه پرسش خواهیم داشت: چه چیزی را چه کسی آورده و چه کسی داده است؟ این میوه را باغبان آورده و خدا داده است. این همان تفکر و اعتقاد و باور توحیدی است که شامل توحید در فعل نیز میشود. خداوند به صراحت در آیه 53 سوره نحل به ما میآموزد: ما بکم من نعمه فمن الله؛ هیچ نعمتی جز از خدا نیست. پس هر چیزی که به ما میرسد از خدا میرسد هر چند که در اینجا برخیها واسطه فیض الهی میشوند.
ما باید در هر کار و سخنی که داریم به این منطق توحیدی نطق کنیم و سخن بگوییم. بدانیم که خداوند است که هر چیزی از جمله خودمان را به نطق آورده است (فصلت، آیه 21) و اوست که با الهامات خود افکار پاک و اندیشههای ناب را در قلبهایمان قرار میدهد، (شمس، آیه 7 و 8) و اوست که حکمت و علم و منطق را در جان ما قرار داده و به ما عزم و اراده عمل بخشیده است. اینگونه نیست که یک بار این عمل صورت گرفته بلکه باید بدانیم که دم به دم فیض الهی میرسد و ما از برکات آن بهرهمند میشویم. اگر دمی این فیض قطع شود چه کسی ما را نگه میدارد؟ چه کسی پرندگان را دم به دم در پروازشان هدایت و نگه میدارد تا سقوط نکند؟(نحل، آیه 79)
دعاهای ما زمانی تاثیرگذار خواهد بود که بدانیم اسلحه و قدرت و پول و ثروت و دیگر ابزارها نیست که میتواند دشمن را نابود کند بلکه این خداوند است که این کار را انجام میدهد. قدرت عظیم فرعونی را نه با جنگ و اسلحه بلکه با عصا و آب نابود میکند؛ زیرا همه هستی جنود الهی است. (فتح، آیه 4)
اگر مطلبی و کشفی عالی کردیم و اختراعی بزرگ داشتیم بدانیم که این را خداوند در ما الهام کرده وتنها خداوند ما را واسطه این فیض به دیگران قرار داده است. اگر بگوییم این مطلب بزرگ را استادی بزرگ گفته باید توجه داشته باشیم که این استاد را خداوند به این کلام گویا کرده است و اگر اراده و مشیت و الهامات خداوندی نبود این هرگز به چنین سخن و کلامی به نطق درنمیآمد.
خداوند به صراحت در آیاتی چند به توحید فعل تاکید میکند و ما را بدان میخواند تا در زندگی خود این همه گرفتار کیش شخصیت خود یا دیگران نشویم و بدانیم که هر نعمتی، از خداوند است (نحل، آیه 53) و کارهای خویش را به خداوند تفویض کنیم و از مقام برتر ولایت و نه نصرت او بهرهمند شویم و چون شیرخوارگان همه هستی خود را به او بسپاریم تا ما را بپروراند و تربیت و ربوبیت کند. پس چنان که در تعقیبات نماز ظهر و عصر وامثال ذلک آمده این دعا را برای ملکه شدن در جان خودمان همواره زمزمه کنیم: «اللهم ما بنامن نعمه فمنک؛ خدایا هر آنچه از نعمت برایمان است، از توست.
منبع:سید محمد رحمانی