رتبه 85 کنکور: آرامش من معجزه خدا بود
فاطمه افتخاری متولد 6 آذر 1377 دختر روشندل بهشهری که نیمی از عمر خود را به دلیل کمبود امکانات تحصیلی برای نابینایان از زادگاه خود دور بوده و در شهرستانها و استانهای دیگر سپری کرده است تا به موفقیت تحصیلی دست یابد با استعداد بالقوهای که خداوند در وی نهاد، پشتکار، حمایت خانواده و سپری کردن سختیهای بسیار موفق به کسب رتبه 85 علوم انسانی در کنکور سراسری 96 شده است.
اکنون فاطمه توقع زیادی ندارد فقط میخواهد پس از 12 سال درس خواندن با خط بریل و کسب رتبه دو رقمی کنکور سراسری، میان وی و افراد عادی برای ادامه تحصیل در دانشگاه و کسب موقعیت شغلی؛ تفاوتی قائل نشوند تا زحماتش به ثمر بنشیند و آینده وی به سرنوشت بسیاری از نخبگان نافرجام تبدیل نشود.
این دختر روشندل از سیستم آموزشی کشور گلایههایی دارد و میگوید: اولین بار خط بریل را در سن 5 سالگی از پدرم یاد گرفتم و قبل از این که به مدرسه بروم میخواندم و مینوشتم. پدرم که معلم دینی و عربی بود آن زمان فقط به خاطر من خط بریل را یاد گرفت و به من آموخت.
به دلیل اینکه بهشهر مدرسه ابتدایی استثنایی برای نابینایان نداشت به همراه خانواده به قائمشهر نقل مکان کردیم و اول تا سوم ابتدایی را در مدرسه استثنایی قائمشهر خواندم و سپس دوباره به همراه خانواه به مشهد نقل مکان کرده و از چهارم ابتدایی تا دوم راهنمایی را در مدرسه نابینایان مشهد خواندم.
سپس سوم راهنمایی و اول دبیرستان را در مدرسه نابینایان تهران خواندم که در خوابگاه این مدرسه اقامت داشتم و خانوادهام بهشهر بودند که البته آخر هر هفته به دیدنم میآمدند و از وضعیت من با خبر میشدند. دوم دبیرستان به زادگاهم شهرستان بهشهر بازگشتم و از دوم تا چهارم دبیرستان در مدرسه دولتی بانو اشرفی بهشهر در کنار دانشآموزان عادی درس خواندم که پرسنل این مدرسه با همکاری و تعامل بسیار خوب، نقش بسزایی در موفقیت من در کنکور داشتند.
تفاوت و مزیت مدرسه استثنایی مشهد نسبت به مدرسه استثنایی قائمشهر این بود که مدرسه نابیناها، ناشنوایان و کم توان ذهنی هر کدام جدا بود اما در مازندران همه در یک مدرسه درس میخواندیم و دختران و پسران نیز با هم در یک مدرسه بودیم و همه دانشآموزان نابینا و ناشنوایی که در شهرستانها در چنین مدارسی درس خواندند خاطره بد مشترکی دارند از اینکه دختران نابینا یا ناشنوا در سن 7 یا 8 سالگی با پسران کم توان ذهنی که شاید 17 یا 18 سال سن داشتند در یک مدرسه بودند و احساس امنیت نمیکردند مخصوصا زنگهای تفریح که معلم در کلاس حضور نداشت همیشه باید همه حواس خود را جمع میکردیم و من پس از آن که از کلاس چهارم ابتدایی به مدرسه ویژه نابینایان دختر در مشهد رفتم از مدرسه رفتن لذت بردم.
از تابستان سال گذشته روزی 4 ساعت و پس از عید نوروز 96 روزانه 10 ساعت برای کنکور درس میخواندم، سال سوم و چهارم دبیرستان برای کنکور درس خواندم اما به دلیل اینکه هیچ کتاب تستی به خط بریل برای نابینایان در کشور نگاشته نشده هیچ تستی پیش از کنکور نزدم و فقط کتابهای درسی را میخواندم.
در اکثر استانهای کشور یک مدرسه ابتدایی استثنایی در یکی از شهرستانهای استان وجود دارد و کم توان ذهنی، معلول جسمی حرکتی، نابینا، ناشنوا و اوتیسم همه در یک مدرسه هستند و این موضوع مشکلاتی به وجود میآورد که باید این ساختار عوض شود.
رفتن به شهرهای قائمشهر، مشهد و تهران برای تحصیل تجربه خیلی خوبی برایم بود که با دانشآموزان و معلمان نابینای زیادی آشنا شدم و طرز تدریسهای مختلف را تجربه و مقایسه کردم و نیز دو سالی که خوابگاه مدرسه نابینایان تهران بودم دوری از خانواده برایم سخت بود اما تجربیات زیادی کسب کردم و حالا راضی هستم.
معلمی آرزوی دوران کودکیام بود
آرزوی دوران کودکیام این بود که در آینده معلم شوم زیرا پدرم معلم بود و کمکهای زیادی در درس خواندن به من کرد به همین دلیل میخواستم معلم شوم تا به دانشآموزان نابینا درس بدهم.
اکنون میخواهم رشته روانشناسی در دانشگاه تهران بخوانم و هدفم از خواندن روانشناسی در ابتدا بهبود زندگی و کمک کردن به روحیه خودم و سپس به مردم است زیرا باید یک انسان موفق باشم تا بتوانم در راه رسیدن به موفقیت به دیگران کمک کنم و قطعا از خودسازی میتوان به جامعه ایده آل دست یافت.
در دوران ابتدایی و راهنمایی چند سال به ورزش گلبال ویژه نابینایان پرداختم اما در دوران دبیرستان به دلیل مشغله تحصیلی و تمرکز روی دروس این ورزش را کنار گذاشتم البته شاید دوباره در فرصت مناسبی این ورزش را ادامه دهم.
اکنون که میخواهم انتخاب رشته کنم برخی دانشگاهها از جمله فرهنگیان، صدا و سیما، شهید رجایی و امام صادق که بورسیه دارند و همه آنها سلامت کامل جسمی را میخواهند به همین دلیل فردی با رتبه سه رقمی در این دانشگاهها پذیرش میشود اما من با رتبه دو رقمی نمیتوانم در این دانشگاهها درس بخوانم و این موضوع برایم خیلی دردآور است که یک نابینا تلاش و زحمت زیادی انجام دهد و از افراد سالم نیز در کنکور رتبه بهتری کسب کند اما در نهایت وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم، یک مانع بر سر راه موفقیت ما قرار دهند.
نابینایان میخواهند از حقوق برابر در جامعه برخوردار باشند، چرا دانشگاههایی که بورسیه دارند و آینده شغلی این دانشجویان تامین است، برای پذیرش نابینایان محدودیت گذاشتند و نمیتوان دلیل قانع کنندهای برای این مانع تراشی پیدا کرد و پذیرفتن چرایی آن برایم سخت است.
برای کنکور حتی یک کتاب تست به خط بریل یا تست صوتی وجود ندارد و از طرفی هیچ کتاب درسی در هیچ رشته دانشگاهی به خط بریل نگاشته نشده است و باید یک نفر همه کتابها را برایم بخواند و ضبط کند تا من گوش دهم، با وجود این مشکل مهم؛ آموزش و پرورش، وزارت علوم، بهزیستی یا هیچ نهاد و ارگانی مسئولیت تسهیل شیوه درس خواندن نابینایان را برعهده نگرفته است.
نابینایان دوران ابتدایی در مدارس استثنایی درس میخوانند اما پایه راهنمایی و دبیرستان که در مدارس عادی تحصیل میکنند یک معلم رابط برای دانشآموز روشندل تعیین میشود که فقط هفتهای یک بار 2 تا 4 ساعت به مدرسه میآید و به امورات دانشآموز نابینا رسیدگی میکند که این دانشآموز جواب سوالات امتحانی میان ترم و پایان ترم را به خط بریل مینویسد و معلم رابط باید آن را به خط بینایی برگرداند تا معلم اصلی آن را بخواند و تصحیح کند اما جالب اینجاست که اکثر معلمهای رابط خط بریل بلد نیستند و این ضعف از سوی اداره آموزش و پرورش است که در انتخاب معلمان رابط باید دقت نظر بیشتری نشان دهند.
علت نابینایی من مادرزادی و بر اثر ازدواج فامیلی بوده است، هیچگاه نابینایی را به عنوان محدودیت و نقطه ضعف محسوب نکردم زیرا در مسیر رسیدن به اهدافم؛ مسائل مهمتری برای فکر کردن داشتم که با حمایت خانواده، انگیزه بالا و پشتکار برای دست یابی به موفقیت تلاش کردم و معتقدم انگیزه افراد سالم، معلول، نابینا و ناشنوا عامل محرک به سوی پیشرفت است.
زمانی که به خوابگاه دانشگاه تهران بروم نیاز دارم خانوادهام بیشتر به دیدنم بیایند و از آنجایی که در حال حاضر پدرم معاون یکی از مدارس روستاهای بهشهر و فقط پنجشنبه و جمعه تعطیل است در طی هفته نمیتواند از بهشهر به تهران بیاید و از آنجایی که پدرم در گذشته معلم عربی و دینی بوده مطمئنا در خواندن بسیاری از دروس دانشگاهی میتواند به من کمک کند به همین دلیل از آموزش و پرورش بهشهر انتظار دارم که با در نظر گرفتن نابینا بودن و رتبه دو رقمی من در کنکور، در صورت لزوم به پدرم مرخصی بیشتری بدهند تا به دیدنم بیاید و از طرفی خیلی نگران هستم که سلامتیام دور از خانواده به خطر بیفتد.
پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه نگران آینده شغلی هستم، سه ماه پیش از کنکور، جشن عروسی خالهام بود اما من به منزل یکی از معلمانم رفتم تا صداها و شلوغیها اذیتم نکند و در آرامش درس بخوانم یعنی از خیلی لذت ها، تفریحها و شادیها گذشتم تا رتبه خوبی در کنکور بیاورم و با وجود نابینایی رتبه دورقمی در کنکور سراسری کسب کردم اما آینده شغلی من تضمین نیست.
معلمان نابینای زیادی در سطح کشور وجود دارد اما در دانشگاههای سراسری درس خواندند و پس از فارغ التحصیلی چند سال منتظر مانده و در آزمون استخدامی آموزش و پرورش شرکت کردند و از این طریق معلم شدند و سوال من دقیقا اینجاست که چطور برای پذیرش دانشگاه تربیت معلم سلامت کامل باید داشت و یک نابینا حتی اگر رتبه یک کنکور سراسری را کسب کرده باشد در دانشگاه تربیت معلم پذیرش نمیشود اما از طریق آزمون استخدامی میتواند معلم شود.
دانشگاه تربیت معلم پذیرشم نمیکند
دوست داشتم در دانشگاه تربیت معلم؛ دبیری روانشناسی بخوانم و معلم دانشآموزان نابینا شوم تا به افرادی مانند خودم کمک کنم، دو معلم ادبیات فارسی و زبان انگلیسی نابینا سال اول دبیرستان در مدرسه نابینایان تهران داشتم اما نابینایی تاثیر منفی روی زندگی آنها نگذاشته بود بلکه بسیار انسانهای فعال و موفقی بودند و با خود فکر کردم که اگر آنها توانستند پس من هم میتوانم با وجود نابینا بودن در زمینه تحصیلی فرد موفقی باشم و از طرفی این دو معلم نابینا همیشه مرا تشویق میکردند که درس بخوانم و برای کنکور آماده باشم تا در دانشگاه معتبری قبول شوم و در من انگیزه ایجاد میکردند که همیشه قدردان آنها هستم.
یک هفته پیش از کنکور با منشی کنکورم قرار گذاشتیم که در مدرسه بانو اشرفی سوالات کنکور 95 را با ایجاد شرایطی شبیه به کنکور حل کنم اما فشارم افتاد و آنقدر حالم بد شد که مجبور شدند من را به دکتر ببرند و 3 روز پیش از کنکور به دلیل استرس شدید قرص میخوردم تا بخوابم و روز برگزاری کنکور نیز از استرس 4 صبح ناخودآگاه بیدار شدم و قلبم خیلی تند میزد پس از خواندن نماز صبح، قلم قرآنی ویژه نابینایان با صدای قاری استاد الغامدی را گوش دادم و در جلسه کنکور بسیار آرام و حالم خوب بود که قطعا آرامش من معجزه خدا بود و فکر میکنم همین یک معجزه برای تمام زندگیم کافی است زیرا آن روز برای من خیلی مهم و سرنوشت ساز بود.
متاسفانه برخی از مردم هنوز فرهنگ رفتار با نابینایان را بلد نیستند و برخی افراد سوالهای بیموردی از من و نابینایان دیگر میپرسند که موجب رنجش ما میشود به طور مثال: روزی که نتایج کنکور اعلام شد و همه شنیدند که من به عنوان یک دختر نابینا رتبه 85 کنکور سراسری را بدست آوردم برخی افراد خیلی تعجب کردند و میپرسیدند با وجود نابینایی چطور این رتبه را آوردی؟ و پچ پچها و زمزمههایی میشنوم که شاید سر جلسه کنکور منشی بهش کمک کرده اما این اصلا درست نیست که تواناییهای یک نابینا را باور نداشته باشند.
بله کسب رتبه 85 خیلی سخت است و زحمت زیادی را میطلبد اما ربطی به نابینا بودن ندارد و هر فردی با هر شرایطی سالم، نابینا و معلول جسمی میتواند با داشتن هدف، انگیزه و پشتکار به این رتبه دست یابد البته با توجه به کمبود امکانات لازم برای تحصیل نابینایان در ایران کسب رتبه دو رقمی واقعا کار سختی است.
نابینایی برای من سدی در برابر آرزوهایم نیست، دانشآموزانی که بینا هستند نیز به دلیل کمبود امکانات، شرایط تحصیل برای آنها نیز خیلی مشکل است البته به دلیل نبود کتاب تست به خط بریل، درس خواندن من با بسیاری از رتبههای دورقمی دیگر در شرایط برابر قرار نداشت زیرا امروزه برای آمادگی شرکت در کنکور، کتاب تست بسیار مهم است.
اشتغال، درمان، کمبود امکانات تحصیلی و عدم مناسب سازی محیط شهری از جمله اهم مشکلات نابینایان در کشور است که از مسئولان شهرستانی، استانی و کشوری انتظار دارم در تسهیل و رفع این موانع، توجه و تلاش بیشتری داشته باشند.