شمشیر شقاوت بر حلقوم نابغه ایرانی
بصیر، 118 سال پیش، نابغهای از جهان اسلام، که ایرانی و در کسوت روحانیت با اندیشههای اصیل و انقلابی با پهنای دید جهانی بود، در یک توطئه ناشی از پیوند استبداد داخلی کشورهای موسوم به اسلامی با استعمار جهانی قربانی شد و دنیا را از بهرههای بیشمار اندیشههای والای خود محروم ساخت.
مطلب ذیل نگاهی به بررسی اوضاع و احوال آن روزگار دارد که در روزگار ما نیز قابل تأمل است.
رویارویی غرب با شرق و در راس آن، تقابل غرب با اسلام دارای ریشه دیرینی است. آن هنگام که امپراتوری روم شرقی در 642میلادی و 22هجری قمری با مسلمانان مصر و سوریه به جنگ برخاست و طی مراحلی، غرب آغازگر جنگهای 200ساله صلیبی در 1096 میلادی و 490 هجری قمری شد تا پس از فتح قسطنطنیه در سال 1453میلادی توسط سلطان محمدفاتح و بهرهجوییهای فراوان از فرهنگ و دانش مسلمانان، که منجر به بروز رنسانس و جنبش بیداری غرب شد، این خصومتورزی همچنان ادامه داشت و از استقرار حکومتهای برآمده از اندیشههای سکولار رنسانسی، این جنگ و عنادورزی بواسطه مغایرت اساسی اندیشه نظامسازی اسلام با مبانی حکومتهای جدید غرب که بر مبنای اندیشههای جدایی دین از سیاست و بعدها با حاکم شدن حکومتهای ضددینی شکل گرفته بود، وارد مرحله جدیدی شد که غرب تداوم حیات خود را در نابودی تفکر دینی و بویژه مبانی اسلامی میدانست.
این مرحله دورهی تهاجم همه جانبه غرب است. غربی که به صنعت، وسایل جدید جنگی، سازماندهی نوین سیاسی و اجتماعی مجهز شده بود، تهاجم خود را سازمان داده و از جهات گوناگون به شرق یورش آورد. غرب از یک سو به لحاظ جغرافیایی شرق را تکه تکه کرد و اجازه نداد که شرق به صورت یک سازمان واحد و یا دست کم به صورت کانونهای قدرت فراگیر باقی بماند و از طرف دیگر با ترویج ناسیونالیسم، ملتهای مسلمان را از یکدیگر جدا کرد و دیوارهای جدایی، علاوه بر مرزهای جغرافیایی و نژادی، مرزهای اعتقادی نیز پیدا کرد و فرقههای جدیدی نیز توسط غرب ابداع شد.
در این مرحله، حادثه تعیین کننده، تاسیس دولت اسرائیل و اشغال بیت المقدس است. غربیها با این اقدام خود انتقام شکست صلیبیها را در فلسطین در سال 1948، از اسلام و شرق گرفتند.
در برابر تهاجم غرب، ملتهای مسلمان و متفکران اسلامی، همگی منفعل نشدند. سیدجمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری،…و امام خمینی(ره) بیدارگرانی هستند که مردم را در برابر سلطه غرب آگاه کرده و به مقاومت فرا خواندند.
شهید مطهری در کتاب بررسی نهضتهای اسلامی در صد سالهی اخیر میگوید: “بدون تردید، سلسله جنبان نهضتهای اصلاحی صد سالهی اخیر، سید جمال الدین اسدابادی است.او بود که بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چارهجویی را نشان داد….نهضت سید جمال الدین، هم فکری بود و هم اجتماعی. او میخواست رستاخیزی هم در اندیشهی مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها….سید جمال در نتیجه تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی-که داعیه ی علاج آنها را داشت- دقیقا آشنا شد. سیدجمال الدین مهمترین و مزمنترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو بشدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد.”
شهید مطهری میافزاید: “سیدجمالالدین برای مبارزه با این دو عامل فلجکننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجدد عظمت از دست رفتهی مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایستهی آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مردهی مسلمانان، فوری و حیاتی میدانست. بدعت زدایی و خرافهشویی را شرط آن بازگشت میشمرد، اتحاد اسلام را تبلیغ میکرد و دستهای مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنیهای مذهبی و غیرمذهبی میدید و رو میکرد.”
سیدجمال الدین اسدآبادی در سال 1217 شمسی در اسدآباد همدان و در خانواده ای روحانی چشم به جهان گشود. نسب وی به امام حسین(ع) منتهی میگردد. وی از پنج سالگی فراگیری دانش را نزد پدرش سیدصفدر آغاز، و با قرآن و کتابهای فارسی و قواعد عربی آشنا گردید و به خاطر استعداد و نبوغی که داشت، بزودی با تفسیر قرآن آشنا شد و برای ادامه تحصیل به شهرستان قزوین و سپس به تهران عزیمت کرد و در سال 1228 شمسی عازم نجف شد و از محضر دو مرجع تقلید بزرگ زمان، شیخ مرتضی انصاری در فقه و اصول و ملاحسینقلی درجزینی همدانی در اخلاق و عرفان بهرههای فراوان برد.
سید در سال 1232شمسی بنا به دستور شیخ انصاری عازم هندوستان شد و در آنجا ضمن آشنایی با علوم جدید، کوشش کرد تا مردم و بویژه مسلمانان را علیه استعمار انگلیس بسیج نموده، و به مبارزه وا دارد، اما به دلیل سلطه همه جانبه انگلیسیها پس از یکسال و نیم اقامت در آن دیار مجبور به ترک آنجا شد و به ممالک عثمانی رفت و چون با حسادت علمای درباری آنجا مواجه شد، ناگزیر به مصر عزیمت کرد. در مصر توانست یک نهضت فکری ضداستعمار و ضدانگلیس را پایهگذاری کند و تشکیلاتی به نام انجمن مخفی به وجود آورد، اما بر اثر فشار انگلستان مجبور به ترک مصر شد. این حرکت فکری توسط شاگردانش از جمله شیخ محمد عبده دنبال شد و در سالهای بعد زمینهساز قیام مردم مصر علیه استعمار انگلستان شد.
وی پس از ترک مصر، مدتی در هند اقامت نموده و آنگاه روانه اروپا شد. در پاریس با همکاری محمد عبده دست به انتشار روزنامه “عروه الوثقی” زد و به پاسخگویی به “ارنست رنان”، که مقالاتی علیه اسلام در یکی از روزنامههای پاریس مینوشت، پرداخت.
سید به دعوت ناصرالدین شاه به ایران آمد و گمان میکرد که میتواند با نزدیکی به شاه، اندیشه های اصلاحطلبانهی خود را به اجراء بگذارد، اما چون ماهیت و طبع شاهانه با هیچ اصلاحی موافق نبود و سید نیز شاه را آشکارا عامل بدبختیهای مردم معرفی میکرد، از ایران اخراج شد. سید جمال وقتی برای دومین بار به ایران آمد به آستانهی حضرت عبدالعظیم –در شهر ری- تبعید شد و در آنجا علیرغم کنترل ماموران مبادرت به تشکیل جلسات مختلف کرد و مردم را به قیام علیه بیدادگریهای شاه تشویق میکرد و شاه دستور داد مجدد او را در حالی که به شدت بیمار بود، از ایران اخراج کنند. سید جمال پس از اخراج از ایران وارد بصره شد و در آنجا با همکاری یکی از مجتهدین و رهبران قیام مردمی (سید علی اکبر شیرازی) نامهای به آیت الله العظمی سیدحسن شیرازی نوشت و در این نامه ظلمهای فراوان شاه به مردم ایران را متذکر میشود. برخی معتقدند که این نامه در صدور فتوای مشهور تحریم تنباکو از جانب آیت الله شیرازی و قیام حاصله از آن، تاثیر بسزایی داشته است.
حضور سید در طی سالهای 1270 و 1271 در عراق تاثیر اساسی بر حرکت فکری، سیاسی و اسلامی شهرهای شیعهنشین و گسترش تبلیغ و دعوت در جامعهی اسلامی گذاشت. او برای علماء و محافل فرهنگی سایر شهرهای بزرگ عراق، بویژه نجف و کربلا، شخصیتی شناخته شده بود و همه او را بعنوان رهبر حرکت “تجدید اسلام” میشناختند.
برای سید بسیار دشوار بود که ملل اسلامی را متحد در اختلاف و مختلف در اتحاد و مطیع نیروهای استعمارگر و استثمارپیشه ببیند. اگرچه سید جمال در ایجاد وحدت اسلامی موفق نشد، ولی هدف عالی او و نفوذ او در نهضتهای مردمی معاصر باقی ماند، یعنی در جنبشهایی که اسلام را با یک برنامه سیاسی پیگیری میکردند.
شاگرد و مرید سیدجمال، محمدعبده نیز در تعقیب افکار جدید و اصلاح دینی نقش قابل ملاحظهای ایفاء کرد. عبده معتقد بود اگر سیدجمال قدرت خود را به جای تمرکز بر شاهان و حاکمان صرف تعلیم و تربیت جامعه میکرد به اسلام فایدهای بمراتب وسیعتر میرساند.
سیدجمال الدین متفکری بود که ضمن تاکید بر هماهنگی عقل و دین، دین و سیاست، ضرورت بازگشت به اسلام را مبنای اندیشه خود قرار داد. او در صدد احیای دین، تجدید حیات اسلام و بیداری مسلمانان بود.
تاثیرات شگرف سیدجمال را بر روی جهان اسلام به طور عام و جهان عرب به طور خاص میتوان در چند مورد خلاصه کرد: 1- اعتقاد به توانایی ذاتی دین اسلام برای رهبری مسلمانان و تامین نیرومندی و پیشرفت آنان. 2-مبارزه با روحیه تسلیم به قضا و قدر و گوشهنشینی و بیجنبشی. 3-بازگشت به منابع اصلی فکر اسلامی. 4-تفسیر عقلی تعالیم اسلام و فراخواندن مسلمانان به فراگیری علوم جدید. 5-مبارزه با استعمار و استبداد به عنوان نخستین گام در راه رستاخیز اجتماعی و فکری مسلمانان.
سید رسالت خود را چیزی جز ایجاد یک جامعه اسلامی نمیدانست.
کوتاه سخن اینکه با انتشار خبر قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی، سید جمال که در ترکیه بود بدستور سلطان عبدالحمید، امپراتور عثمانی، او را مسموم کردند و سیدجمال در 19 اسفند 1275 برابر با 9مارس 1897 در قبرستان مشایخ اسلامبول به خاک سپرده شد و در سال 1324شمسی، فیض محمدخان، سفیروقت دولت افغانستان در آنکارا موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید بدست آورد و بقایای جسد سید را در تابوتی به کابل انتقال داد و شائبه افغانی بودن سیدجمال را ترویج کرد و به آن دامن زد.
سیدجمال در آخرین نامه خود از زندان آنکارا در 1897 به یکی از دوستان ایرانی خود می نویسد:”شمشیر شقاوت نگذاشت بیداری ملل مشرق را ببینم. دست جهالت فرصت نداد صدای آزادی را از حلقوم امم مشرق بشنوم…. در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانهی من به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت…. این آخرین نامه را به نظر دوستان عزیز و هم مسلکهای ایرانی من برسانید و زبانی به آنها بگوئید: شما که میوهی رسیدهی ایران هستید و برای بیداری ایرانی دامن همت به کمر زدهاید، از حبس و قتال نترسید…. سیل تجدد به اسلام، به سرعت به طرف مشرق جاری است. بنیاد حکومتهای مطلقه منعدم شدنی است. شماها تا میتوانید در خرابی اساس حکومتهای مطلقه بکوشید…”.
و به راستی آیا پیشبینی سیدجمالالدین، آن روحانی برجسته شیعه محقق نشد و اساس حکومتهای جائر منطقه دستخوش طوفان قیامهای مردمی برای جایگزینی حکومت اسلامی بمانند انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران نشدهاند؟
درمشرق صبح طلوع خورشید انقلاب اسلامی ، جای سیدجمال الدین اسدآبادی، که درود بی پایان خداوند بر او و امام راحل(ره) باد، خالی است.
بلاغ