از دلهره هزینه بعد ازدواج تا برکتهای باورنکردنی/دِل با خِدا باش همه چی دِرست بونه
در این گزارش به مناسبت روز ازدواج با یک زوجی آشنا میشویم که با سختی و تنگدستی زندگی خود را آغاز کردند اما هماکنون شیرینی زندگی را به خوبی حس میکنند.
به گزارش بصیرنیوز، در تقویم ملی کشورمان، سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) به نام روز ازدواج نامگذاری شده که باید این نامگذاری را به فال نیک گرفته چراکه امر ازدواج بسیار مقدس و مهم است.
ازدواج و تشکیل خانواده یک نیاز اساسی برای هر انسان است که میتواند موجب آرامش ذهنی و رفتاری برای افراد و همچنین ازدیاد نسل شود.
اما در سالهای اخیر جوانان به دلایلی از جمله شرایط نامناسب اقتصادی و نداشتن شغل و مسکن کمتر تن به ازدواج میدهند و همین امر موجب شده که شاهد آمار کم ازدواج و افزایش سن ازدواج در کشور باشیم.
اما نکتهای که شاید علاوه بر مشکلات اقتصادی بتوان آن را عامل اصلی کاهش ازدواج و یا افزایش سن ازدواج دانست، ترس جوانان از ورود به زندگی جدید و مسئولیتپذیری است، درحالی که در آموزههای ما آمده که با ازدواج روزی انسان زیاد و نصف دین انسان کامل میشود.
دو عامل افزایش روزی و کامل شدن نصف دین به معنای این است که ازدواج مایه تکامل مادی و معنوی است و انسان را به سعادت نزدیک میکند.
در این گزارش با یک زوجی آشنا میشویم که با سختی و تنگدستی زندگی خود را آغاز کردند اما هماکنون شیرینی زندگی را به خوبی حس میکنند.
با توکل بر خدا، بله…
مرتضی و نرگس که درحال حاضر 6 سال از زندگی مشترکشان میگذرد زندگی خود را اینگونه روایت میکنند: در اردیبهشت ماه سال 96 در 27 سالگی به واسطه اینکه خاله خانمم در محل ما زندگی میکرد با هم آشنا شدیم و خیلی زود صیغه عقد بین ما جاری شد.
مرتضی ادامه میدهد: در آن زمان من شغل مناسبی نداشتم و با کار خبرنگاری که درآمد چندانی هم نداشت زندگی مجردی را خود را میگذراندم اما تصمیم گرفتم که ازدواج کنم چراکه بسیار به این موضوع که پس از ازدواج خداوند به انسان کمک میکند اعتقاد داشتم.
این جوان فریدونکناری با اشاره به اینکه توکل و اعتقاد راسخ به خدا میتواند معجزه زندگی انسان باشد، یادآورشد: باتوجه به اینکه وضعیت مالی خودم و خانوادهام خوب نبود، مقداری دلهره برای مخارج بعد ازدواج داشتم اما خودم را به خدا سپردم و حتی در لحظه عقد که عاقد سوال کرد که وکیلم یا نه بعد از اجازه از بزرگترها گفتم “با توکل بر خدا بله”.
مرتضی افزود: به علت اینکه منزل مسکونی نداشتم بعد از عقد راهی خانه پدری شدیم و مدت عقد را در آنجا سپری کردیم.
سفر کربلا بهترین خاطره دوران نامزدی
نرگس خانم که زمان ازدواج 18 سال سن داشت درخصوص ازدواج با مرتضی اینگونه روایت میکند: درحالی که به صورت طبیعی یک دختر خواستگارهای مختلفی دارد و من هم از این موضوع مستثنی نبودم اما وقتی مرتضی به خواستگاری من آمد درحالی که میدانستم از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیست اما چون به من گفته بودند که پسر خوب و با ایمانی است حاضر شدم که با او ازدواج کنم.
وی با اشاره به اینکه برکت ازدواج خودش را خیلی زود در زندگی ما نشان داد، خاطرنشان کرد: هنوز چند ماه از زندگی مشترک من و مرتضی نگذشته بود که امام رضا(ع) دو بار ما را طلبید و به مشهد مقدس شرفیاب شدیم که این دوبار واقعا به ما چسبید.
نرگس خانم در جواب اینکه بهترین خاطره دوران نامزدی او چیست میگوید: بعد از اینکه پنج ماه از زندگی مشترکمان گذشت امام حسین(ع) ما را طلبید و عازم کربلا شدیم که واقعا آن یک هفتهای که در سفر عتبات بودیم بهترین لحظات دوران نامزدی ما بود.
دِل با خِدا باش همه چی دِرست بونه…
مرتضی دوباره روایت را در دست میگیرد: پس از مدتی که از ازدواجمان گذشت نداشتن مسکن واقعا داشت استرس را به من وارد میکرد که چهکاری باید انجام دهم و تصمیم گرفته بودم که خانه پدری خودم را که قدیمی بود تخریب کنم و دوباره خانهای برای پدر و مادر و خودم بسازم اما میدانستم با اندک پساندازی که دارم شاید سالها خانهسازی به طول بیانجامد.
وی ادامه داد: پدر و مادرم که خود سختی زیادی در زندگی کشیده بودند به خوبی مرا با سختی آشنا کرده بودند و وقتی میدیدند که من نگران میشوم یک جمله طلایی مازندرانی را به من یادآوری میکردند “دِل با خِدا باش همه چی دِرست بونه”
هم خانواده خودم و هم خانواده همسرم میدانستند که من دیگر عزمم را جزم کردم برای اینکه خانهای جدید بسازم و البته آنها از جدیت من در تعجب بودند چون میدانستند سرمایه آنچنانی ندارم اما من چون به خوبی سفارش پدر و مادر را یاد گرفته بودم با خودم همیشه میگفتم خدا کمک میکند.
خانهدار شدن با جهیزیه کمتر…
مرتضی از یک پیشنهادی لذتبخش میگوید: پدر خانمم زمانی که نرگس خانم 6 ماهه بود در پی یک تصادف به رحمت خدا رفت و مادر خانمم به تنهایی و با کار در یک مدرسه او را بزرگ کرد، مادر خانمم که دیده بود من برای ساخت خانه خیلی در تکاپو هستم و میدانست که شاید ساخت خانه چندین سال به طول بیانجامد پیشنهاد داد که من برای دخترم جهیزیه کمتر میخرم و این مبلغ جهیزیه را به شما میدهم تا برای خودتان خانه تهیه کنید.
این جوان فریدونکناری گفت: این پیشنهاد را که یک پیشنهاد منطقی دیدم قبول کردم و با کمک مادر خانمم و چند وامی که از بانک گرفته بودم توانستیم یک خانه 80 متری در فریدونکنار پیدا کنیم و صاحب خانه شویم.
مرتضی گفت: چند ماهی پس از عروسی که هنوز درآمد خوبی نداشتم قسطهای بانک را پدرم پرداخت میکرد که لازم است بگویم به خاطر محبتهایش دست او را میبوسم اما رفته رفته که وضعیت شغلی من بهتر شد دیگر خودم هزینههای زندگی را هرچند به سختی اما تامین میکردم.
مرتضی و نرگس درحال حاضر صاحب یک فرزند یک ساله و نیمه به نام محمدمهدی هستند و فراز و نشیب زندگی را همچنان با توکل بر خدا ادامه میدهند.
به گزارش بصیرنیوز، شاید قصه زندگی مرتضی و نرگس که روایت زندگی خود نویسنده بوده برای بسیاری از افراد فانتزی به نظر برسد اما در واقع این روایتی بود از اعتقاد به خدا و همکاری خانوادهها و اراده برای زندگی مشترک.
با آرزوی زندگی موفق برای همه جوانهای ایرانی…
گزارش: سیدمرتضی رضویان