انقلاب اسلامی نباید ناقص بماند

به گزارش بصیر از بلاغ، «تولید كیفی در بخشهای مختلف چقدر مورد توجه و اهتمام است؟» این پرسش رهبر انقلاب بهانهی تولید ششمین پروندهی سبك زندگی در سایتKhamenei.ir است. رهبر انقلاب این پرسش را سال گذشته و در دیدار با جوانان استان خراسان شمالی در كنار سؤالات دیگر مربوط به سبك زندگی اسلامی ایرانی مطرح كردند. به مناسبت ۱۸ آبان (روز ملی كیفیت)، از نظرات كارشناسان و صاحبنظران مختلف در این عرصه برای واكاوی ابعاد گوناگون نقص در كیفیت تولید داخلی بهره گرفتیم. مجموعهی این نظرات به همراه بیانات رهبر انقلاب از امروز به تدریج در قالب پروندهی «كیفیت تولید كالای ایرانی» عرضه میشود. در نخستین گام به سراغ دكتر محمد نقیزاده رفتیم. این استاد پیشین دانشگاه ميجيگاكوئين ژاپن كه پس از ۳۰ سال تدریس در این دانشگاه به ایران بازگشته، هماكنون رئیس گروه مطالعات ژاپن در دانشكدهی مطالعات جهان دانشگاه تهران است. او در این گفتوگو از اشتباه ایرانیان در مواجهه با انقلاب صنعتی غرب سخن گفت و تصریح كرد كه انقلاب اسلامی باید بتواند آسیبهای مصرف مبتنی بر سرمایهداری غیر مولد را هرچه سریعتر كنترل كند.
هر زمان كه بحثی دربارهی مصرف تولیدات داخلی صورت میگیرد، یك پرسش اساسی هم مطرح میشود كه «آیا كیفیت كالای تولیدشده در ایران مناسب مصرف است؟» شما از چه زاویهای به كیفیت تولید داخلی و استفاده از كالاهای داخلی نگاه میكنید؟
قبل از ورود به بحث تولید و مسألهی كیفیت، یك مقدمهای لازم است. پس از وقوع انقلاب صنعتی، كشورهایی كه همگام با آن بودند و درك درستی از آن داشتند، موفق شدند و آنهایی كه درك درستی نداشتند، با مشكل مواجه شدند. درك درست به این معنی كه انقلاب صنعتی، یك انقلاب فیزیكی نبود كه فقط كالا تولید كند؛ در ابتدا یك «انقلاب فرهنگی» بود. درواقع پیش از انقلاب صنعتی، یك فكر و فلسفهای بر جهان حاكمیت داشت و پس از انقلاب صنعتی یك فكر و فلسفهی دیگر. كشورهایی كه بهدرستی ماهیت انقلاب صنعتی را درك كردند، متوجه روند بلندمدت این اتفاق شدند، اما آنهایی كه بهدرستی این مطلب را نگرفتند و فكر كردند تنها یك تغییر رویكرد در صنعت و تولید اتفاق افتاده است و رفتند فقط دو تا كارخانه درست كردند، موفق نشدند.
ببینید ما زودتر از ژاپنیها و در زمان عباس میرزا دانشجو به غرب فرستادیم تا برود ببیند چه خبر است. ژاپنیها تقریباً ۴۰ سال بعد از ما دانشجو فرستادند. فقط فرقش این بود كه ژاپنیها رفتند ببینند این فكر و فلسفه چیست، ما اما رفتیم ببینیم این تكنولوژی چیست! و ما موفق نشدیم. تكنولوژی میآید روی فكر مینشیند. یعنی تكنولوژی این نیست كه شما چهارتا دیوار كنار هم بگذارید و یك سیلو بزنید؛ یك مبانی فكری و فلسفی هم دارد. اگر این مبانی فكری-فلسفی جابیفتد، دیگر خواهناخواه بقیهاش كارهای مادی است. صنعت اتومبیل ما بهخوبی گویای این واقعیت است. ما از كرهایها زودتر صنعت اتومبیل داشتیم، اما مسألهی كالا و تولید كه پیش میآید، تجربیات من نشان میدهد كه الان فكر ما، فكر مصرف است. یعنی به شدیدترین وجه ممكن ایران یك جامعهی مصرفی است.
به اعتقاد من، جامعهی ایرانی در جنبههایی از مصرف حتی با آنگلوساكسونها هم رقابت میكند! با جامعهی آمریكا هم از نظر مصرف رقابت میكند! مثلاً ماشین پیشرفته خیلی خوب است، تولیدش اما دردسر و سختی دارد. باید زحمت كشید، باید متالوژی جدید درست كرد، ماشینهای جدید طراحی كرد، آن درد و رنج را ما نخواستیم و از آن بهسادگی عبور كردیم. لذا فكر میكنم ما از نظر فكری و فلسفی اصولاً با روند تولید كالا هماهنگ نشدیم و جلوتر از این مسائل به سراغ مصرف كالا روی آوردیم.

نمیخواهم اسمش را بگذارم «درد ملی»، اما این مسأله در این ۱۰۰ سال گذشته دارد ما را رنج میدهد. نیاز به گفتن من نیست، آمار و ارقام نشان میدهد كه ما در تولید یك روند فرسایشی داشتهایم. ما ابتدا باید با اصل تولید كه ۲۰۰ سال از تغییر رویكرد آن گذشته، آشنا شویم و آن را بپذیریم. اصلاً ببینید كسی كه تولید میكند، اگر مصرف هم كرد، نوش جانش! ماشین خوب تولید میكند، سوار هم میشود. سیستم تهویهی هوا و گرمایش و سرمایش خوب درست میكند، برود برج ۱۰۰ طبقه هم بسازد. ولی كسی كه اصلاً به تولید فكر نمیكند چه؟ ما از این بابت دچار یك دور باطل شدهایم. اصولاً «فرهنگ» نوك پیكان حركت اقتصادی جامعه است و از همین جاست كه تولید عقب میماند. یعنی شما به كیفیت توجه دارید، ولی به كیفیت كالای وارداتی خارجی.
آیا میشود جامعهی مصرفگرا را به مصرف كالای داخلی ترغیب كرد؟ در ایران وقتی سطح درآمدها میآید پایین، تقاضا برای كالای بیكیفیت خارجی هنوز بیشتر از كالای داخلی است، چرا؟
دو نكته وجود دارد؛ یكی بحث نفت است و دیگری بحث عدم ارادهی سیاسی برای تبدیل این ثروت خام به یك ثروت مولد. ما در ایران زمین داریم، نیروی كار داریم، انرژی ارزان داریم. پس نباید خامفروشی كنیم، ولی هنوز هم دولتها از این ثروت راحت چشمپوشی نمیكنند و زیر بار سختی تبدیل درآمد مستقیم به درآمد از طریق مالیات نمیروند. برای همین، تولید در ایران با توجه به دلار ارزان قیمت و كالای لوكس و پیشرفتهی خارجی هیچ توجیهی ندارد.
از چه زمانی این اتفاق در كشور ما افتاد؟ ما ایرانیها تا مقطعی منسوجات و مصنوعات خوب و قابل توجهی در سطح منطقه و حتی در سطح دنیا داشتیم. چه شد كه رفتیم سراغ مصرف تولیدات خارجی؟
ما دنیا را جدی نگرفتیم. ما روند عمومی جهان را به جد نگرفتیم، وقتی كه به جد نگرفتیم، به كمكاری مبتلا شدیم، تولید را رها كردیم و به مصرف بیضابطه گرایش پیدا كردیم. چشممان به دنبال كالای خارجی رفت و این یك اختلاف فازی شد كه نهتنها تولید، حتی فناوریاش را هم بهتر دیدیم.
من وقتی به تولید اشاره میكنم، دقیقاً به مبانی فرهنگی آن اشاره دارم. مثلاً ژاپنیها هنوز هم با چوب غذا میخورند. یعنی این ژاپنی به این سنت غذاخوردنِ خودش اعتقاد دارد و همین پشتوانهی اعتقاد به فرهنگش میشود سونی، میشود تویوتا.
حالا جواب سؤال شما این است كه از همان لحظهای كه دنیای تولیدی، دنیای تكنولوژیكی با دنیای تولیدی ما مواجه شد و دنیای تولیدی ما از بین رفت و دنیای جدید هم به وجود نیامد و ما شدیم جامعهی مصرفگرا. اواخر قرن نوزدهم این اتفاقات رخداده، ولی ما هنوز ماندهایم كه مدرنیسم بهتر است یا سنت؟ هر دو مهم است. سنت به شما اعتقاد فرهنگی میدهد، مدرنیسم هم متغیری میدهد كه دائم پویا باشید. یعنی مكمل هم هستند. سنت، شما را نسبت به گذشته و تاریخ خودت نگهمیدارد، چیزهای مدرن هم شما را با تحولات جهان مطابقت میدهد.

ما در فرهنگ بومی و اسلامی خود جدیت در كار را با تأكید ویژهای داریم؛ ولی چرا در فرهنگ جدید از آن گریزان شدهایم و در كارهایمان جدیت و نظم و اتقان كاری نداریم؟
دلایل مختلفی دارد. به نظر من با روند تحولات جهان باید همگام بود و همزمان با عصر و زمان پیش رفت. ضمن اینكه این روزآمد بودن، با سنت و تاریخ و فرهنگ دینی و ایرانی خومان كاملاً قابل مدیریت است. در فرهنگ ما این جمله هست كه: «كار بالاترین دارایی انسان است.» با این فرهنگ، یقین بدانید كه شما به دنبال تعهد كاری خودتان خواهید رفت، ولی وقتی ۵۰-۶۰ سال نیروی كار كشور دید به كارش اهمیت نمیدهند، یا با ۲۰-۳۰ درصد بیكاری، اقدام درخوری برای رفع آن صورت نگرفته، این نیروی كار و حتی نیروی شاغل هم احساس امنیت و كرامت نمیكند و كارش را درست انجام نمیدهد. از سوی دیگر «سرمایهداری مالی» به نیروی انسان توجه نمیكند. برای «سرمایهداری مالی» اصلاً شاید صرف نكند در ایران كالا درست كند؛ تلفن میكند به چین كه برای من كالا بفرست! بروید كتاب «خاطرات حاج سیاح» را بخوانید، ببینید چه گفته است. او در اواخر قرن نوزدهم میگوید: این كالاهایی كه از هند وارد میشود، كبریت به پنبهی بازار كار ایران میزند. این حرف آدمی مطلعتر از من در ۱۵۰ سال پیش است.
من میخواهم سؤالم را در قالب این مثال بپرسم؛ شما فرض كنید من یك كارگری هستم كه در دستم آچار است، من برای چه خوب كار نمیكنم؟
در ژاپن نیروی كار را به عنوان دارایی تلقی میكنند. در اقتصاد آنگلوساكسون آمریكایی اما اینطور نیست و نیروی انسانی یكی از متغیرهای تولید است؛ هرموقع خواستند، استخدام میكنند و هر موقع خواستند، گردنش را میزنند. ببینید، در همین جریان عدم تصویب بودجهی آمریكا یكمرتبه ۸۰۰ هزار نفر را گفتند بروید خانههایتان، اما در ژاپن این امكان ندارد، چون نیروی كار جزء دارایی است.

ایران هم كمكم آنگلوساكسونی شده در این مورد و الان نیروی كار، یك متغیر تولید است؛ هرموقع بخواهند، با یك شرایط مطلوب یا غیر مطلوب بیمه و غیره استخدام میكنند و هرموقع هم كه اوضاع كسب و كار راكد باشد، میگویند برو خانهات! لذا آچاری كه در دست او است، كار نمیكند، چون متزلزل است، پوشش حمایتی برایش قرار ندادهاند، دستمزدش كافی نیست، قوانین كار دقیق نیست، جزء دارایی محسوب نمیشود، هرموقع خواستند، بیرونش میكنند و تأمین اجتماعیاش كامل نیست.
در مورد تویوتا یا سونی تأمین اجتماعی مادامالعمر است، اما در نظام اقتصاد سرمایهداری هیچ چیز مادامالعمری نداریم. حتی در اقتصاد سوسیالیستی هم نداریم. البته این خلاف قاعدههایی است كه در ژاپن به كار میرود. نظر ژاپنیها این است كه اگر بخواهند نیروی كار را متغیر و متزلزل و نگران نگهدارند، پس خوب كار نمیكند؛ مینشیند روزنامه میخواند سر كار یا با موبایلش صحبت میكند، ولی به محض اینكه كارفرما این اعتماد سیستم یا قوانین كار را به نیروی كار منتقل كرد كه تو برای اینجا هستی و مثلاً تا وقتی تویوتا هست، تو هم هستی، این دیگر آنجا را خانهی خودش میداند.
یك مسألهای كه وجود دارد این است كه شاخصههای كیفیت از مسیر كمیت عبور میكنند. یعنی یكی از متغیرها برای بهبود كیفیت، كمّیسازیها و استانداردهای نظاممند بود برای اینكه بسنجند هر كالایی یا هر خدماتی چه كیفیتی دارد.
این سازمان استاندارد در همه جای دنیا هست. یك مركز بهرهوری هست در ژاپن كه ایران هم عضوش است و هر سال چند نفر از ایران تشریف میبرند آنجا مذاكره میكنند و میآیند! شاخصهای خیلی مشخصی هم دارد. فقط چیزی كه در ایران نیست، این است كه چون شاخصها را جداگانه بررسی میكنیم، محصول به استاندارد جواب درستی نمیدهد. شما باید بدانید یك ساعت كار تولیدی، ورودیاش و خروجیاش چقدر است. این یك شاخص كمّی است. ولی تمام ابزار و آلاتی كه برای اندازهگیری تولید و برای اندازهگیری رشد سالیانه تولید شده، یك زمینهی عمومی را فراهم آورده. خب مسلماً شاخص استاندارد هست، اما وقی میروید شامپو بخرید، میبینید نصفش خالی است. وقتی یك شامپو كه قرار است ۲۰۰ سیسی باشد، ۱۸۰ سیسی شده و ۲۰ سیسی از جیب من برداشته و گذاشته در جیب خودش، خوب من این را چگونه تلقی كنم؟ بگویم بیاخلاقی كرده؟ به جیب من دستبرد زده؟

ما چون پایهها را روی شن گذاشتهایم و میخواهیم ساختمان را روی شن بسازیم، این پابرجا نخواهد ماند. لذا در این نظام فكری-فرهنگی، ما روند تحولات تولید و صنعت را بهجد نگرفتهایم و به مصرفگرایی دچار هستیم. اما آیا با مصرف هم میشود رشد كرد؟! یا باید فرهنگ این كشور عوض شود و تولیدی شود؟ اینها چیزهایی است كه باید رسیدگی شود و فكر شود و چون نمیشود، یكسری از مشكلات پیش میآید كه البته قابل پیشبینی هم هستند.
تجربیات من عمدتاً از ژاپن و چین است. ما نمیخواهیم ژاپن شویم. ما میخواهم ایران اسلامی خودمان باقی بمانیم. بنابراین حالا كه میخواهیم اینطور باشیم، دقیقاً باید رصد كنیم و این خیلی مهم است. تا میگویند ایران اسلامی، مساوی میشود با اینكه دنیا را بگذاریم كنار! نه؛ اینطور نیست، چون میخواهیم ایرانِ مقتدرِ تولیدیِ پیشرو باشیم. پس باید با سرعت رشد دنیا پیش برویم. اگر اینطور نشود، انقلاب اسلامی ناقص میماند.