تعارضات ایدئولوژیک مذهبی و نقش آن در تحولات خاورمیانه

بصیر/
منطقه خاورمیانه و به خصوص سواحل شرقی مدیترانه به طور سنتی زادگاه و خاستگاه ادیان الهی و خاصه ادیان ابراهیمی می باشد. نکته مهمی که در میان کلیه ادیان ابراهیمی دیده می شود انشقاقهای موجود در میان پیروان هر کدام از این ادیان می باشد. به گونه ای که یهودیان به دو دسته کلی سفرادی و اشکنازی و نیز دسته سومی به نام یهودیان ارتدکس که به نوبه خود، محصول قرائتی افراطی از آیین موسی کلیم الله، در اواخر سده نوزدهم میلادی می باشد تقسیم می شوند.
مسیحیان پس از تشکیل شورای اولیه عمومی کلیسا در سال 325 میلادی که با هدف رسیدن به وحدت در خصوص روز عید پاک در شهر نیسیه در آسیای صغیر برگزار شد عملاً به دو شقه تقسیم شدند. بحث و جدل شدیدی بین کلیسای ارتدکس شرق و کلیسای روم در گرفت. به این ترتیب گردهمایی برای رسیدن به تاریخی مشترک در برپایی جشن عید پاک عملاً به تجزیه آیین مسیحیت به دو قطب ارتدوکس یونانی و کاتولیک رومی منجر شد. ظلم و ستم کلیسای کاتولیک و کارگزاران آن در اروپای مرکزی و شمالی و فساد گسترده دستگاه پاپی در نهایت به شورش مارتین لوتر و یوهانس کالون و پیدایش آیین پروتستانیزم در سال 1521م منجر شد.
در دین اسلام نیز پس از رحلت پیغمبر (ص) در سال 23 ه.ق. نخستین جرقه های انشقاق بر سر جانشینی آن حضرت بین مهاجرین و انصار آغاز شد و درحالیکه هنوز پیامبر اسلام به خاک سپرده نشد مسلمانان به دو دسته شیعه و سنی تقسیم شدند. اهل سنت پس از وفات پیامبر (ص) قائل به خلافت شدند و شیعیان با طرد مفهوم خلافت، مفهوم امامت را پی افکندند. تعارضات ایدئولوژیک شیعه و سنی به دلیل ریشه داشتن در ماهیت جهان باوری دو دیدگاه متفاوت اسلامی، که هریک خود را مایه رستگاری این جهانی و آن جهانی معرفی می کنند و دیگری را بدعت در دین می دانند، همواره تاریخی پر کشمکش را پشت سر دارند که اوج این برخورد ها و نابردباری ها را می توان در کشتار، شکنجه و آزار شیعیان در دوران سلجوقیان جستجو کرد. این روند تا به امروز همچنان ادامه داشته و به دلیل دست برتر اهل تسنن و غلبه گفتمان سنی در جهان اسلام، شیعیان همواره جناح تحت فشار این میدان بوده اند.
خاورمیانه یکی از اصلی ترین مناطق ژئوپلتیکی محسوب می شود که همواره در فضای رقابت سیاسی، منازعات منطقه ای و چالش های پایان ناپذیر قرار داشته است. مداخله قدرت های بزرگ در حوزه ژئوپلتیکی خاورمیانه یکی از اصلی ترین دلایل بحران در این حوزه جغرافیایی می باشد. تضادهای فرهنگی، سیاسی و ساختاری با جلوه هایی از مداخله بین المللی ترکیب یافته است.
در منطقه خاورمیانه در دوران نظام دو قطبی، جلوه هایی از توازن بین آمریکا و اتحاد شوروی در رقابت منطقه ای وجود داشت. بر اساس چنین توازنی بود که جمال عبدالناصر توانست در سال 1956 کانال سوئز را ملی نماید و در برابر فرانسه، انگلیس و اسرائیل مقاومت نماید. چنین مولفه هایی در سال های دهه 1990 به بعد مورد مشاهده قرار نمی گیرد. با پایان جنگ سرد، مولفه های ژئوپلتیکی جدیدی در خاورمیانه ظهور یافت. نیروهای نو ظهور دارای جهت و رویکرد هویتی بودند. از این پس هویت و هویت یابی به عنوان محور اصلی کنش کنشگران منطقه ای تبدیل می شود. در موج جدید هویت یابی در منطقه خاورمیانه با افول جریانات چپ گرا و سوسیالیستی جهان عرب و فروپاشی شوروی، هویت اسلامی به خصوص از نوع شیعی آن در کانون توجهات قرار می گیرد. این مسئله پس از سرنگونی دولت عراق که به طور انحصار گرایانه ای در دست اقلیت سنی این کشور قرار داشت موجی از اضطراب و سراسیمگی در دولت های عرب منطقه ایجاد کرد.
در میان تمامی کشورهای خاورمیانه ، لبنان از موقعیت منحصر بفردی برخوردار است. در این کشور عملاً هویت ملی معنایی مستقل مانند دیگر کشورهای منطقه ندارد و منبع هویت برای مردم این کشور تعلقات دینی و قومیتی آنان است. به گونه ای که حتی نظام توزیع فضایی جمعیت در این کشور از جدایی گزینی اکولوژیک پیروی نموده و شیعیان در جنوب، اهل سنت در شمال و مسیحیان در دره بقاع زندگی می کنند.
به قدرت رسیدن شیعیان در عراق، تکمیل کننده هلالی از حوزه های نفوذ شیعی بود که کشورهای سوریه، لبنان، عراق، ایران، پاکستان و افغانستان را در بر می گرفت. شکل گیری دومین حکومت شیعه در منطقه از سوی شیعیان عراق، بیش از همه موجب تقویت جمهوری اسلامی ایران و همپیمانان منطقه ای او از جمله حزب الله لبنان و سوریه خواهد شد.
در لبنان هم، تضییع حقوق شیعیان یکی از عوامل تنشهای اجتماعی و سیاسی در این کشور بوده است. با عنایت به قدرت گرفتن شیعیان در لبنان در سایه حمایت های ایران و سوریه و با توجه به تغییرات سیاسی جاری در منطقه خاورمیانه که به متزلزل شدن قدرت دولت سوریه منجر شده و با توجه به سوریه زدگی لبنان از دهه 1970م به این سو، منازعات شیعه و سنی در این کشور وارد فاز خطرناک و بی سابقه ای شده است. پس از جنگ 33 روزه در تابستان سال 2006، حزب الله و جریانات وابسته به تشیع در اوج قدرت قرار گرفتند و این گروه از محبوبیت بالایی در بین تمام مردم لبنان و حتی جهان عرب برخوردار شد. شکست اسرائیل در این جنگ، عملاً طرح امریکایی – اسرائیلی خاورمیانه بزرگ (خاورمیانه منهای جریان مقاومت) را عقیم گذاشت. از اینرو طرح خاورمیانه جدید مطرح شده است و باز هم سوریه و لبنان در کانون قرارگرفتند. اینبارتضعیف محورمقاومت ازطریق جنگ فرقه ای و تحلیل از درون در دستور کار قرار گرفته است.
منطقه خاورمیانه در مرکز ثقل سیاسی و اقتصادی جهان واقع شده است. خاورمیانه محل تلاقی و به هم رسیدن آسیا، اروپا و افریقا و به عبارت دیگر نقطه کانونی سیاسی- اقتصادی بر قدیم است.برخورداری بیش از 60 درصد ذخایر تجدید ناپذیر هیدروکربور جهان، در کنار برخورداری از بازار بزرگ و به شدت ثروتمند و جاه طلب 300 میلیون نفری، با جمعیتی ترقی خواه و نوگرا که در عین حال با هردو نوع قرائت شیعه و سنی به شدت مذهبی و دین گرا می باشد، از اهم خصایص این منطقه و مردم آن می باشد. کشورهای این منطقه به طور کلی وارثان تجزیه دو امپراتوری قدرتمند ایران و عثمانی می باشند که نقش استعمار روس و انگلیس در خلق کشورهای عربی منطقه خاورمیانه و تحمیل کشور اسرائیل در قلب جهان عرب و اسلام انکار ناپذیر است.از زمان تشکیل دولت اسرائیل تا کنون 8 رشته جنگ گسترده بین این دولت و کشورهای عربی صورت گرفته است. اندیشه سیاسی حاکم بر جهان عرب و اسلام در جنگ های متقدم آنان با اسرائیل مبتنی بر پان عربیسم ناصری بوده است که ناکارآمدی خود را آشکارا نشان داده است. پی افکندن طرح هایی همچون اسرائیل بزرگ، ایده از نیل تا فرات، خاورمیانه بزرگ، مذاکرات سازش، صلح در برابر زمین، هلال شیعی و بهار عربی واژگانی هستند که برای منطقه خاورمیانه و در طول سالهای پس از تشکیل کشور اسرائیل، جنگ سرد و 11 سپتامبر 2001 وارد ادبیات سیاسی منطقه و جهان شده است و این به نوبه خود نشان از اهمیت اغماض ناپذیر منطقه خاورمیانه و سرنوشت آن برای مراکز قدرت جهانی دارد. از زمان تشکیل سازمان ملل متحد تا حال حاضر (2014 م) بیشترین میزان قطعنامه های شورای امنیت این سازمان برای منطقه خاورمیانه و حوادث جاری در آن صادر گشته است که این موضوع خود گواهی دهنده آن است که سطح تنش در این منطقه تا چه اندازه بالاست.
در ایران در بین عمده پژوهش های صورت گرفته در خصوص کشور لبنان به نقش تشیع و پیروان آن در این کشور به کرات پرداخته شده است اما به نقش اهل سنت، حامیان منطقه ای و فرا منطقه ای آن ونحوه همزیستی و تعامل و نیز تعارض آنان با شیعیان این کشور و تاثیرات متقابل آن بر ساخت سیاسی و توزیع فضایی قدرت پرداخته نشده است. از اینرو پژوهش پیشرو در پی ایضاح این نکات مغفول و ابهام زدایی از سایه روشن های افق سیاسی جاری و آتی لبنان است و می کوشد تا تصویری بی طرفانه مبتنی بر واقعیات سیمای سیاسی – اجتماعی لبنان به دست دهد.
ژئوپلتیک شیعه:
حدود هفتاد درصد از جمعیت حوزه نفتی خلیج فارس را شیعیان تشکیل می دهند. چاه های نفت در این کشورها به طور عمده در مناطق شیعه نشین قرار دارد .
هلال شیعی:
هلال شیعی اصطلاحی است که بیشتر از سوی کسانی که درصدد القای خطر شدت یافتن روابط شیعیان عراق با شیعیان خارج از عراق خصوصاً ایران است، استفاده می شود. عبدالله دوم پادشاه اردن، در کاربردی”شیعه هراسانه” از آن برای بیان تمایلات ایران دوستانه شیعیان عراق استفاده کرده است.پس از او حسنی مبارک در مصر و ملک عبدالله در عربستان سعودی، از جمله کسانی بودند که خطر هلال شیعی را در منطقه مطرح کردند. ملک عبدالله دوم پادشاه اردن در دسامبر سال 2004 میلادی، در گفتگو با روزنامه واشنگتن پست هنگام دیدارش از آمریکا اصطلاح هلال شیعی را مطرح کرد. کاربرد این واژه مقارن با قدرت گرفتن شیعیان در انتخابات پارلمانی عراق، پس از حمله ایالات متحده آمریکا در سال 2003م به این کشور بود.
طرح خاورمیانه بزرگ:
شکل گیری زمینه های طرح خاورمیانه بزرگ با تهاجم عراق به کویت در سال 1990 آغاز شدو با رویداد 11 سپتامبر 2001م و آغاز استراتژی های تازه آمریکا در خاورمیانه و به ویژه عراق به بار نشست. طرح خاورمیانه به دنبال ایجاد سازگاری بین کشورهای درون منطقه ای نظیر سازگاری اعراب و اسرائیل از یک طرف و ایجاد سازگاری کل منطقه با سیستم بین المللی نظیر سازمان تجارت جهانی و جز اینها به رهبری ایالات متحده آمریکا از طرف دیگر است.
یاقوت حموی در «معجم البلدان» می نویسد لبنان اسم کوه است و گفته شده است در این کوه هفتاد زبان وجود دارد که هیچ قومی، قوم دیگر آن را درک نمی کند و نمی فهمد. کمال سلیمان الصلیبی در «منطق تاریخ لبنان» می نویسد لبنان سرزمینی جغرافیایی است که در گذشته های دور به منطقه کوهستانی محاذی در ساحل بلاد شام اطلاق می شده است. مفاد لفظ لبنان از ریشه سامی «لبن» یعنی سفیدی اتخاذ شده است و ادامه می دهد که شکی نیست که سفیدی اشاره به برف هایی دارد که قله های کوههای لبنان را می پوشاند و آن را در زمستان از اطراف و سرزمین های مجاور متمایز می کند. عربها 60٪، آسوریان و سریانیها 36٪ و ارمنیها 4٪، کردها و یهودیان 1٪ جمعیت را تشکیل میدهند. لبنان از شش استان تشکیل شدهاست.
• استان بیروت، استان جبل لبنان، استان شمالی لبنان ، استان بقاع، استان نبطیه و استان جنوبی لبنان.
برآوردی که مردم لبنان را از نظر دین بررسی میکند این گونه است:
59٫7٪ مسلمان، 27٪ مسلمان اهل سنت/27٪ مسلمان شیعه لبنان، 39٪ مسیحی، 21٪ مارونی/ 8٪ ارتودکس یونانی/5٪ دروز/5٪ کاتولیک یونانی و 1٫3٪ پیروان ادیان دیگر
تعارضات ایدئولوژیک مذهبی خاورمیانه
3-1- قدرت های بزرگ و ظهور تعارضات مذهبی در خاورمیانه
3-1-1- ماهیت فرقه گرایانه عملکرد قدرت های بزرگ:
خاورمیانه ، میدان رقابت قدرتهای اروپایی از اواخر قرن هیجدهم تا پایان جنگ جهانی اوّل بوده است . محقّقین اروپایی آن دوره را مسئله شرق (eastern question) نامیده اند . و موضوع آن نیز این بود که چگونه دولتهای اروپایی می توانند بدون برهم زدن موازنه قوا در اروپا امپراطوری عثمانی و همچنین ایران را تجزیه نمایند. ازدید اروپا و اروپائیان ، تا دهه دوّم قرن بیستم مسئله شرق با موفقیت نسبی به انجام رسیده بود ، زمانی که کلّ اروپا در فاجعه جنگ جهانی اوّل فرو رفته بود . قبل از آن رویداد فاجعه بار ، طی سالهای 1914 تا 1918م که امپراطوری عثمانی را تجزیه کرد، تنها مناقشه مسلحانه در سطح اروپا ، جنگ کریمه بود که طی سالهای مارس 1854 تا فوریه 1856م اتفاق افتاد . این جنگ بخشی ازیک رقابت دیر پا بین دو قدرت بزرگ اروپایی آن زمان برای نفوذ بر سرزمینهای امپراطوری عثمانی بود که در سراشیبی سقوط قرار داشتند . این جنگ بین امپراطوری روسیه ازیک طرف و فرانسه ، بریتانیا ، عثمانی و امپراطوری سالکونی از طرف دیگر بود . این جنگ در سال 1856 با معاهده پاریس خاتمه یافت و قدرتهای بزرگ تعهّد کردند که استقلال و تمامیت ارضی عثمانی را به رسمیت بشناسند . این جنگ در واقع اوّلین جنگ مدرن در جهان بود که تغییرات تکنیکی به کار گرفته شده در آن ، مسیر تاکتیکی جنگهای بعد را تغییر داد . از ویژگیهای منحصر به فرد این جنگ حضور زنان به عنوان پرستار درآن بود .
منطقه خاورمیانه بیشتر شبیه به تختخوابی پُر از پَر است، به این معنا که نمی توان به نقطه ایی از آن ضربه ایی وارد آورد بدون آنکه موجب برآمدن نقاط دیگر آن نگردد.
1)انگلستان، تجزیه کشورهای اسلامی و مذاهب ساختگی
پیوند بهاییت با دولت انگلیس در سدهی اخیر، از مسایلی است که میتوان گفت بین مورخان و مطلعان رشتهی تاریخ و سیاست، بر روی آن نوعی «اجماع» وجود دارد . در واقع استعمار پیر انگلیس از دیر زمان برای تفرقه و ایجاد مسلک¬های ساختگی در خاورمیانه به ویژه هندوستان و سپس ایران تلاش میکرد و در این راستا کمک شایانی به شکلگیری و ادامهی حیات سیاسی و اجتماعی بهاییان کرده است. از بین بردن صفوف متحد و یکپارچهی امت اسلامی، روشن کردن شعلههای آتش تفرقه و نفاق در میان مسلمانان، کمک به حرکتهای مخرب علیه تعالیم اسلامی – که از جملهی اهداف انگلیس بود که – با ایجاد فرقه¬های جدید به کسب و تأمین آن¬ها دست می-یافت.ایجاد فرقه¬های جدید موجب هدر رفتن انرژی انباشته جامعه مسلمین شد. این امر باعث شد تا دشمن از جایگاه خارج از مذهب به جایگاه درون مذهب راه یابد و از نیروهای داخل دین به عنوان صفبندی علیه جبهه اسلامی یارگیری نماید؛ بدین ترتیب دشمن با نمایی نوین هویدا شد. قرن بیستم برای امپراتوری بریتانیا، قرن موفقی بود. دولتها و چهرههای دستنشاندهی انگلستان در خاورمیانه و خلیج فارس، آرایش مناسبی یافته بودند؛ زیرا انگلستان به علت تغییر سیاست، به جای حضور مستقیم، به دنبال یافتن دوستان و همپیمانانی بود که بتوانند منافع او را تأمین کنند. به همین دلیل، با تطمیع و تهدید شیوخ، رؤسای کشورها و قبایل منطقه، به شدت در پی تسلطی نامرئی بر منطقهی خاورمیانه و کشورهای عربی حاشیهی خلیج فارس بود. با این حال، هنوز خطر مهمی نفوذ و سیطرهی انگلستان را در جهان اسلام، به ویژه جهان سنی، تهدید میکرد و آن، امپراتوری خسته و پیر عثمانی بود. انگلستان در پی آن بود که به کمک همدستان منطقهای خود، آخرین میخها را به تابوت این امپراتوری بکوبد. امپراتوری عثمانی، با این که سالهای پایانی عمر خود را میگذراند، هنوز در جهان سنی به عنوان مظهر خلافت که نمونهی آرمانی حکومت در نگاه اهل سنت بود، شناخته میشد. استعمار انگلیس، اهمیت فراوان و ارزش سوق الجیشی فلسطین و نقش بزرگی که میتوانست به یاری موقعیت خویش در آیندهی استعماری آن ایفا کند را درک کرد. «اعلامیهی بالفور» و در نهایت حمایت و تأسیس رژیم صهیونیستی اسراییل از سوی انگلیس از یک سو باعث شد تا امنیت و ثبات منطقه به چالش کشیده شود و از سویی نیز، مسلمانان را درگیر تفرقه¬ای سازد که به دلیل نوع رویکرد آن¬ها با این رژیم ایجاد شده بود.
2)روسیه
امپراتوری روس تزاری اولین دولت استعماری است که سران بابیت و بهائیت با آن در پیوند بوده اند؛ علاوه بر منابع غیر بهائی، در مآخذ و منابع معتبر خود بابیان و بهائیان نیز شواهد و دلایل تاریخی متعددی وجود دارد که حاکی از پیوند سران این دو فرقه – خصوصاً بهائیان و بالاخص شخص حسینعلی بهاء- با امپریالیسم تزاری است.روشن ترین ردپایی که از بیگانگان در امر پیدایش بهائیت به چشم می خورد فعالیت های پرنس «کینیاز دالگورکی» مأمور اطلاعاتی، سفیر و وزیر مختار دولت روسیه تزاری در ایران است؛ پس از آن که باب خود را مهدی موعود معرفی کرد، دستگیر و در شیراز محاکمه و زندانی می شود.حاکم اصفهان به نام «منوچهر خان گرجی معتمد الدوله» در اثر گرایشات استعماری و سفارش دالگورکی، عوامل خود را در شیراز به آزاد کردن باب از زندان و فرستادن او به اصفهان فرمان می دهد.
3)آمریکا
سومین دولت استعماری که بهائیت در طول تاریخ، پیوندی عمیق و استوار با آن داشته و هنوز هم بیشترین پیوند را با آن دارد، ایالت متحده امریکاست. از نظر بهائیان مهد نظم اداری امرالله و در واقع مرکز سازماندهی تشکیلات بهائیت در امریکا قرار دارد. در سفری که عبدالبهاء در اواخر عمر خود به آمریکا داشت، طی نطق های متعددی در میان جمعی از سوداگران آمریکایی – عمدتاً ماسونی-«نور انسانیت را در نهایت جلوه و ظهور در روی آنان مشاهده می کند.
تعمق در اسناد تاریخی و اعترافات عناصر بهائی در دستگاه حاکمه پهلوی، به خوبی نشان می دهد که آمریکا از دوران حکومت پهلوی دوم به همان میزان که در سیستم و تشکیلات دولت شاه رخنه کرد و مهره ای دست آموز خود را که ثمره کودتای 28 مرداد محسوب می شدند به مناصب عالی رساند، عناصر بهائی را نیز برای تسلط و احاطه بیشتر بر رویدادهای درون رژیم پهلوی به خدمت گرفت و با رابطه و تعامل متقابلی که با بهائیت ایجاد نمود، سیطره جهنمی خویش را بر سرتاسر سرزمین ایران گسترش داد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا نه تنها صریحاً حمایتی همه جانبه از بهائیان می کند، بلکه از طریق نفوذ بر رهبران کنونی جهان از آنان خواسته است تا رسالتی معنوی به آمریکا بدهد و سران و رهبران بهائی نیز که در طول تاریخ جیره خوار استعمار و قدرت های استعاری بوده اند، به این خواسته آمریکا تن داده اند.
ماهیت فرقه گرایانه سیاست های قدرت های بزرگ
سرکوب گسترده اسلام گرایان رادیکال مصری در اوایل دهه 1980م، آنها را در موقعیت ضعیفی قرار داد. در دهه 1980م، اشتغال نظامی افغانستان از سوی اتحاد جماهیر شوروی موجب شد تا رویدادی استثنایی در جهان اسلام رخ دهد، چرا که برای نخستین بار یک سرزمین اسلامی از سوی بزرگترین دشمن اسلام یعنی کمونیسم جهانی، اشغالشده بود. شکل گیری مقاومت نظامی و گروههای جهادی افغانستان از دهه 1980 به بعد و انتشار اخبار مربوط به این مقاومت، توجه رهبران گروههای اسلام گرای رادیکال جهان عرب را به خود جذب کرد. از جمله این افراد میتوان به “ایمن الظواهری” عضو گروه الجهاد و “عاطف صدقی” “ابوبکر و فؤاد” “طلعت قاسم” اعضاء برجسته جامعه الاسلامیه نام برد. این افراد در زمره برجسته ترین اعراب افغان به شمار می امدند که بعدها در سازمان القاعده نقشهای مهمی را بر عهده گرفتند. آن چه باعث تقویت حضور رادیکالهای اسلام گرا در افغانستان میشد، حمایت مالی گسترده عربستان سعودی و سرمایه دارای این کشور از آنها بود. در این میان نقش “اسامه بن لادن” سرمایه دار برجسته سعودی که طرفدار جریانهای اسلامی بود، اهمیت دارد. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که اسناد به دست آمده نشان می دهد که آمریکا با استفاده از سازمان سیا نقش عمده ای در شکل گیری سازمان القاعده داشتند. این امر از این جهت مهم می نماید که واشنگتن برای مقابله با شوروی در زمان جنگ سرد نیاز به گروهی داشت که از لحاظ ایدئولوژیک نیز با کمونیسم مخالفت داشته باشد.
آخرین و مهمترین عامل شکلگیری و قوت یافتن طالبانیسم دخالت عنصر نیرومند سیاست در این ماجرا است. برخی قدرتهای منطقهای و برخی قدرتهای بینالمللی بارها از احزاب و گروههای دینی استفاده ابزاری کردهاند و برای به تشنج کشیدن اوضاع و یافتن فرصتی برای دخالت در امور برخی مناطق و گاهی برای به زانو در آوردن رقبای سیاسی خود از این ابزار بخوبی بهره گرفتهاند.
طالبانیسم هم مانند برخی دیگر از جریانهای مذهبی نانی است که در تنور سیاست پخته شد و به بازار عرضه شد، چه به کام برخی تلخ بوده باشد و چه شیرین. عدهای فکر میکنند که طالبانیسم جریانی خودجوش است که به شکل طبیعی در بخشهایی از افغانستان و پاکستان پدید آمده است. این ادعا گاهی از سوی برخی سیاستمداران بیرونی با انگیزههای سیاسی مطرح میشود و گاهی از سوی برخی صاحب نظران داخلی که در تحلیل خود نمیتوانند همه جوانب قضیه را در نظر بگیرند. چنانکه اشاره شد، افکار طالبانی و خاستگاه اجتماعی آنها از دیر باز در منطقه وجود داشته است، اما فقط زمانی امکان تجسم آن در قالب جریانی پرهیاهوی سیاسی و اجتماعی فراهم شد که دستان نیرومند سیاست وارد معرکه شد و با توافقهایی که میان برخی سیاستهای منطقهای و فرامنطقهای حاصل شد، این روند با شتابی سر و سام آور به جلو تاخت و جهان به تماشای مجموعهای نشست که متعلق به سدههای بسیار دور بود. ناگهان دیده شد که دستان اعجازگر سیاست در جسدی بیجان روح دمید و نعشی را که بر دوش تاریخ سنگینی میکرد به صحنه زندگی بازگرداند و حیرت همه را برانگیخت. ظهور جنبش طالبان همراه بود با پولهایی که توسط نظامهای سیاسی در اختیار آن قرار گرفت و با اسلحهای که بدان مجهز شد و با تبلیغاتی که برای مدتی به نفع طالبان به راه افتاد و با مشورههای کارشناسانهای که در اختیار آن ها قرار گرفت و با اقداماتی از این قبیل . طالبانیسم از سطح یک تفکر عقبمانده و سلیقهای روستایی و منشی بدوی خود را به ساختاری سیاسی و به شیوهای حکومتداری و به الگوی تعامل با جهان معاصر تبدیل کرد.
تأثیر سیاست های فرقه گرایانه قدرت های منطقه ای در تقسیم بندی فرقه ای منطقه
آسیای جنوب غربی با وجود برخورداری از منابع طبیعی و انسانی از نقاطی است که از تجربه منطقه گرایی دور مانده است. اگر چه ساختارهایی مانند اکو در آن شکل گرفته، اما نتوانسته است انتظارات طراحان را در توسعه منطقه ای عملی کند. منطقه آسیای جنوب غربی با وجود برخورداری از منابع انرژی نفت و گاز، معادن، برخورداری از منابع انرژی قابل توجه نتوانسته است شاهد تجربیاتی مانند نفتا در آمریکای شمالی، مرکوسور در آمریکای جنوبی، آسه آن در آسیای جنوب شرقی و … باشد. به نظر می رسد یکی از مهمترین متغیرها در عدم شکل گیری چنین ساختارهای نهادی به فرهنگ سیاسی کشورهای منطقه باز می گردد. فرهنگ سیاسی مردم این منطقه ارتباط تنگاتنگی با ارزش های مذهبی و فرقه ای دارد. مردم این منطقه دارای ارزش های پیشینی و پسینی به طور توامان هستند. منظور از ارزش های پیشینی تعهد و وفاداری به مذهب، فرقه، قوم و … می باشد و منظور از ارزش های پسینی ارزش هایی است که شامل ملت گرایی و جدایی دین از سیاست است. انسان های اعتقادی ارزش های پیشینی دارند و لذا دارای ذهنیتی سخت و انعطاف ناپذیر اند، جهان خارج را با میزان اعتقادات وزن کرده و می سنجند. توجه به اوضاع داخلی کشورهای نامتجانس مذهبی در آسیای جنوب غربی نشان دهنده نقش وفاداری های مذهبی و فرقه ای در پروسه های سیاسی و امنیتی است. عمده بحران های امنیتی در آسیای جنوب غربی در کشورهایی رخ داده است که از تنوع مذهبی بیشتری برخوردارند. جنگ جهانی دوم به مثابه یک نقطه عطف در این زمینه مطرح است زیرا پروسه استعمار زدایی پس از آن بوجود آمد پروسه ای که در آن گرایش به مذهب به عنوان حلقه ای ارزشی که می توان برای رهایی از یوغ استعمار به آن گروید، در گستره ای از اندونزی تا الجزایر و مغرب، پس از این جنگ ظاهر شده است. نمونه های زیادی وجود دارد که نشان می دهد رقابت های منطقه ای تحت تأثیر مذهب قرار دارد شاید هیچ حادثه ای به اندازه انقلاب اسلامی نقش وفاداری های مذهبی را در منطقه برجسته نکرده است. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نگرانی های فزاینده ای در کشورهای منطقه در خصوص تسری امواج انقلاب بروز کرد که خود موجب تحریک باورهای مذهبی و فرقه ای گردید. اگر چه رقابت های منطقه ای بین ایران و عربستان پیش از انقلاب اسلامی نیز وجود داشت اما دامنه و عمق این رقابت ها با پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر شد. زیرا به لحاظ ایدئولوژیک و گفتمان حاکم بر قدرت و مشروعیت سیاسی، جمهوری اسلامی ایران و عربستان در تقابل با هم قرار دارند. بر این اساس رقابت منطقه ای گسترده ای میان ایران و عربستان در جریان بوده و هست . نمونه بارز آن حمایت ایران از اتحاد شمال در افغانستان و حمایت عربستان از طالبان بود. طالبان از عربستان منابع مالی متنابعی دریافت می نمود علاوه بر این عربستان در تأمین هزینه جنگ و خرید سلاح برای طالبان نقش برجسته ای داشته است.
ماهیت و تاریخ تکوین انشعابات مذهبی در جهان اسلام
برای ورود به این مبحث مهم که محور اساسی این پژوهش می باشد نیاز است تا در ابتدا به گرایشات مطرح دینی و مذهبی جاری در جهان اسلام پرداخته شود، ماهیت این انشعابات در درون بحث جریان شناسی دینی ذکر خواهد گردید.
آغاز پیدایش تشیع
در باب پیدایش تشیع،اظهار نظر های مختلفی مطرح شده است که به دو دسته کلی تقسیم می شود: ظهور تشیع پس از رحلت پیامبر اسلام که خود به چند دسته تقسیم می شود:
الف. دسته ای معتقدند تشیع در روز سقیفه پدید آمده است.
ب. دسته ای معتقدند که تشیع در اواخر خلافت عثمان و در روز «فتنت الدار» روز قتل عثمان بوجود آمده است.
پ. دسته ای که معتقدند شیعه پیروان عبدالله بن سبا هستند که در عهد عثمان مسلمان شد.
ت. دسته ای که معتقدند تشیع بعد از حکمیت تا شهادت علی (ع) بوجود امده است.
ث. دسته ای تشیع را به واقعه کربلا و شهادت حضرت امام حسین (ع) نسبت می دهند.
ج. دسته ای معتقدند که فکر و ایده تشیع برخاسته از افکار ایرانی است که به پایتخت اسلام نفوذ کرده است .
سلفیه
سلفیه، در تاریخ فرهنگ اسلامی لقبی معروف برای کسانی است که عقایدشان را به احمد بن حنبل(241 ه.ق) منسوب می کردند. روزگار احمد بن حنبل مصادف بود با شکل گیری عصر اول عباسیان( 132-232 ه.ق)، پیدایش حرکت های سیاسی و دینی، بالندگی برخی از علوم اسلامی و نهضت علمی ترجمه. در قرن هفتم که دولت ممالیک بر سر کار آمد و قاهره را پایتخت خود قرار داد، تعالیم مذاهب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی مورد توجه بود و تصوف و طریقت های صوفیانه روی در گسترش داشت. عقاید سلفیه که در اواخر قرن دوازدهم هجری در خارج از قلمرو عثمانی و طی توافقی بین محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب ظهور کرد، مطابق مذهب حنبلی و افکار ابن تیمیه بود. شناخت خداوند بدون تخطی از قرآن و حدیث، رویت خداوند در بهشت و عدم اعتقاد به عصمت نبی از جمله اعتقادات محمد بن عبدالوهاب بود. تاثیر محمد بن عبدالوهاب در گسترش عقاید سلفیه به نحوی بود که پیروان وی، به پیروی از ابن تیمیه، خود را سلفیه نامیدند.تجزیه امپراتوری عثمانی راآغازی برای پیدایش زمینه های شکل گیری سلفیان جدید.سلفیان قدیم و جدید دربسیاری ازمواضع نظری مشترکند،امامهمترین وجه تمایزسلفیان جدید کاربرد خشونت و اعتقاد راسخ به اندیشه «تکفیر» است.
وهابیت
مذهب وهابی منسوب است به محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان بن علی تمیمی نجدی که این نسبت از پدر از عبدالوهاب گرفته شده است. اما وهابیان این نسبت را قبول ندارند و می گویند نام وهابی را دشمنان وهابیان به آنان، اطلاق کرده اند و درست این است که ایشان را محمدیه(در نسبت به شیخ محمد) بنامند.
رویکردهای متقابل هویت های مذهبی خاورمیانه (شیعه- سنی)
یکی از ابعاد مهم هویت یابی انشعابات مذهبی در درون دین اسلام مفهوم امامت/ خلافت در بین مسلمانان است به گونه ای که اهل تشیع جانشینی پس از پیغمبر را حق اهل بیت پیامبر دانسته و قائل به امامت شدند و حتی آن را جزء اصول دین خود قرار دادند در حالیکه اهل تسنن با طرد مفهوم امامت، جانشینی پس از پیغمبر (ص) را امری عرفی تلقی کرده و مفهوم خلافت را پی افکندند و بر این باورند که تعیین خلیفه از طریق شورا بین مسلمین قابل تحصیل است. از این رو و نظر به اهمیت بحث خلافت و امامت که جزئی از هویت و رفتارشناسی جریانات مذهبی در درون جهان اسلام است .
بررسی مفهوم خلافت نزد اهل تشیع و اهل تسنن
یکی از اختلافات شایع بین شیعیان و سنی ها، بر سر مفهوم خلافت است به گونه ای که در بسیاری از منابع تاریخی این چنین یافت می شود که اساساً بروز این انشقاق ریشه در مسئله جانشینی حضرت محمد (ص) دارد اما می توان با استناد به پاره ای از متون تاریخی و روایات و احادیث خود ائمه اطهار ثابت کرد بر خلاف برداشت مرسوم، این قضیه پیچیده تر از این رهیافت های ساده انگارانه است. به عنوان مثال می توان به اصول دین نزد شیعیان و سنی ها اشاره کرد. اهل تسنن با قبول سه شرط توحید، معاد و نبوت بر اساس آیات مصرح قرآنی تنها سه اصل را به عنوان شرط لازم و در عین حال کافی برای ایمان قلمداد کرده اند در حالیکه شیعیان ضمن پذیرفتن اصول فوق الذکر دو شرط دیگر را نیز به عنوان شروط کافی برای اهل ایمان بر شمرده اند و آن دو اصل عبارتند از امامت و عدالت. کاملاً پر واضح است که این اصول اخیر الذکر مربوط به دیدگاه خاص اهل تشیع نسبت به جانشین پیغمبر است که می بایست معصوم باشد. از همین مثال می توان استدلال نمود که فِرّقی که در مورد اصول دین مشترکشان با یکدیگر اختلاف دارند، اختلافی به مراتب عمیق تر از جانشینی پس از پیغمبرشان دارند. اهل تسنن از خلافت صرفاً مقام جانشینی، حکمرانی و کشور داری را منظور دارند. در نظر اهل تسنن مقام خلافت دیگر امتداد و استمرار وحی و شرح، تفسیر و تبیین آن نیست لذا مقام خلافت می تواند به اختیار و انتخاب مسلمین انجام شود.
حال آنکه به اعتقاد شیعه، امامان ، جانشینان آن حضرت در شئون مختلف ایشان هستند. نتیجه این سوء برداشت این است که: اختلاف میان شیعه و اهل تسنن به نزاع بر سر حکومت دنیوی خلاصه می شود و با کم ارزش شمردن حکومت دنیوی، این اختلاف را بیهوده و پرداختن به آن را تازه کردن دعوایی کهنه و بی ثمر قلمداد می کنند. غافل از اینکه اولاً: ادعای شیعه تنها در امر حکومت خلاصه نمی شود بلکه به اعتقاد شیعه حقوق زیادی از ائمه پایمال شده است و ثانیاً: بی ارزشی حکومت دنیوی مربوط به نادیده گرفتن جنبه الهی آن است و گرنه عهده دار شدن این مقام از جانب خدا و اجرای قوانین و احکام الهی به واسطه آن، از بزرگ ترین مقامات معنوی است که از امتیازات و اختصاصات ائمه معصومین به شمار می آید.
دیدگاه اهل سنت درباره مرجعیت دینی
به اعتقاد اهل سنت، پیامبر اکرم (ص) همه آنچه را که برای امت اسلام و شناخت دین لازم و کافی است، از زبان وحی و در قالب سنت خویش باز گفته است. اهل تسنن حرفشان این است که دستورات اسلام هر چه بود همان بود که پیامبر به صحابه اش گفت. آنها می گویند: همانطور که با رفتن پیامبر، وحی منقطع شد، بیان واقعی دین یعنی آن بیانی که معصوم از خطا و اشتباه باشد هم تمام شد. هرچه از قرآن و احادیثی که از پیغمبر رسیده استنباط کردیم، همان است و دیگر چیزی نیست.
دیدگاه اهل سنت در مورد خلافت
قبل از پرداختن به تئوری اهل تسنن ذکر پاره ای از نکات ضروری است از جمله اینکه: در میان تمامی مسلمانان، مسلم است که دریافت وحی از جانب خداوند مختص پیامبر گرامی اسلام است و از آنجا که ایشان خاتم الانبیاء می باشد، خلافت و جانشینی در این امر بی معنا خواهد بود. دوم؛ اهل تسنن خلافت را در حکومت منحصر می سازند و در مورد دو شأن دیگر معتقدند که ابلاغ و تعلیم و تبیین وحی مختص خود پیامبر (ص) بوده است. سوم؛ در مورد ولایت پیامبر(ص) و امامان پس از ایشان نیز صرفاً حکومت ظاهری و حاکمیت جامعه اسلامی مورد عنایت اهل تسنن است. یعنی آنان ولایت پیامبر را صرفاً در حاکم جامعه اسلامی بودن معنی می کنند و لذا خلافت پس از ایشان در این شأن را نیز به همین معنای زمامداری جامعه اسلامی می دانند. چهارم؛ در کاربرد اهل تسنن، اصطلاحات «خلیفه»، «امام» و «امیر المومنین» به یک معنی است و مرادف یکدیگر لحاظ می شود.
هویت جویی شیعه و سنی در فضای پس از جنگ سرد
خاورمیانه یکی از اصلی ترین مناطق ژئوپلتیکی محسوب می شود که همواره در فضای رقابت سیاسی، منازعات منطقه ای و چالش های پایان ناپذیر قرار داشته است. مداخله قدرت های بزرگ در حوزه ژئوپلتیکی خاورمیانه یکی از اصلی ترین دلایل گسترش بحران در این حوزه جغرافیایی می باشد. با پایان جنگ سرد نه تنها فضای سیاسی و ساختاری خاورمیانه را از شرایط رقابتی و چالشی خارج نساخت، بلکه شکل جدیدی از عوامل و مولفه های متعارض در این منطقه گسترش یافته است. در دوران نظام دو قطبی، جلوه هایی از توازن بین آمریکا و اتحاد شوروی در رقابت منطقه ای وجود داشت. ژئوپلتیک خاورمیانه در دوران پس از جنگ سرد تحت تأثیر موازنه جدید قدرت و نیروهای سیاسی قرار گرفت. در این ارتباط، شاهد دو موازنه اصلی در روند رقابت های منطقه ای بوده ایم. موازنه سوریه و ایران، در برابر عراق؛ موازنه جبهه انقلابی به رهبری ایران و همراهی سوریه و حزب الله در برابر اسرائیل در این دوران شکل گرفت. معادله قدرت در خاورمیانه، ماهیت رادیکال تری در مقایسه با گذشته پیدا نمود. بر اساس تعریف جدید از امنیت و ژئوپلتیک خاورمیانه، شبه دولت ها و بازیگران غیر دولتی، به عنوان نیروهای جدید سیاسی ایفای نقش می کنند. این امر نشان می دهد که علاوه بر دولت های عضو و صاحب نفوذ در مجموعه امنیتی، برخی سازمان ها و گروه های سیاسی پرقدرت و مستقل از دولت ها که بعضاً دارای نفوذ منطقه ای نیز هستند قد علم کرده اند. تا جایی که برخی از آنان از به لحاظ سیاسی و یا نظامی از برخی دولت های منطقه ای پر قدرت ترند. بر این اساس، مجموعه هایی مانند حزب الله لبنان، سازمان حماس، سازمان فتح فلسطین، سازمان القاعده و احزاب جدایی طلب کرد ( خودمختاری یا استقلال طلبی) در زمره بازیگران غیر دولتی در منطقه خاورمیانه به شمار می آیند که دارای نقش تأثیرگذار و محوری در معادله قدرت منطقه ای می باشند. هر یک از سازمان های مذکور تا حدودی دارای عقبه وسیعی نیز هستند. به موازات گروه های مقاومت تأثیر پذیر از انقلاب ایران، شاهد فعالیت گروه های دیگری نیز می باشیم که آنان نیز در معرض هویت گرایی ایدئولوژیک – سلفی قرار گرفته اند. زیر ساخت فکری و تحلیلی آنان را اندیشه های اخوان المسلمین در مصر و سلفی گری در حوزه وهابیت شبه جزیره عربستان تشکیل می دهد. به این معنا که یا شبکه های متصل به خود در کشورهای دیگر را هدایت می کنند و یا تشکل ها و گروه های همسو با آنها در دیگر کشورهای منطقه، فعال هستند. در این چارچوب مجموعه گروه های سلفی تند رو مانند فتح الاسلام در لبنان؛ طالبان در افغانستان؛ جمعیت علمای اسلام، لشکر جنگوی، جیش طیبه در پاکستان؛ حزب التحریر در ازبستان؛ انصار السنه در عراق؛ جهاد اسلامی در مصر و جماعت اسلامی در مالزی، تشکل های شبکه ای و یا همسو با القاعده اند. این گروه ها نیز توانسته اند نشانه هایی از مقاومت گرایی را در حوزه رفتار سیاسی خود در برخوردباکشورهای مداخله گر جهان غرب و اسرائیل سازماندهی نمایند.
تنوع گروه های هویتی در خاورمیانه
برخی از گروه های سیاسی و هویتی خاورمیانه، مربوط به هویت گرایی کردی می باشد. کردها در چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه سکونت دارند. مجموعه آنان را می توان به عنوان تشکیل دهنده گروهی دانست که تلاش می نمایند تا در آینده ای نزدیک کردستان مستقل را شکل دهند. هویت گرایی گروه های کردی ماهیت ناسیونالیستی دارد. این گروه ها به موازات گروه های ایدئولوژیک و اسلامی تلاش دارند تا هویت مقاومت را جایگزین هویت مشروعیت بخش در کشورهای خاورمیانه نمایند. مجموعه تشکل های حزب کارگران کردستان ترکیه( پ ک ک )، پژاک، حزب دموکرات کردستان عراق، اتحادیه میهنی کردستان عراق، حزب دموکرات کردستان سوریه و حزب دموکرات کردستان ایران، از مهمترین احزاب و سازمان های کردی همسو با یکدیگر در ایجاد کردستان مستقل و یا حداقل دولت های فدرال کردی در کشورهای منطقه اند. این گروه ها بعد از شکل گیری دولت عراق پس از صدام حسین، از هویت و موجودیت یابی سیاسی موثرتری برخوردارشده اند. بهمین دلیل است که عده ای از کردهای سوریه وترکیه تلاش دارند تاجلوه هایی از وحدت ناسیونالیستی را با کردهای عراق ایجاد نمایند. این گروهها را می توان واقعیت جدید کنش گری در سیاست و امنیت کشورهای خاورمیانه دانست. از نظر جغرافیایی بیشتر شیعیان در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس زندگی می کنند. در این منطقه، کشوری که هم از نظر کل جمعیت و هم از نظر درصد، بیشترین میزان را به خود اختصاص داده است، ایران است. بر اساس بیشتر آمارها نود درصد جمعیت هفتاد میلیونی ایران را شیعیان تشکیل می دهند که این تعداد بیش از جهل درصد کل جمعیت شیعیان جهان است. بنابراین در این موضوع که ایران کانون جوامع شیعی جهان به شمار می رود هیچ گونه ابهامی باقی نمی ماند.
با پیروزی انقلاب اسلامی شیعیان در کشورهای مختلف احساس کردند در ایران حکومتی شیعی به قدرت رسیده که توان بالایی برای حمایت از آنان در سطح داخلی و خارجی و در میان جوامع عمدتاً سنی مذهب دارد. وقوع انقلاب اسلامی نه تنها باعث احساس عزت و قدرت شیعیان و تبدیل شدن آنان به عنصری تأثیر گذار در تحولات منطقه ای و جهانی شد، بلکه با رویکرد اسلام سیاسی، نقش اساسی در بیداری تمام جامعه اسلامی ایفا کرد.
ویژگیهای مشترک تمامی جریانهای سلفی در لبنان عبارتند از:
1. تأکید بر نص قرآن، سنت و سیره سلف صالح، سلفیها با هرگونه تفسیر و تحلیل در شرع مخالفاند.
2. تنها پس از دعوت فراگیر میان مسلمانان امکان تشکیل دولت اسلامی در لبنان امکانپذیر خواهد بود.
3. دارای روابط گسترده با جریانهای اسلامی در مصر، سودان، الجزایر و افغانستان بوده تا آنجا که برخی از اعضای این جریانها برای آموزش نظامی به افغانستان فرستاده میشوند.
4. رویارویی با جریان انقلاب اسلامی ایران و مقابله با حضور ایران در شمال لبنان، از این رو با توحید اسلامی که روابط خوبی با ایران دارد مخالفند. لازم به یادآوری است که سلفیها در بیروت حضور ندارند و بیشتر در شمال این کشور متمرکز هستند.
قرائت خشن و متحجرانه از سنت نبوی و برداشتهای ظاهری از آیات قرآن، طالبان را بر آن داشت که حتی برای مخالفان فکری و سیاسی خود نیز تعیین تکلیف کنند و رسالتی فراتر از قد و اندازه خود در نظر بگیرند.
پدیده بنیادگرایی
اگرچه اصطلاح بنیادگرایی در کاربرد عمومی شاید به صورت طعنه آمیز در مورد یک گروه ایدئولوؤیک افراطی، یا جنبشهای نژادی افراطگرا که انگیزههای به ظاهر مذهبی دارند به کار برده میشود، این اصطلاح در واقع معنی دقیقتری دارد. واژه “بنیادگرایی” به معنی بازگشت به اصولی است که معرف یا اساس یک ایدئولوؤی است. این اصطلاح به طور خاص به هر گروه بسته ایدئولوؤیک اطلاق میشود که حاضر نیست با گروه ایدئولوژیک بزرگتری که خود از درون آن برخاسته ادغام شود، بر این اساس که اصول بنیادینی که گروه ایدئولوؤیک بزرگتر بر اساس آن پایه گذاری شده فاسد شده یا جای خود را به اصول دیگری که مخالف ماهیت آن هستند دادهاست.
بنیادگرایی را جنبشی در تلاش برای حصول مقاصد پنجگانه زیر دانسته است:
1. احیای قرآن و سنت خلفای راشدین؛
2. نفی تحولات بعدی در دوران میانه جهان اسلام بهخصوص در زمینههای فقه، کلام، فلسفه و …؛
3. انفتاح ابواب اجتهاد به خلاف رأی علمای گذشته سنی؛
4. تلقی حداکثری از اسلام به عنوان طریقی جامع برای زندگی، به خلاف نظر علمای سنتی که بهزعم مودودی آن را محدود به شهادت، صلات، صوم، صدقه و حج میدانند.
5. جایگزین کردن اسلام عامیانه یا صوفی با اسلام راستکیشانه (تهذیب و خلوص عقیدتی و رفتاری).
مورد اخیر در اکثر حرکتهای بنیادگرایانه در جهان اسلام قابل مشاهده است؛ از وهابیت در شبه جزیره تا سیدجمال، محمد عبده و رشید رضا در مصر. به سختی میتوان حرکتی بنیادگرایانه در جهان اسلام یافت که فاقد این ویژگی باشد.
شیعه و بنیادگرایی
بنیاد گرایی به آن شکل و شمایلی که در جهان اسلام دیده می شود اصلا پدیده ای شیعی نیست. به عبارت دیگر، بنیاد گرایی محصول دنیای سنی است.
خیلی واضح است که شیعیان از لحاظ آماری در اقلیت به سر می برند. در اقلیت بودن دو مساله عمده را بیان می کند که هر حرکت شیعی با آن رو به رو می باشد. فقدان منابع کافی یا لازم برای غلبه بر محیطی که باید تغییر کند؛ و دوم نوع نگاه خود جوامع شیعی به مشکلی که بنیاد گرایی را باعث می شود. جنبشهای شیعی، بر خلاف سنیان، از سوی اکثریت مسلمانان خود به عنوان یک مشکل شناخته می شوند و همین مساله باعث می شود که آن ها هیچگاه آن حمایت همگانی را که بنیاد گرایی سنی در میان مسلمانان به دست می آورند، کسب نکنند. سنیان به راحتی می توانند در اراضی متروکه، مناطق آزاد و یا مورد منازعه جا داده شوند و پایگاه بزنند، در حالی که شیعیان از چنین زمینه هایی محروم هستند. از سوی دیگر، بنیاد گرایی سنی یک حرکت سیاسی در پاسخ به وضعیت مسلمانان در برابر غرب است. جنبش های شیعی در مواردی با سنی ها همرایی دارند، اما شیعیان آن ضدیت عمیق سنیان با غرب را ندارند. مذهب تشیع در اصل یک حرکت سیاسی بوده است، اما به استثنای برخی حرکت های سیاسی و تجربه صفوی- تجربه اکثریت شیعیان از سیاست گریزی و حزم اندیشی یا تقیه گری آن ها حکایت می کند. در بیشتر ادوار تاریخش، شیعه با رقبای سنی خود در همزیستی به سر برده است. علمای شیعی بیشتر به استحکام فکری و اجتماعی از راههای غیر سیاسی کوشیده اند و به تاخیر افکندن دکترین مهدویت شیعی، که در نهایت یک حرکت سیاسی است، برای حفظ موقعیت و قدرت علمای شیعه مناسب تر است. مشخصۀ سوم جوامع شیعی، سلطه و اقتدار روحانیت است. بر خلاف جوامع سنی، در میان شیعیان، آیت الله ها از اقتدار و قدرت فوق العاده ای برخوردارند که راه را بر هر گونه گفتمان مخالف تفسیر آن ها از دین بسته و زمینه پیدایش دیدگاه هایی را که قدرت روحانیت را به چالش بکشند و در عین حال مقبولیت مردمی هم داشته باشند کمرنگ کرده است. در حالی که در میان سنیان، گفتمان دینی بیرون از کنترل مقامات دینی قدرت بروز و پرورش دارد و در نهایت، مشخصۀ چهارم جوامع شیعی (که در واقع متمم مشخصه سوم است) فقدان تفسیر و ادبیات دینی مستقل از قرائت معرفی شده توسط مقامات دینی است. به عبارت دیگر، بر خلاف شیعیان، سنیان متون دینی یا قرآن را بدون مداخله واسطه ای می خوانند و درک هر کسی برای خودش حجت است. برای شیعیان، قرآن معانی چند وجهی و غیر
اسلامگرایی
مفهوم «بنیادگرایی اسلامی» با ظهور حرکتهای اسلامی در جهان اسلام در ادبیات علوم سیاسی و جامعهشناسی کاربرد یافت و برخی از نظریهپردازان اسلامی، این مفهوم را برای توصیف جریانهای دینی و فکری در دنیای اسلام پذیرفتند. به عنوان مثال، «حسن البنا» بنیانگذار جمعیت اخوان المسلمین در دهه 1940 میلادی دعوت اخوانیها را نوعی دعوت بنیادگرا معرفی کرد (البنا، 1992، ص 122). «راشد غنوشی» هم بیان میدارد که:
«منظور ما از بنیادگرایی، بهرهوری از اصول اسلامی است.» (غنوشی، 1377، ص 42).
«یوسف قرضاوی» اسلامگرای مصری، بهرغم اینکه بهکار گیری مفهوم «بیداری اسلامی» (الصحوه الاسلامیه) را برای توصیف جریانهای اصلاحطلب دینی در جهان اسلام، تعبیری درستتر قلمداد میکند، اما معتقد است که واژه بنیادگرایی (الاصولیه) در میراث فرهنگی اسلام، اصطلاحی پسندیدهتر است؛ زیرا به معنای بازگشت به اصول، ریشه و اساس برای شناخت و فهم اسلام و دعوت به سوی آن میباشد (قرضاوی، 1381، ص 17). روشن است که همه اسلامگرایانی که خود را بنیادگرا معرفی میکنند، این واژه را در مفهوم اولیه آن در نظر گرفته و از بار معنایی منفی آن غافل بودهاند. از این رو، جریانهای دینی و احیاگر اسلامی بهخاطر بُعد منفی بنیادگرا، باید با عنوان «اسلامگرایی» یا «بیداری اسلامی» یاد کرد. البته در بین اسلامگراها، تفکرات بنیادگرا هم وجود دارد. اما همه آنها را نمیتوان با این عنوان نامگذاری کرد. ویژگی اول این جریان آن است که عموماً تفسیری مغایر و متفاوت با قرائت مدرنیته از روابط میان انسان، خدا و طبیعت و همچنین وضع مطلوب و آرمانی ارائه میدهد. ثانیاً، خواستار بازسازی جامعه و مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی مطابق با آن وضع مطلوب میباشند، بهگونهای که هم خیر دنیوی و هم سعادت آخرت را برای بشر تأمین نماید. با این رویکرد اساسی، مهمترین مبانی این جریان از این قرار است:
اول: اعتقاد به جامعیت و شمول دین اسلام؛ بر اساس این اعتقاد، اسلام تنها امری خصوصی و معطوف به عرصه معنوی نیست، بلکه مربوط به همه ابعاد زندگی است. ابوالاعلی مودودی، بنیانگذار جماعت اسلامی و مصلح دینی پاکستانی، بر این عقیده است که دین اسلام، نظام جامع و کامل برای زندگی انسانهاست که تمام شئون اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و علمی بشر را شامل میشود. دین، برنامه و روش زندگی و طرز تفکر و عمل در همه حوزهها و زمینههاست که باید از آن پیروی کرد. چه از نظر آن، یگانه شیوه واقعی و صحیح زندگی، طرز تفکر و عمل به دین اسلام است (مودودی، بیتا، ص 38). سید قطب اسلامگرای انقلابی مصر، مینویسد:
«اسلام تفسیر جامع و وسیعی را که زیربنای نظام زندگی انسانهاست، پیشنهاد میکند و با برنامه کامل خود که مبتنی بر توحید است، مردم را از جاهلیت به خداپرستی سوق میدهد و همچنانکه برای تهذیب روان و دل آدمی، پرهیزگاری را دستورالعمل قرار میدهد، برای سامان بخشیدن به زندگی او نیز احکام و مقررات خود را برنامه منحصر میداند.
دوم: پیوند دین و سیاست؛ اگر برنامه اسلام، طرحی کامل است، اجتماع و سیاست نیز نمیتواند از حوزه صلاحیت و شمول آن برکنار باشد. این دیدگاه با آموزه سکولاریسم، روند جدایی دین از سیاست و فرآیند به حاشیه راندهشدن دین، سر ناسازگاری دارد و بر آن است که این تمایز و جدایی، متکی بهنوعی مرزبندی صوری و غیرواقعی است؛ چرا که زندگی بشر کلیتی وابسته و بههم پیوسته است که نمیتوان آن را تجزیه کرد . به نظر یوسف قرضاوی، طبیعت و ساختار دین اسلام اینگونه است که دین از دنیا و دنیا از دین جداییناپذیر هستند و نه قرآن، نه سنت و نه تاریخ آن، دین بدون حکومت و حکومت بدون دین را به رسمیت نمیشناسد .
سوم: بازگشت به اصول و مبانی؛ اسلامگرایی یا جنبش بیداری اسلامی، همانند بنیادگرایی مذهبی به عقاید و ارزشهای بنیادین و اصولی ایمان دارد و بر این عقیده است که اصول و مبانی را باید کشف و براساس آن جامعه را بازسازی کرد. بازگشت به اسلام و اصول راستین آن دو وجه دارد، در یک وجه، بهمنظور درک درست و حقیقی اسلام، باید به منابع معتبر دینی (قرآن و سنت) رجوع کرد؛ چرا که براساس این دیدگاه، اسلامی که هماکنون در جوامع اسلامی رایج است، اسلام حقیقی نیست و با اسلام راستین زمان پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرسنگها فاصله دارد و فهم اسلام راستین با بازخوانی منابع آن، امکانپذیر است. سیدقطب و مودودی با ملاحظه وضع جوامع اسلامی و حکومتهای حاکم بر آنها، معتقد بودند که مسلمانان در شبکهای پیچیده از سنتها، عقاید، هنجارها، سازمانها و نهاد ها گرفتار و در حال کنش هستند که فرسنگها با عقاید و هنجارهای اسلامی فاصله دارد. سید قطب وضع کنونی جوامع اسلامی را جاهلی خواند.
در نظر مصلحان دینی آنچه بیش از همه مایه انحراف و کجفهمی مسلمانان شده، این است که آنها درکی فراگیر، جامع و کامل از اسلام ندارند و آنها اسلام را در عبادت و انجام مناسک معنوی و فردی خلاصه کردهاند و از حضور دین در عرصه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی آنها خبری نیست.
نهضت بیداری اسلامی با اعتقاد به وجود ارزشها، هنجارها و قوانینی بنیادین و اصولی که فراتر از مکان و زمان اعتبار خود را از دست نخواهند داد، با هر نوع نسبتگرایی معرفتی و اخلاقی ناهمخوانی دارد.
چهارم: برقراری حکومت اسلامی؛ اسلامگرایی، برپایی حکومت اسلامی را ضرورتی عقلی و شرعی میداند؛ چرا که عقلاً جوامع اسلامی نیز مانند جوامع غیراسلامی نمیتوانند بدون قدرت مرکزی زندگی کنند. از منظر شرعی نیز برقراری حکومت اسلامی ضروری است؛ زیرا از یکسو حکومت و قواعد الهی مستلزم برخورداری از حکومت است. به نظر حسن البنا حکومت اسلامی رکنی از ارکان شریعت و بخشی از رسالت حضرت محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است که خداوند آن را مقرر نموده و پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) پس از ابلاغ، آن را در صدر اسلام عملی کرده است. به نظر او، برقراری حکومت اسلامی برای اجرای احکام و قوانین الهی درجامعه و به منظور تأمین آزادی، عزت و مسربلندی مسلمانان واجب است.
ویژگی های جامعه شناختی کشور لبنان
شناخت ترکیب قومی – مذهبی لبنان
طوایف لبنان برخلاف آنچه که در یوگسلاوی میان صربها، کرواتها و بوسنیاییها و یا در چکاسلواکی میان چکها و اسلوها و یا در آذربایجان میان ترکها و ارامنه میباشد، (به استثنای ارامنه) هیچکدام نژاد خاصی را تشکیل نمیدهند. از این رو طوایف این کشور خاستگاه نژادی ندارند. طوایف لبنان دارای نژادهای ترکیبی میباشند و تأثیر نژادی اقوامی مانند عربها، چرکسها، ترکمنها، کردها، فارسها، ترکها و مغربیها را میتوان در طوایف این کشور دید.
اگرچه دین نقش اساسی در تکوین و شکلگیری فرهنگی هر طایفه دارد، اما هریک از طوایف دارای فرهنگ خاص خود هستند. طوایف این کشور در گذشت زمان و با توجه به تأثیرگذاریهایی که بر روی یکدیگر داشتهاند، دارای فرهنگ مشترک و متمایزی نسبت به دیگر کشورها شدهاند. در لبنان 18 طایفه دینی به رسمیت شناخته شده که از حقوق قانونی برخوردار میباشند و به تناسب خود در نظام سیاسی این کشور نقش دارند. طوایف این کشور به دو دسته اصلی و اقلیت تقسیم میشوند. طوایف اصلی که در قوه مجریه و مقننه حضور دارند شامل مارونیها، سنیها و شیعیان، ارتدوکس، دروز، کاتولیک و ارامنه و طایفه اقلیت شامل پروتستان، لاتین، سریان، کلدان و علوی میباشند که تنها دارای کرسی نمایندگی در مجلس هستند. تاریخ این کشور همواره شاهد چالش میان طوایف و حتی درون هریک از آنها برسر منافع اقتصادی اجتماعی و سیاسی بوده است و شکی نیست که یکی از دلایل مهم شروع جنگ 1975 برخورد منافع میان طوایف مختلف بوده است.
از این رو طوایف لبنان از آغاز قرن بیستم به ویژه با فروپاشی خلافت عثمانی دست به تشکیل سیاسی زده و به تدریج هریک از آنها دارای احزاب مختلف شدهاند، به طوری که طی دوران جنگ متجاوز از دویست حزب در این کشور فعالیت میکردند. بحران لبنان یکی از پیچیدهترین و عمیقترین بحرانهای زمان ماست. جهان ما شاهد بحرانها و جنگهای داخلی فراوانی بوده و هست، اما هیچیک تا بدین حد طولانی بغرنج و خشونت بار و بالاخره بیسرانجام نبودهاند. بیش از 30 سال است که از عمر جنگ داخلی لبنان میگذرد و در این مدت این کشور پیوسته صحنه درگیری های خونینی بوده، اما هنوز نشانهای که حاکی از پایان یافتن آن باشد وجود ندارد.
در حال حاضر صحنه لبنان تنها ناظر دخالت استکبار نمیباشد بلکه تمامی کشورهای ذینفع در مسائل لبنان به نوعی حضور دارند از اسرائیل گرفته تا ممالک غربی و عربی هر کدام با تخریب و ایجاد دستهبندی در لبنان و هدایت آنها به سوی اهداف خود یکی از عوامل عمده ادامه بحران لبنان میباشند و همین مسأله است که بحران این کشور را تا این اندازه پیچیده و غیرقابل حل کرده است. هم اسرائیل به دستنشاندههایش کمک میکند و هم سوریه، عراق، عربستان سعودی و لیبی. این کمکها هم به صورت مالی است و هم به صورت نظامی، در حقیقت لبنان کشوری با مساحت و جمعیتی محدود، گروهها و دستهجات بیشماری را در خود جای داده است که هر کدام از آنها با کسب بودجه از یکی از دول مداخلهگر به نفع آن دولت وارد کارزار میشوند. هرگاه اسرائیل بخواهد به اعراب و فلسطینیها ضرب شستی نشان دهد در لبنان عمل میکند. امروز در لبنان بر این باورند که این کشور، مرکز تسویهحسابهای بینالمللی شده است، باید گفت: لبنان از سال 1970 و با ورود جنبش فتح و انتقال مقاومت ملی فلسطین به این کشور، مرکز جدالهای بینالمللی شده است و این زمانی شدت گرفت که اسرائیل برای رهایی از مقاومت ملی فلسطین، از شکلگیری جنگ داخلی در سال 1975 در این کشور حمایت کرد و تا پایان جنگ و امضای قرارداد طایف در سپتامبر 1989، همیشه یکی از طرفهای حامی این جنگ بوده است و همین خط اکنون نیز در قالب موازنههای سیاسی لبنان هست و هیچ ربطی به سیاستهای منطقهای کشورهای خاورمیانه ندارد و اگر هم ارتباطی داشته باشد، یا در راستای حمایت از مقاومت در خاورمیانه است و یا در راستای حمایت از امنیت ملی کشورهای منطقه که به شکل کاملا دقیق و بسیار پیچیدهای به هم گره خورده است. همکنون لبنان شاهد تشکیل دو جبهه با ویژگیهایی کاملا گوناگون، اما مشترک در طوایف مختلف لبنانی است:
1) جناح 14 مارس لبنان: این جناح از جریان «المستقبل» سنی به رهبری سعد حریری، حزب کتائب به رهبری امین جمیل و نیروهای لبنانی مسیحی به رهبری سمیر جعجع و حزب ترقیخواه دروزی به رهبری ولید جنبلاط و برخی دیگر احزاب لبنانی از طوایف گوناگون تشکیل شده است که هیچ نماینده یا حزب شیعی قابل قبولی در میان آنان وجود ندارد. این گروه از دولت فؤاد سینیوره حمایت میکند و همپیمانی کاملا روشن و آشکاری با آمریکا و اروپاییها دارد که نقطه وصلش، تشکیل دادگاه بینالمللی رفیق حریری با هدف محکوم ساختن دولت سوریه و نیز خلع سلاح حزبالله و پایان بخشیدن به مقاومت اسلامی در لبنان است.
2) ائتلاف شیعی ـ مسیحی ـ سنی: این مجموعه با آنکه با این نام شناخته نمیشود و از آن به عنوان ائتلاف 8 مارس یاد میکنند، اما در حقیقت یک ائتلاف حقیقی شیعی ـ مسیحی ـ سنی پرقدرت در لبنان است. عناصر اصلی آن را حزبالله لبنان به دبیر کلی سیدحسن نصرالله، سازمان امل به رهبری نبیه بری، جریان آزاد ملی لبنان به رهبری میشل عون، جریان اسلامی سنی لبنان به رهبری فتحی یکن، جریان المرده مسیحی لبنان به رهبری سلیمان فرنجیه، جریان دمکراتیک گفتوگوی لبنان به رهبری عمر کرامی، جریان دمکراتیک دروزیهای لبنان به رهبری طلال ارسلان و بسیاری از شخصیتهای ملی مسیحی ـ سنی تشکیل میدهند. آنها با تشکیل دادگاه بینالمللی ترور رفیق حریری با شکل کنونی (به دلیل مغایرت آن با قوانین حقوقی، قضایی و جزایی لبنان) مخالف بوده و معتقدند که روابط با سوریه به عنوان یک همسایه و یک کشور عربی، باید به مجرای طبیعیاش بازگردد و به همین دلیل، جریان 14 مارس، این ائتلاف را جریانی همپیمان با سوریه ارزیابی میکند.اروپا و آمریکا از همه خواستههای دمکراتیک مخالفان دولت لبنان روی برمیتابند تا مبادا جریان طبیعی دمکراسی در لبنان، به قدرت یافتن مخالفان دولت سینیوره وروی کارآمدن یک دولت ملی، فارغ ازخواستههای آمریکا واروپا درعرصه سیاسی لبنان منجر شود.
4-2- شناخت احزاب و ساختار سیاسی لبنان
احزاب سیاسی سازمانیافته در دوران قیمومت فرانسه و پس از استقلال این کشور در سال 1943 به وجود آمدند. احزاب مسیحی با انگیزههای ملیگرایانه و به این اعتبار که لبنان نسبت به سوریه و دیگر کشورهای عربی کاملاً برجسته میباشد تأسیس شدند و احزاب مسلمان از ناسیونالیسم عربی دفاع کرده، کیان این کشور را مصنوعی دانسته که خواه ناخواه باید در دولت بزرگتری حل شود. در کنار احزاب مسیحی و اسلامی گروهها و احزاب لائیک نیز میباشند که مهمترین آنها عبارتند از: حزب کمونیست، حزب ناسیونال سوسیالیست اجتماعی که در پی تشکیل سوریه بزرگ (از کوه طورس گرفته تا دریای مدیترانه) است. این احزاب با توجه به جهتگیریهای اعتقادی خواهان تغییر نظام سیاسی اقتصادی و اجتماعی فعلی هستند.
احزاب چپگرا (ترقیخواه) و احزاب مسیحی
احزاب چپگرا خواهان انجام تغییر و نوگرایی در نظام سیاسی کشور میباشند. در برابر احزاب مسیحی بر حفظ ارزشهای پیشین تأکید دارند.
4-2-1- احزاب مسیحی
تفکر این احزاب برگرفته از این اصل است که مردم این کشور نسبت به دیگر اقوام عرب و سوریه از برتری کیفی برخوردار بوده و از حاکمیت لیبرالیستی در امور سیاسی و اقتصادی به عنوان نظام سیاسی حاکم در لبنان دفاع میکنند. این احزاب که بیشتر به طوایف مسیحی بازمیگردند شامل حزب کتائب، اتحاد ملی،حزب طیار الوطنی الحر، احراز و قوات اللبنانیه میباشند.
4-2-2- احزاب چپگرا
این تشکلهای سیاسی خواهان انجام تغییرات اساسی در ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی لبنان هستند. برای نمونه به احزابی چون سوسیالیست ترقیخواه، حزب کمونیست، حزب ناسیونال سوسیالیست سوریه، احزاب ناصری، سازمان کمونیستی کار و حزب بعث میتوان اشاره کرد.
* احزاب، شخصیتها و نهادهای طایفه شیعه
1- المجلس الاسلامی الشیعی الاعلی
2- هیأت علمای جبل عامل
3- تجمع علمای مسلمین
4- امل، امل اسلامی
4-2-4- حزبالله
به دنبال تجاوز اسرائیل به لبنان و اشغال پایتخت این کشور در سال 1982 جنبش حزبالله که بعدها این نام را یافت توسط سپاهپاسداران انقلاب اسلامی و سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در دمشق تأسیس شد. این تشکل سیاسی جدید مرکب از نیروهای اسلامی و افراد ناراضی در امل و روحانیون مستقل بود. اگرچه اندیشه مشترکی ایشان را به یکدیگر پیوند میداد، اما فاقد سازماندهی و تشکل حزبی بودند. کمیته مرکزی که جنبش حزبالله را پایهگذاری کرد مرکب از 9 تن بود. در اساسنامه حزب به پایبندی آن به مبانی اعتقادی اسلام و فعالیت سیاسی و مقاومت در برابر اشغال لبنان توسط اسرائیل اشاره شده است. اعلامیه حزب در فوریه 1985 که به «نامه سرگشاده» معروف شد، مبانی سیاسی و تبلیغاتی و فرهنگی این حزب را تبیین نمود. در واقع این اعلامیه بیانیهای را که در سال 1982 منتشر شده بود بسط و گسترش داد. لازم به یادآوریست که بخش عمدهای از اعضای جنبش حزبالله از دل جنبش امل بیرون آمدند و بیشتر قشر روحانی آن از نزدیکان امام موسی صدر بودند و به سبب گرایش فکری و سیاسی با مبانی و اصول انقلاب اسلامی از امل کنارهگیری کردند. از آن میان میتوان به دبیرکل فعلی آن سیدحسن نصرالله، علی عمار، محمدیاغی، محمدنیش، علی طه، محمد برجاوی، السیدابراهیم الامین، شیخنعیم قاسم و بسیاری دیگر اشاره کرد. نقاط عطف و برجسته در تاریخ جنبش حزبالله از آغاز تشکیل آن تا به امروز را میتوان در یازده مرحله برشمرد:
1) 1985ـ1982 دوران مقاومت نامنظم و مخفیانه علیه اسرائیل که به تدریج در سراسر نقاط کشور گسترش یافت. در این بین نیروهای مقاومت با کمک گرفتن از یاری و حمایت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در منطقه بقاع متمرکز بودند، ارتش رژیم صهیونیستی را ابتدا از بیروت به صیدا و سپس به صور و نبطیه عقب راند تا اینکه نیروهای اسرائیلی در نقطهای که از آن به «کمربند امنیتی» یاد میشود، مستقر شدند.
2) 1989ـ1986 در این دوره بیشترین اهتمام حزب به نبرد با رژیم صهیونیستی معطوف شده بود.
3) 1990ـ1989 در این مقطع زمانی کم و بیش برخوردهای نظامی گسترده میان حزبالله و امل رخ داد. این رویارویی نظامی از آنجا ناشی میشد که امل خود را تنها نماینده شیعیان لبنان میدانست و وجود حزب را در صحنه سیاسی مانع و مغایر با هدف خود قلمداد میکرد، اما مسائل دیگری نیز در این قضیه دخیل بودند که از آن میان نحوه نگرش به آینده لبنان، اهداف، راهکارها و استراتژی هرکدام از آنها بازمیگردد. برخوردهای نظامی میان حزبالله و امل در سال 1990 پایان گرفت و زمینه فعالیت حزبالله در دو بعد نظامی و اجتماعی فراهم گردید. نخست در مواجه با رژیم صهیونیستی و در بعد اجتماعی با فعالیت و حضور گسترده در میان توده مردم گسترش یافت. لازم به تذکر است سیدعباس موسوی دبیرکل حزبالله در سال 1991 انتخاب شد.
4) 1998ـ 1991 لبنان در این مقطع زمانی به اجرای بندهای توافق طائف که میان طرفهای رقیب به امضاء رسیده بود و تثبیت نظام طایفهای تعدیل شده دست زد. حزبالله در این دوره زمانی برای حمایت از جریان مقاومت و بسط و گسترش آن میان آحاد مردم و تلاش برای احقاق حقوق توده مستضعف و واداشتن دولت و مجلس به ارائه خدمات در مجلس نمایندگان (1992 و 1996) و انتخابات شهرداریها در سال 1998 شرکت جست. ضمن اینکه حضور رسمی و فعال حزبالله در مجلس و شهرداریها فرصت مناسبی را برای حمایت و کسب خواستهای مشروع مردم (به ویژه طایفه شیوه) به وجود آورده است.
5) جریان شیخ صبحی طفیلی. حزب که از سال 1992 تصمیم گرفت تا در کنار مبارزه علیه رژیم صهیونیستی به صورت رسمی در جریان مبارزات انتخاباتی مجلس مشارکت داشته باشد با مخالفت طفیلی روبهرو شد. این مسأله آغازی بر سلسله رخدادهای مهم میان طفیلی با حزب گردید که نقطه اوج آن به اعلان «انقلاب گرسنگان در سال 1997» از سوی او و حادثه حوزه علمیه عین بورضای (حوزه علمیه امام مهدی عج) در آغاز سال 1998 و عزل وی از حزب بازمیگردد.
لازم به تذکر است این حوزه با بودجه جمهوری اسلامی ایران دایر گردیده بود که پس از تصرف آن توسط شیخصبحی طفیلی و حمله ارتش برای بازپسگیری آن دچار خسارت سنگینی گردید.
6) شهادت سیدهادی نصرالله در سال 1997 فرزند دبیرکل حزبالله و مجموعه ویژگیهای ممتاز سیدحسن نصرالله به ویژه در جریان مقاومت علیه رژیم صهیونیستی موجب شد تا جنبش حزبالله به جریانی فراطایفهای و حتی خارج از معادلات لبنان به آن نگریسته شود.
7) خروج اسرائیل از جنوب لبنان در اثر مقامت اسلامی و رشادت رزمندگان حزب ا… در سال 2000 .
8) صدور قطع نامه 1559 توسط سازمان ملل درخصوص خلع سلاح کلیه نیروهای شبه نظامی و خروج ارتش سوریه از لبنان.
9) بدنبال خروج ارتش سوریه از لبنان نخست وزیر لبنان آقای رفیق حریری درسال 2004 توسط عوامل رژیم اسرائیل ترور شد و این آغاز فصل جدید بحران در لبنان گردید. پس از آن حزب ا… ناخواسته در این بحران وارد شد.
10) حمله نظامی اسرائیل به لبنان پس اسارت گرفتن دو نفر از سربازان اسرائیل توسط حزب ا… در تابستان سال 2006 منجر به جنگ معروف 33 روزه بین حزب ا… و رژیم صهیونیستی گردید در جنگ رژیم اسرائیل از دست توانمند و پر قدرت حزب ا… شکست سختی را متحمل شد.
11) به شهادت رسیدن فرمانده نظامی حزب ا… حاج عماد مغنیه( حاج رضوان) در پایان سال 2007در اثر ترور عوامل رژیم اسرائیل در سوریه.
5- حرکه المحرومین، (جنبش محرومان)
4-3- احزاب اهل سنت لبنان
1- حزب اتحاد
2- جمعیه الفتوه الاسلامیه (جمعیت جوانمردان اسلامی)
4- رشد جریان تکفیری در لبنان
سازمانهای سلفی؛ آتش زیر خاکستر در لبنان
4-5- احزاب، شخصیتها و نهاد طایفههای علوی
4-5-1- شکلگیری فرقه علوی
4-5-2- ایدیولوژى علوىها
4-6- اکراد
4-7- جریان میشل عون
4-8- حزب القوات اللبنانیه، (حزب نیروهای لبنانی)
4-9- نگاهی به تاریخچه ریاستجمهوری لبنان از استقلال تاکنون
1) بشاره خوری، نخستین رییس جمهور لبنان بعد از استقلال این کشور است که در تاریخ 21 سپتامبر سال 1943 انتخاب شد و با تمدید سه ساله دوره ریاست جمهوریاش، تا سال 1952 رییس جمهور بود.
2) در سال 1952 نیز کمیل شمعون به عنوان دومین رییس جمهور لبنان انتخاب شد که در سال 1958 دوره ریاستش پایان یافت.
3) بعد از وی فواد شهاب فرمانده ارتش لبنان در آن زمان به عنوان سومین رییس جمهور انتخاب شد که در سال 1964 دوره ریاست جمهوریاش خاتمه یافت.
4) شارل حلو رییس جمهور چهارم لبنان که در سال 1964 انتخاب شد و در سال 1970 دوره ریاست جمهوریاش پایان یافت.
5) در سال 1970 نیز سلیمان فرنجیه به عنوان رییس جمهور پنجم لبنان انتخاب شد که در زمان وی جنگ داخلی لبنان در گرفت.
6) الیاس سرکیس نیز در سال 1976 به عنوان ششمین رییس جمهور لبنان انتخاب شد که در راستای فرونشاندن جنگ داخلی تلاشهای زیادی کرد؛ اما شکست خورد.
7) در سال 1982 بشیر جمیل به عنوان هفتمین رییس جمهور لبنان انتخاب شد؛ اما ترور شد و برادرش امین جمیل جانشین وی شد. قبل از پایان دوره ریاست جمهوری امین جمیل در تاریخ 23 سپتامبر سال 1988، در اقدامی ناگهانی که بیشتر شبیه یک زدوبند داخلی بود میشل عون فرمانده ارتش لبنان به عنوان نخست وزیر دولت نظامی انتقالی انتخاب شد و تا 12 اکتبر سال 1990 بر این پست باقی ماند. در آن زمان سلیم الحص به عنوان نخست وزیر، مسوولیت ریاست جمهوری را بر اساس قانون اساسی که به موجب آن مسوولیت ریاست جمهوری تازمان انتخاب رییس جمهورجدیدبرعهده نخست وزیرخواهدبود، بعهده گرفت.
8) در پی امضای توافقنامه طائف که به جنگ داخلی لبنان (1975-1990) خاتمه داد، رینیه معوض به عنوان رییس جمهور در پنجم نوامبر 1989 انتخاب شد؛ اما 17 روز بعد از انتخابش ترور شد.
9) در پی آن الیاس الهراوی با سه سال تمدید دوره ریاست جمهوریاش برای 9 سال تا سال 1998 بر پست ریاست جمهوری باقی ماند.
10) در 17 اکتبر 1998 نیز امیل لحود که دوره ریاست جمهوری وی نیز سه سال تمدید شد و تا 23 نوامبر سال 2007 ادامه داشت رییس جمهور بود.
11) از 25 مه 2008 میشل سلیمان(www.fararu.com).
بررسی تاریخچه ریاست جمهوری لبنان از تاریخ استقلال این کشور تا حال حاضر نشان می دهد که حتی در دوران پیش از انعقاد پیمان طائف در سال 1989، جایگاه ریاست جمهوری لبنان به صورت سنتی در اختیار مسیحیان لبنانی بوده است و در یک استثنا آنهم در سال 1964 که فواد شهاب سنی ریاست کشور لبنان را بر عهده داشته در تمامی ادوار دیگر روسای جمهور همواره مسیحی بوده اند و دستی نامرئی کوشیده است که این روند همچنان دست نخورده باقی بماند وحتی در پیمان طائف نیز این مسئله رسمیت یافته است.
4-11- رویکرد اهل تسنن لبنان به نظم سیاسی داخلی و منطقه ای
لبنان اساساً کشوری نفوذ پذیر است و عملاً هیچ جریان سیاسی نمی تواند در این کشور فعال باشد اما از سوی قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای حمایت نشود. وقوع جنگ 15 ساله داخلی از 1975م تا 1990م که دلیل بروز آن ورود پیکارجویان سنی فلسطینی وابسته به جنبش فتح بود که پس از اخراج از اردن به لبنان آمده و این کشور را به پایگاهی برای حملات تلافی جویانه به اسرائیل تبدیل نمودند. این مهمانان ناخوانده نظم سیاسی لبنان را برهم زده و علاوه بر جنگ داخلی در لبنان، سبب ورود اسرائیل به لبنان و اشغال این کشور شدند. بدین ترتیب دومین پایتخت اسلامی یعنی بیروت پس از مسجد الاقصی به اشغال سربازان رژیم صهیونیستی در آمد. این دو جنگ همزمان یکی داخلی میان طوایف لبنانی و دیگری با رژیم صهیونیستی، آرایش سیاسی لبنان را به شکلی بنیادین برهم زد. در نهایت با انعقاد پیمان طائف به میانجیگری عربستان در سال 1989م مقرر شد که مقام ریاست جمهوری به مسیحیان، مقام نخست وزیری به مسلمانان سنی و مقام ریاست مجلس ملی به مسلمانان شیعه واگذار شود. در چند سال گذشته بیداری اسلامی بخش وسیعی از جهان عرب را درنوردیده است. موجی از بی ثباتی سیاسی کشورهای عربی و اسلامی را فراگرفته است. این موج بی ثباتی که با ضعف دولت های مرکزی خودکامه همراه بوده است سبب شد تا بسیاری از گروه های افراطی و رادیکال سنی، که سالها تحت تعقیب و فشار دیکتاتورهای عرب بوده اند جان تازه ای بگیرند. نگاهی به وضعیت گروه های افراط گرای سنی در منطقه نشان دهنده آن است که عمده این افراد از کشورهای، عربستان، لیبی، مصر و یمن هستند. جایی که دیکتاتوری و توسعه نیافتگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دست به دست هم داده اند. یکی دیگر از نتایج این بی ثباتی سیاسی عضو گیری و یارگیری علنی این گرو ه ها در مساجد شهرها و روستاهای این کشورهاست. یکی از این مناطق شهر سنی نشین طرابلس در شمال لبنان است.
4-12- رویکرد اهل تشیع لبنان به نظم سیاسی داخلی و منطقه ای
شیعیان لبنان، نه تنها در طول چند دهه اخیر بلکه در طول چند سده اخیر همیشه گروهی تحت ستم و محروم از حقوق خود بودند. تا اینکه امام موسی صدر روحانی ایرانی در سال 1974م به لبنان وارد شد و تصمیم به متحدکردن شیعیان نمود. جنبش امل که یادگار امام موسی صدر است نخستین تشکل شیعه سازمان یافته لبنانی است. پس از آن حزب الله و سایر گرو ها و تشکل های شیعه راه اندازی شدند و شیعیان را در جامعه لبنان صاحب وزن و جایگاه ساختند. شیعیان لبنان به طور سنتی به سمت ایران و عراق گرایش دارند و از همین رو روابط خوبی با دول حاشیه جنوبی خلیج فارس که سرسخت ترین حامیان سلفی ها و وهابی در سراسر جهان هستند ندارند. اصولاً رفتار گرو های شیعه لبنانی کمتر آمیخته به هیجان و تصمیمات خلق الساعه است. از این رو است که پس از جنگ 33 روزه سید حسن نصرالله محبوب ترین چهره در جهان عرب می شود. تنها موردی که شیعیان لبنان را عمیقاً وارد صف بندی های منطقه ای کرده است قضیه سوریه است. سوریه پل ارتباط حزب الله و ایران و در واقع در حکم جاده کمربندی در درون هلال شیعه است.
سالها تحقیر و نادیده گرفتن شیعیان لبنانی به دست دولت های عثمانی و فرانسه و پس از آن بی توجهی دولت های لبنان به اوضاع مناطق شیعه نشین در نهایت شیعیان را به فکر جریان سازی به شکل امل و حزب الله و … انداخت تا مدافع حقوق تضییع شده خود باشند پس از حضور حزب الله در سوریه و آزادسازی این شهر از جنگ سلفی های جبهه النصره موجی از بمب گذاری ها در ضاحیه رخ داده است. ترور حسان القیس فرمانده نیروهای حزب الله در سوریه نیز به گروه فتح الاسلام، که یک گروه سلفی – وهابی به ریاست مفتی وهابی شیخ احمد الاسیر است نسبت داده شده است. از جمله موارد دیگر می توان به بمب گذاری در مقابل سفارت ج. ا. ایران در بیروت اشاره کرد که به تلافی حمایت ایران و حزب الله از دولت بشار رخ داده و به وهابی های مورد حمایت قطر و عربستان سعودی و سرخورده از شکست در جبهه سوریه نسبت داده شد. همه شواهد و قرائن نشان دهنده آن است که چرخه برسازی منفی میان احزاب لبنانی، لبنان را در لبه پرتگاه نزاع های فرقه ای قرار داده است.
4-13- نتیجه گیری و پیشنهادات:
سازمان فضایی قدرت در کشور لبنان از یک ساختار غیرمتمرکز چند هسته ای برخوردار است. نگاهی موشکافانه به توزیع فضایی جمعیت در این کشور نشان دهنده آن است که عمده جمعیت این کشور شهرنشین هستند. کشور لبنان علیرغم کوچکی در ابعاد و اندازه، از یک بافت پلورالیستی قومیتی – مذهبی برخوردار است. نکته درخور کنکاش در اینجا نهفته است که عمده کشورهای کثیرالمله که از تنوع قومیتی ودینی بالایی برخوردارهستند، این تنوع رامدیون مهاجرتهای سده ها و به خصوص دهه های اخیر.
لبنان تنها کشوری در جهان است که تعداد شهروندان آن در خارج از مرزها بیشتر از شهروندان درون این کشور است. از اینرو هر یک از این گروه ها قومیتی در خود نوعی احساس تعلق توام با مالکیت می کنند و به همین خاطر است که هر گروهی در مواجهه با گروه دیگر، خود را در یک وضعیت توام با رقابت احساس می کند. بافت قومیتی کشور لبنان ادامه تنوع قومیتی در کشورهای منطقه خاورمیانه و جنوب غرب آسیا بویژه کشور سوریه می باشد. خاصه این که از هر گروه قومی در لبنان، تقریباً یک گروه نظیر در کشور سوریه نیز وجود دارد. از این رو هر یک از گروه های قومیتی در لبنان می کوشد با برقرار کردن پیوند با عقبه خود در دیگر کشورهای منطقه، نوعی وجاهت و وزن سیاسی پیدا کرده، بازی را به گروه های رقیب خود در عرصه فضای سیاسی این کشور واگذار نکند. اگر چه لبنان به واسطه برخورداری از تکثر قومی و مجاورت به اروپا از یک فرهنگ سیاسی پیشرفته تر در منطقه برخوردار است اما ترورهای سیاسی پر تعداد و جو پر تنش سیاسی این کشور، واگفتِ یک نوع عقب ماندگی سیاسی است.
وضعیت به غایت پیچیده و بحرانی لبنان که خود متآثر از پیچیدگی ها و درهم تنیدگی های سیاسی – اقتصادی منطقه خاورمیانه می باشد، از این کشور یک کانون پرفشار ژئوپلتیکی ساخته است. از این رو لبنان قلب و هسته منطقه بیش فعال سیاسی خاورمیانه محسوب می شود. تحولات سیاسی جاری در کشور لبنان و همسایه جنگ زده آن سوریه نقشه سیاسی آینده منطقه خاورمیانه را ترسیم می کند. جمله مشهور دکتر سوزان رایس وزیر خارجه پیشین دولت ایالات متحده، که در آن جنگ سی و سه روز اسرائیل بر علیه حزب الله لبنان را درد زایمان خاورمیانه جدید توصیف کرده بود، به خوبی نشان می دهد که لبنان و سرنوشت آن دروازه ورود به خاورمیانه آینده خواهد بود. تنوع قومی – مذهبی در لبنان و تنش های فزاینده ناشی از آن، موجب حاکمیت فضای بی اعتمادی در میان شهروندان این کشور شده است و به این ترتیب لبنان از بزرگ ترین سرمایه اجتماعی خود که همانا احساس اعتماد ملی و وحدت ملی می باشد محروم شده است. وجه نگران کننده امر در این نهفته است که چشم انداز روشنی از همگرایی ملی، حتی در افق زمانی دوردست نیز قابل تصور نیست.
پیشنهادات در راستای تقریب و وحدت فرق و مذاهب اسلامی
1- در باب وحدت شیعه و سنی پیشنهاد می شود، همگام و همراه با تلاش جهت دعوت شیعیان به اتحاد اسلامی، به مبانی اعتقادی اهل سنت در مسأله «امامت و خلافت» نیز اشاره گردد و با ملزم ساختن آنان به رعایت عملی اصول فکری خود در این موضوع راه بروز هر گونه حساسیت ناروا بسته شود. به عبارت دیگر، یکی از راه حل های پویا و توانا در راه کسب وحدت اسلامی دعوت اهل سنت به رعایت و التزام عملی به خط فکری است که خود بنا نهاده اند. زیرا همان گونه که در منابع اهل سنت اشاره شده است، از دیدگاه اهل سنت اختلاف در مسأله «امامت و خلافت» به سان اختلاف خلفای مذاهب اربعه با فقهای ظاهریه در حجیت قیاس در استنباط احکام شرعی و یا همانند اختلاف فقهای حنفی و شافعی در حجیت استحسان است. بنابراین اگر این نوع اختلافات فقهی در میان فقهای اهل سنت که همگی به اختلاف در فروع دین و مباحث غیر اصلی باز می گردد مانعی در ایجاد وحدت فی مابین مذاهب اربعه اهل سنت نمی باشد به طریق اولی مانع وحدت آنان با مذاهب شیعه نیز نمی تواند باشد و دیگر جایی برای تکفیر و رفض اهل تشیع باقی نمی ماند. زیرا به اعتقاد اهل سنت، «امامت و خلافت» نیز همانند یکی از احکام جزئی و فروع دین بوده و وجود اختلاف در آن هر چقدر هم که ژرف باشد، نباید به عنوان عاملی جهت خدشه در وحدت مطرح شود.
2- یکی دیگر از مباحثی که از جانب برخی وحدت طلبان به منزلۀ مانعی برای ایجاد وحدت اسلامی تلقی گردیده، دیدگاه شیعه درباره مصادیق عملی و نحوۀ ایجاد «رکن تبری» در زندگی ایمانی و عقیده شیعه نسبت به عدم عدالت برخی صحابه به عنوان آثار و ثمرات بحث درباره «امامت و خلافت» در اسلام می باشد. بنابراین دیدگاه، از آنجایی که اعتقاد شیعه در مبحث «عدالت صحابه» و «تبری» از ادله و براهین قرآنی و روایی برخوردار بوده است و خط سیر فکری خاصی را دنبال می نماید، در واقع از مصادیق بارز و بیّن اجتهاد به شمار آمده و بر فرض هم که شیعه در این اجتهاد به خطا رفته باشد، بایستی از نظر اهل سنت مشمول قائدۀ «معذور بودن مجتهد خطاکار» تلقی شود. به دیگر سخن پیشنهادمی شود به دعوت از اهل سنت در باب رعایت و التزام عقیدۀ خود در باب «خطای در اجتهاد» و «معذوریت مجتهد خطاکار» در هنگام مواجهه با عقاید ناموافق شیعه با مواضع فکری خودشان، به این ترتیب یکی دیگر از موانع وحدت اسلامی به سادگی برطرف شده و و دیگر نیازی به منصرف ساختن شیعه از عمل به اجتهاد خود در این موضوع نمی باشد.
3- پیشنهاد می شود در شرایط بحرانی کنونی لبنان بر دامنه فعالیت رسانه های شیعه به منظور تنش زدایی از جامعه لبنان افزوده شود. در این خصوص شبکه های تلویزیونی المنار و المیادین وابسته به حزب الله لبنان و مطبوعات نزدیک به جنبش های حزب الله و امل می توانند نقش کلیدی در افکار سازی مردم لبنان ایفا نمایند.
4- تداوم اتخاذ سیاست برون سپاری دلایل ناامنی های اخیر کشور لبنان به قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای که از سوی حزب الله لبنان پیگیری می شود در شرایط جاری این کشور، اقدامی درست و سنجیده محسوب می شود. نسبت دادن انفجار تروریستی در مقابل سفارت ایران در بیروت در تاریخ 28/08/1392 و نیز ترور حسان هولو القیس از فرماندهان حزب الله در سوریه، به رژیم اسرائیل که همه مدارک و شواهد دال بر دخالت تکفیری های لبنانی مورد حمایت عربستان سعودی است، اقدامی در جهت اتهام زدایی از اهل سنت لبنان و در واقع گامی در جهت تنش زدایی و دعوت همه احاد لبنان به خطرات دشمن اصلی یعنی اسرائیل است. این سیاست درست همچنان باید ادامه یابد.
5- هیچ آرامشی در جامعه بحران زده لبنان به دست نخواهد آمد تا مادامی که اوضاع کشور سوریه رو به ثبات گزارد. از اینرو هر گونه پیشنهادی به منظور گشایش در اوضاع بحرانی لبنان باید دربرگیرنده راه حلی برای جنگ داخلی سوریه باشد. از اینرو کلیه تلاش های قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای باید معطوف به توقف خشونت ها و برقراری آتش بس در سوریه به منظور تشکیل دولت انتقالی و تعیین هر چه سریعتر مسیر انتقال قدرت در یک انتخابات دموکراتیک و زیر نظر کارشناسان سازمان ملل باشد.
منبع: بلاغ