لزوم تحول در مفهوم تحزب در ایران
بصیر به نقل از بلاغ، عبداله گنجی طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: برگزاری نشست مسئولان احزاب با وزیر کشور، دوباره روایت غمانگیز تحزب در ایران را بازخوانی کرد. روایت تحزب در ایران روایتی تلخ، بیمار، ناکام و کلیشهای است. در سالهای اخیر یکی از مهمترین دغدغههای مطالعاتی اساتید و دانشجویان رشتههای علوم سیاسی و جامعهشناسی به بررسی «موانع تحزب در ایران» اختصاص یافته است و معمولاً پاسخهای ارائه شده نیز تکراری و کلیشهای و همانگویی است. مهمترین دلایل عدم توفیق تحزب در نگاه عمومی عبارتند از:
1- عدم پوستاندازی 2- نداشتن برنامه 3- عدم یارگیری 4- انحصار نخبگی و پایتختگرایی 5- قوانین و مقررات 6- نداشتن منابع مالی یا شفاف نبودن منابع مورد استفاده.
اما پرداختن به تحلیل تحزب در ایران بدون توجه به جامعهشناسی معرفت امری ابتر و کمبهره است. جامعه ایران در طول 170 سال گذشته دچار دوپارگی جامعهشناختی است که نخبگان تحصیلکرده آن معمولاً از معرفت بیرونی سیراب میشوند به همین دلیل محیط فرهنگی- فیزیکی خود را زجرآور، دست و پاگیر و خستهکننده میدانند.
پاره دوم آن متن مردمند که معمولاً حرف نخبگان سیاسی را به دلیلی که ذکر شد نمیفهمند و در مقابل هرگونه حرکت سیاسی اجتماعیشان توسط نخبگان به تودهگرایی، ضعف در عقلانیت، نهادینهنشدگی تعبیر و تفسیر میشود. جریان نخبگی نیز برای درمان آسیبهایی که میفهمد هیچ نسخهای که مبتنی بر معرفت بومی باشد، ارائه نمیکند.
اصولاً سردمداران تحزب در ایران نمیتوانند تصویری متفاوت از تحزب معمول در جهان ارائه دهند اما مهمترین دلیلی که اعداد کوچکتر جامعه (نخبگان سیاسی) نمیتوانند بر اعداد بزرگتر جامعه ایران (توده مردم) تأثیرگذار باشند، فلسفه سیاسی تحزب در غرب و تعمیمیافتگی آن در ایران است.
این نقطه محل منازعه پنهان توده و نخبه است. فلسفه علمی- عقلایی تشکیل حزب، رسیدن به قدرت در ذیل یک شناسنامه و تابلوی شفاف است، اما آنچه نخبگان نهادگرا یا تحزبگرا و روشنفکران از درک آن عاجزند، فهم مردم از مسیر قدرت است.
اگر فلسفه حقیقی تشکیل حزب (که رسیدن به قدرت با روش دموکراتیک است) برای مردم شرح داده شود، زدگی نسبت به پدیدآوردگان حزب چند برابر خواهد شد چرا که در جامعه مذهبی ایران اصولاً نیتهایی که آهنگ حرکت به سمت قدرت میکنند، منفور میشوند. به تعبیر دیگر «قدرتطلبی» حتی به شکل قانونی آن امری مذموم و ناپسند است. وقتی مردم سؤال میکنند چرا فلانی حزب ایجاد کرده است و با این پاسخ مواجه میشوند که میخواهد وارد قدرت شود، اولین میخ به تابوت تحزب کوبانده شده است.
در فرهنگ دینی ما پیشنیازسازی برای قدرت مذموم است و حرکت استمراری در این مسیر مذمومتر خواهد شد. به همین دلیل عنوان این نوشتار را «لزوم تحول در مفهوم تخرب» قرار دادم که «فرهنگ حزب»پذیری و «خاستگاه تحزب» در ایران باید متناسب با جامعهشناسی معرفت ایرانیان متحول شود. عجله در رسیدن به هدف نیز از مهمترین عوامل عدم توفیق تحزب در ایران است. فاصله بین تشکیل حزب تا موعد زورآزمایی قدرت در ایران معمولاً کوتاه است و افراد محوری حزب برای جلب افکار عمومی سعی میکنند در قالب رادیکالیسم، الفاظ و عناصر گفتمانی را به کار بگیرند.
به تعبیر دیگر جامعه تودهای ما تاکتیکهای رسیدن به قدرت را پویانمایی میکنند و دقیقاً سر همین نقطه است که نخبگان آهنگ عوامگرایی میکنند و توسط توده مدیریت میشوند چرا که تا شروع رقابت مدعی مشارکت نهادمند و عقلایی بودهاند، اما برای جلب نظر مردم هنگام ورود به قدرت پوپولیستیترین شعارها را وجهه همت خود میسازند.
اما پس از اتمام گرد و خاکهای انتخابات در سبد مردم چیزی قرار نمیگیرد و اینچنین توده مردم، نخبگان را تنظیم و مدیریت مجدد میکنند. انتخابات در ایران صحنه مانور و مسابقه پوپولیسمگرایی نخبگان است به همین دلیل متن اجتماع، صحنه قبض و بسط نخبگان سیاسی است که در دوران نهادسازی به تحزب و نخبگی میاندیشند و هنگام میوهچینی در مسیر توده بازی میکنند. ترجمه سخن فوق آن است که صحنه انتخابات در ایران میدان انحلال تحزب از منظر کارکرد است. بنابراین به جای سازماندهی مردم در انتخابات و نمایندگی سلایق آنها، بر موجی سوار میشوند که توده درست کرده است و توده میخواهد. و اینچنین نخبگان سیاسی ما همیشه شیران دوران فترت و فرمانبران توده در صحنه رقابت سیاسی هستند.
آسیب دیگر، نبود عناصر دینی در گفتمان مدعیان تحزب در ایران است. تحزبگرایان در ایران دو دستهاند؛ برخی مدعی و معتقد به آن هستند و برخی از سر اضطرار و برای معرفی خود در ذیل تابلویی مشخص به سمت آن میروند. در گفتمان معتقدان به تحزب در ایران کمتر عنصر دینی یافت میشود، به طور مثال عناصر گفتمانی اصلاحطلبان نهادگرا در ایران امروز بیش از 90 درصد با عناصر گفتمانی لیبرالیسم مشترک است و همین جا نقطه آسیبشناسی و درخواست تحول در مفهوم تحزب است.
جامعهشناسی معرفتی نخبگان نمیتواند لکوموتیو جامعهشناسی معرفت توده باشد چرا که خاستگاه و عوامل تعیّن آن غیربومی، وارداتی و مبنی بر فلسفه قدرت خواهی است. قدرتخواهی نیز در جامعه ایران امری ناپسند و منفعتطلبانه تفسیر میگردد.
بنابراین باید در ایران تحزب را به محور اخلاق و مکتب و شبکهسازی انسانی و فراتر از روایتهای سیاسی دید. به طور مثال در طول تاریخ تحزب در ایران تنها تشکیلاتی که دچار افتراق و انشعاب نشده است مؤتلفه اسلامی است که در اکثر شهرهای ایران نیز دارای هسته کوچک و ثابتی است. انسجام این تشکل به جوهره دینی آن برمیگردد که میتواند الگویی برای دیگران باشد.
هر چند این ثبات نتوانسته سبد رأی آن را به بالای 2 میلیون رأی افزایش دهد اما اکثر متدینین فلسفه شکلگیری آن را صرفاً قدرتخواهی نمیدانند و این واجد ارزشگذاری بومی است و میتواند با رفع آسیبهای دیگر به عنوان یک الگوی شبکهای مورد استفاده قرار گیرد.