درخانه زهرا همه معراج نشیناند!/ تعصبشکنیهای حضرت زهرا(س)

بصیر، سخن از فاطمهزهرا(س) یادگار بیبدیل رسول خدا(ص) است، کسی که خداوند با غضب او غضبناک و با خوشنودی او خوشنود میشود، سرور تمام بانوان اهل بهشت که پس از پیامبر و امیرالمومنین از تمام آفریدگان خدا بالاتر است، عبادت و مناجات او با خدا به گونهای بود که وقتی در عبادتگاهش به نماز میایستاد نور او برای آسمان میدرخشید همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین میدرخشد.
حضرت زهرا(س) در جامعهای متولد شده است که نسبت به زن و دختر نگاه متفاوتی داشتند، پیامبر فرمود: دختر ریحانه است باید بوسید یا بوئید، همچنانکه قرآن میفرماید«من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیات طیبه»(نحل/97)، هرکس کار شایستهای انجام دهد، چه مرد و چه زن، به شرطی که مومن باشد او را به حیاتی پاک مومن میکنیم.
این گفتار خواستار یک الگوی عملی بود و آن الگو فاطمه (س) است که در رفتارش، احتجاجاتش، ازدواج و غیره تمامی تعصبات را شکست.
تعصب در قرآن
الف- «اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیه حمیه الجاهلیه»، «حمیه» یعنی چه؟ حمی یعنی حرارت، یعنی کسی که تب دارد، حمیه دوم در نظر علامه طباطبائی صفتی که جای موصوف نشسته است، که اصلش حمیه مله الجاهلیه- قرآن میفرماید کفار حمیه دارد یعنی اصلش تعصب دارد، تعصب یعنی کسی که بر یک درخواستی غیرمنطقی اصرار دارد.
ولی مومنان چگونهاند؟
«فانزل الله سکینه علی رسوله و علی المومنین و الزمهم کلمه التقوی»
سکینه در مقابل حیمه است، کافر اصرار غیرمنطقی(حیمه) اما مومن اصرار بر دفاع(سکینه) دارد.
ب- آیه دوم در مورد حضرت نوح است که مرحوم طبرسی در مجمعالبیان روایت زیبایی ذیل آن دارد.
قرآن میفرماید«نوح وقتی قومش را دعوت کرد انگشت بر گوش نهادند و جامه را به رخسار افکندند و بر کفر اصرار و لجاجت ورزیدند و سخت راه تکبر و نخوت پیمودند.»، اصرّوا یعنی بر مخالفت با نوح اصرار داشتند یعنی تعصب داشتند.
مرحوم طوسی میفرمایند«مشرکین دست کودکانشان را بر میداشتند و به نزد نوح میبردند و به کودکان میگفتند بابای ما به ما سفارش کرد و من هم به شما سفارش میکنم که مبادا دور این مرد بچرخید» یعنی بچهها را با بغض نسبت به نوح بزرگ میکردند.
قرآن در سوره شعرا میفرماید« ولو انزلناه علی الاعجمین»، اگر قرآن را به غیرعرب(عجم)، می خواندیم میگفتند که ما متوجه نمیشویم.
تعصب در روایات
امام علی(ع) در خطبه قاصعه میفرمایند«آنهایی که شیطان را فرمانبرداری میکنند: صدّقه به اخوان العصبیه و ابناء الحمیه»، از پیامبر پرسیدند تعصب چیست؟ فرمود: قوم خود را در ظلم یاری کنی یعنی اینکه ببینی کار سیئت دارد ظلم میکند ازش طرفداری کنی…
امام صادق(ع) فرمود:«ان یری الرجل شرار قومه خیرا من خیار قوم آخرین»، آدم بدیهای خود را از خوبیهای دیگران بهتر بداند، یعنی تو میدانی آن بد است چون از قوم شما است پس از افراد دیگر بهتر است.
حکایت
- در صدر اسلام طفیلبن عمر رئیس قبیله اوس میگوید«آمدم مکه، اولین کسی که مرا دید گفت: کسی در مکه است که ادعای نبوت دارد و مواظب باش سحرت نکند و هرچه جلوتر رفتم دیدم افراد بیشتری تاکید دارند، من پنبهای گذاشتم در گوشم، دیدم مردی در کنار کعبه نشسته و مقصود افراد همین فرد است، چند لحظه صبر کردم، کلامش را شنیدم، دیدم حرفهای خوبی میزدم که میگوید: زنا نکنید، ظلم نکنید و غیره…، وقتی برگشت به قومش در یک روز 80 نفر از فامیل و فرزندان و غیره مسلمان شدند اما هرچه کرد نتوانست قبیلهاش را درست کند، به محضر پیامبر آمد و گفت: یا رسولالله از قبیلهام گله دارم، هرچه گفتم گوش نمیکنند اما زن و بچه و فامیلم را مسلمان کردم، پیامبر(ص) در حق وی دعا کرد.
- ابانابن سعید مشرک بود، با 4 برادرش که در مجموع 5 نفر میشدند در جنگ بدر با پیامبر جنگید که دو برادرش عاص و مغیره کشته شدند، او کینه از مسلمانان را به دل گرفت و کوتاه نیامد، برای اینکه از اسلام دور باشد به سمت شام حرکت کرد، راهبی دید که او را نصیحت کرد، این شخصیتی که در حجاز ادعای نبوت دارد علاماتش پیامبر آخرالزمان است من جای تو باشم مسلمان میشوم، بعد از صلح حدیبیه به مدینه آمد و مسلمان شد و 2 برادر دیگرش را نیز مسلمان کرد، پدرش مشرک و دو برادرش کشته شدند اما آمد و مسلمان شد، پیامبر حکومت بحرین را به او داد، در واقع به او شخصیت عطا کرد و به هر دو پیامبر نیز مقام داد و حکم زد، در بحرین آنقدر حضور داشت تا اینکه پیامبر رحلت کرد و او به مدینه برگشت، به مسجد رفت تا جانشین را تعیین کند، گفت: من این را قبوا ندارم و از پیامبر اسلام چیز دیگری شنیدم و من قضیه نبی اکرم را از وی پرسیده بودم، اصرار کردند برگرد و کارت را انجام بده اما قبول نکرد تا اینکه گفت: اگر علی(ع) خلیفه باشد میپذیرم و رسما با خلیفه اول مخالفت کرد و این بحث مفصلا در بحار با منبعش آمده است.
- عروهبن مسعود از طائف جد مادری حضرت علیاکبر است، از ثروتمندان و بزرگ طائفه بود، مرحوم طبرسی در مجمعالبیان میفرمایند« در روایت داریم اینکه مشرکان میگفتند چرا قرآن بر یک فرد پولدار نازل نمیشود؟ منظور همین فرد و یک نفر دیگر به نام ولید از مکه بود.» در قرآن سوره زخرف میفرمایند«و قالو لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم» و گفتند که چرا این قرآن به بزرگمردی از شهر مکه و طائف فرود نیامد؟ کسی که عمری در شرک بود، به نزد حضرت رسول(ص) آمد و مسلمان شد به طائف برگشت اما او را زدند و شهید کردند، او به شهادت رسید اما سد تعصب را شکست.
امروز مشکلی که در دنیا داریم این است که بسیاری از مسائل را بردارند و میبیینند اما تعصب دارند، سوالی که اینجا به وجود میآید این است که آیا تمامی تعصبها مردود است؟ در قرآن و روایات تعصب و اصرار بر آن مردود است.
علی(ع) فرمود« تعصب در دین و ولایت و صداقت و اشکالی ندارد»….
ادامه دارد…