بوی ماه مهر، عطر ناخوشایند بیمهری میدهد

بصیر، بازهم بوی ماه مهر و عطر دلانگیز کیف و دفتر و کتاب مدرسه که بهترین خاطرات از دوران کودکی را برایمان تداعی میکند.
ناخودآگاه سروده زیبای مرحوم قیصر امینپور را به یاد میآورم «بازآمد بوی ماه مدرسه، بوی بازیهای راه مدرسه، بوی ماه مهر، ماه مهربان، بوی خورشید پگاه مدرسه»، مرور ابیاتی خاطرهانگیز و مشاهده حال و هوای دانشآموزان و تکاپوی خانوادهها برای خرید مایحتاج موردنیاز مدرسه در این روزهای پایانی از فصل تابستان، همه را بهنوعی روانه مسیر منزل تا مدرسه میکند.
خاطرات فراموشنشدنی رفتن به کلاس اول، دلهره دوری از فضای امن منزل و گریههای معصومانه از ترس رها کردن دستان گرم و سرشار از محبت مادر و خیره شدن به چشمان نگران پدر، هیچگاه از خاطرم نمیرود.
امروز دیگر آن دستان سرشار از محبت مادر چروکیده شده و قامت استوار پدر زیر فشار مشکلات زندگی خمیده شده است. چشمان نگران پدر و مادر کم سو شده است ولی هنوز نگرانمان هستند.
پدر و مادری که موهای سیاهشان بهواسطه تعلیم درس زندگی، با آبروداری و تلاش و کار بیوقفه جهت تأمین نیازهای من سپید شده است، اما هنوز بودنشان تنها دلیل دلگرمی ما است.
بازهم مدرسه در حال بازگشایی است و ایام غصه خوردن و نگرانی پدران و مادران فرا رسیده است. نگرانی از افزایش چند برابری قیمت لوازمالتحریر و دیگر مایحتاج مدرسه باعث شده تا دست استغاثه بر سر بگذارند و چارهای بیندیشند تا امسال نیز همانند سالهای گذشته شرمنده فرزندان خود نشوند.
اگر گذری بر بازار داشته باشیم خواهیم دید که قیمت لوازمالتحریر نسبت به سالهای گذشته افزایش محسوس و چشمگیری داشته است و این افزایش قیمت بهگونهای است که برخی از خانوادهها برای تهیه لوازمالتحریر و دیگر مایحتاج مورد نیاز فرزندان خود دچار مشکل شدهاند و در تنگنا قرار گرفتهاند. تا آنجا که گویی اشتیاق تحصیل در بین دانشآموزان کمرنگ شده است.
اگر پدری برای خرید لوازمالتحریر موردنیاز فرزندش شرمنده شود که اینگونه نیز هست، بسیار تأسفبرانگیز خواهد بود و این احساس شرمندگی پدر، تنها و تنها از عدم مسئولیتپذیری و احساس بیتفاوتی مسئولان نسبت به یکی از اصلیترین نیاز هر خانواده نشأت میگیرد.
چند روزی بیشتر تا بازگشایی مدارس فرصت باقی نمانده است، آخرین روزهای فصل تابستان و تعطیلات سه ماهه برای دانشآموزان بهسرعت سپری میشود.
خیابانهای منتهی به مرکز شهر، شلوغ و از ترافیک بالایی برخوردار است و اما در میان تکاپوی والدین برای فراهم کردن وسایل ضروری دانشآموزان جهت شروع یک سال تحصیلی خاطرهانگیز، بیش از همه به چشم میآید.
پدران و مادران با توجه به توانایی مالی خود، طیف متنوعی از محصولات و لوازم موردنیاز مدرسه را برای فرزندان خود فراهم میکنند.
در لابهلای صف طولانی خریداران لوازمالتحریر در تمامی مراکز عرضه محصولات فرهنگی شهر، صدای شکسته شدن رکودی که در مدت سه ماه تعطیلات مدارس بر بازار این صنوف حاکم شده بود، بهوضوح شنیده میشود.
با گشتوگذار در بازار کیف و کفش ویژه مدارس و مختص دانشآموزان نیز میتوان به این حقیقت پیبرد که تمام اجناس عرضهشده، محصول تلاش تولیدکنندگان چینی است که پس از شناسایی کامل نیاز مردم در مناطق مختلف کشور بهخوبی تولیدات خود را بهموازات موقعیتهای مختلف زمانی و شرایط جغرافیایی به بازارهای مختلف کشورمان عرضه میکنند.
تنوع بیشازحد نوشتافزار، انتخاب را برای دانشآموزان دشوار کرده است، تولید نوشتافزار و لوازمالتحریر فانتزی، با طرح و نقشهای رنگارنگ و فاقد کیفیت و کارایی لازم جهت استفاده در مدارس، در مقابل دیدگان دانشآموزان قرارگرفته و آنها را بهسوی خود جذب میکنند. در این میان برخی از خانوادهها نیز به دلیل پائین بودن توان مالی، قدرت خرید چنین محصولاتی را ندارند و به طبع صرفنظر آنها از خرید این محصولات فانتزی گرانقیمت فشار روحی و روانی ناشی از احساس تفاوت بسیاری را در همین ابتدای سال تحصیلی بر دانشآموزان وارد میکند.
مشکلات اقتصادی موجود در جامعه از یکسو و هزینههای کمرشکن تحصیل از سوی دیگر موجب شده تا خانوادههای بسیاری در کشور با این معضل روبرو شوند، مشکلاتی که گاهی اوقات به اختلاف مابین والدین و فرزندان و یا ایجاد تنشهای اجتماعی در جامعه بیانجامد.
مشاهده انواع و اقسام کیف و کوله مدارس در رنگها و اشکال مختلف و نیز بررسی قیمت اجناس ارائهشده در بازار محصولات فرهنگی از افزایش چند برابری لوازم موردنیاز مدرسه به نسبت سالهای پیش حکایت دارد.
بهعنوانمثال طی تحقیقات بهعملآمده خرید مایحتاج دانشآموزان برای یک خانواده با سطح درآمدی در حد متوسط رو به پائین اقشار جامعه، برای خرید وسایل یک فرزند دانشآموز خود میبایست رقمی معادل 400 هزار تومان را در نظر بگیرد.
البته این رقم بدون احتساب هزینه سرویس، شهریه و کمکهای گاهوبیگاه والدین برای آموزش و خرید کتابهای کمکآموزشی و کلاسهای تقویتی برآورد شده است.
کودکانی که هنوز معنی تورم، گرانی و بیپولی پدر، اقساط ماهیانه، اجاره مسکن، هزینه قبض آب و برق و گاز و تلفن، هزینههای سرسامآور درمان و… را نمیفهمد و تنها چیزی که توجه آنها را به خود جلب میکند زیبایی و تنوع لوازمالتحریر موجود در بازار است.
در گفتوگو با والدین برخی از دانشآموزان در حین خرید لوازمالتحریر و وسایل ضروری مدرسه، تورم چندین برابر محصولات فرهنگی به نسبت سالهای گذشته بیش از دیگر موضوعات موردنقد قرار گرفته است.
خانم محمدی، برای خرید کتابهای کمکآموزشی و سیدیهای درسی کلاس چهارم دخترش به بازار آمده است.
وی میگوید: قیمت لوازمالتحریر در سال 94، توان خرید ما را کاهش داده است. من دو فرزند دارم، یکی در کلاس چهارم ابتدایی و دیگری در پایه دوم دبیرستان درس میخوانند. هرسال تمام وسایل موردنیاز فرزندانم را بهصورت یکجا خریداری میکردم، ولی امسال فقط موفق به خرید لوازم موردنیاز دختر کوچکم شدم! زیرا پسر بزرگم کمی مشکلات پدرش را درک میکند ولی دختر کوچکم به آن حد از بلوغ فکری نرسیده که بتواند معنی بیپولی ما را درک کند.
محمدی گفت: امروز خیلی سعی کردم تا لوازم ارزانتری برای او بخرم، اما دخترم فقط دفتر، جامدادی و نوشتافزارهایی با عکس دارا و سارا و عروسک باربی را برای خود انتخاب میکرد.
شخصیتهای کارتونی خارجی برای کودکان جذابتر و محبوبتر هستند.
پدری را میبینم که با چهره غمگین و در حال حرفزدن با خودش! جلوتر از دختر کوچکش قدم میزند. دختر تعدادی دفتر فانتزی در دست داشته و با نگاه به تصاویر روی جلد دفترهایش بیاختیار میخندد و گویی باشخصیتهای کارتونی روی جلد درد و دل میکند.
نزدیک میروم و سلام میکنم.
پدر با بیحوصلگی و بدون آنکه نگاهی به من بیندازد جواب سلامم را میدهد و رد میشود.
دوباره سلام میکنم. ببخشید، من خبرنگار هستم…
یکباره برمیگردد و با شوقی عجیب جواب سلامم را میدهد. گویی در پس چهره غمگین و در اعماق افکار خود به دنبال شخصی همچون خبرنگاری میگشت تا تمام ناراحتیهایش را بر روی او آوار کند.
پدر میگوید: شما واقعاً خبرنگار هستید… چقدر خوب شد شما را دیدم. آقا واقعاً هر حرفی بزنیم شما عیناً منعکس میکنید یا میخواهید وقت مرا بگیرید.
تو را به خدا اگر میخواهید وقتم را بگیرید من اصلاً حوصله ندارم.
به او قول میدهم در صورت رعایت حریم اخلاقی تمام حرفهایش عیناً منعکس شود.
صحبت را آغاز میکند.
آقا از چه بگویم؟ کارگر یک شرکت در شهرک صنعتی… هستم. با جمع کسورات و حق بیمه و… هرماه مبلغ 730 هزار تومان بهعنوان حقوق دریافت میکنم.
همسر و دو فرزند 9 و 15 ساله دارم و مستأجر نیز هستم.
امروز تنها توانستم دختر کوچکم را برای خرید مدرسه با خود به بازار آوردم. باور کنید 350 هزار تومان برای خرید کفش و کیف و لوازمالتحریر دخترم پرداخت کردم. این را هم بگویم ارزانترین لوازم را برای دخترم خریدم که از این بابت شرمنده او هستم. چراکه حین خرید متوجه نگاه دخترم بودم.
چشمهایش فقط اجناس لوکس و گرانقیمت و پر زرقوبرق مغازه را تعقیب میکرد ولی با این سن کم دخترم، او وضعیت مرا درک میکند.
ادامه میدهد.
باور کنید الآن که میخواهم به خانه بازگردم نگران رودررو شدن با پسرم هستم. به او قول دادم درصورتیکه شاگرداول شود، برایش کولهپشتی و کفش کتانی میخرم. او به قولش عمل کرد ولی من هرچه پول داشتم برای خرید وسایل دخترم خرج کردم و دیگر پولی برایم باقی نمانده است.
آه سردی میکشد و میگوید: شما را هم ناراحت کردم ولی به جان دخترم قسم امروز با نیمی از حقوق ماه بعد که بهصورت علیالحساب از محل کارم گرفته بودم روانه بازار شدم.
از او پوزش میطلبم و میپرسم گویی با خودتان درد و دل میکردید. دلیلش را میگویید؟
دستی بر شانههایم زد و با سؤالی، پرسشم را پاسخ گفت: چند سال سن داری؟
36 سال
مجرد هستی یا متأهل!
پاسخ میدهم: مجرد
لبخندی زد و پاسخ داد: هر وقت ازدواج کردی و صاحب دو فرزند شدی و زن و فرزندت را در یکخانه استیجاری نگاه داشتی و روزی احساس کردی شرمنده زن و بچههایت هستی، میفهمی چرا من با خودم حرف میزدم!
سرم را پائین انداخته و تا پایان صحبتهایش سؤالی نپرسیدم.
پدر از علاقه کودکش به این دفترها میگوید: دخترم این دفترها را خیلی دوست دارد. چون هر روز ساعتها کارتونهای شخصیتهای کارتونی روی جلد این دفترها را تماشا میکند.
دختر کوچکش در طی مدت گفتوگویمان، بیاعتنا به آنچه بین من و پدرش ردوبدل میشود، فقط و فقط به دفترهایش زل زده و با آنها بازی میکند.