هشت روایت خواندنی؛ امام رضا علیه‌السلام به روایت دیگران

بصیرنیوز،

امروز سی‌ام ماه صفر مصادف با روزی است که به قول مشهور علما در آن خلیفه ستمگر عباسی مامون، با خوراندن زهر به امام رضا علیه‌السلام ایشان را به شهادت رساند. امام مهربانی که به فرموده حضرت موسى بن جعفر علیه السلام پاداش زیارت ایشان  به اندازه هفتاد هزار حج مقبول است و به فرموده فرزند ایشان امام جواد علیه‌السلام:«من ضامن بهشت برای کسی هستم که قبر پدرم را در طوس زیارت کند وحق او را بشناسد»
در این یادداشت به مناسبت روز شهادت امام هشتم، نگاهی خواهیم داشت به زندگی امام رضا علیه‌السلام به روایت دیگران. هشت روایت خواندنی که از میان تعداد زیادی روایت انتخاب شده است و نه تنها نشان دهنده سیره عملی امام بلکه هدایتگر ما در زندگی نیز خواهد بود.
هشت روایت خواندنی؛ امام رضا علیه‌السلام به روایت دیگران
اول. رسم مهمان نوازی
یکی از نزدیکان امام رضا علیه‌السلام روایت می‌کند که پس از سفر سختی دیر وقت به خانه حضرت رسید. حضرت به استقبال او آمدند و به او خوش آمد گفتند. مرد گفت:«ببخشید که دیروقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبورکرد که دراین وقت شب، مزاحم شما شوم.» امام لبخندی زندند و فرمودند:«با ما تعارف نکن! ما خانواده‌ای میهمان دوست هستیم». در همین لحظه روغن چراغ گردسوز تمام شد و شعله‌اش آرام آرام کم نور شد. مرد دستش را جلو برد تا روغن در چراغ بریزد اما امام دست او را آرام برگرداند و خودشان مخزن چراغ را از روغن پر کردند. مرد شرمنده شد و گفت:«کاش این قدر شما را به زحمت نمی‌انداختم». امام در حالی که دست خود را با پارچه‌ای پاک می‌کردند، فرمودند:«ما خانواده‌ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم»(۱)
دوم. بخشش بدون شرمندگی
یسع بن حمزه روایت می‌کند که در مجلس امام رضا علیه‌السلام نشسته بودم و از آن حضرت درباره حلال و حرام سوال می‌کردند غریبی خدمت امام رسید، سلام کرد و گفت:« من از دوستداران شما، پدران و اجدادتان هستم، از حج باز گشته‌ام و خرجی راه تمام کرده‌ام، اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد، زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده‌ام». امام رضا علیه‌السلام از او خواست تا بنشیند و کمی صبر کند. پس از رفتن مردم حضرت برخاست، وارد حجره‌ای شد و پس از چند دقیقه بازگشت. از پشت در دویست دینار به او دادند و فرمودند:«این دویست دینار را بگیر و توشه‌ی راه کن و به آن تبرک بجوی. لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه بدهی» آن شخص دینارها را گرفت و رفت. یسع بن حمزه می‌گوید از امام پرسیدم:«چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟» امام فرمودند:«تا شرمندگی نیاز و سؤال را در او نبینم».(۲)
هشت روایت خواندنی؛ امام رضا علیه‌السلام به روایت دیگران
سوم. حقوق کارگر
سلیمان جعفری از یاران امام می‌گوید:«برای برخی کارها خدمت امام بودم، چون کارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمودند:«امشب نزد ما بمان». همراه امام به خانه‌ی ایشان رفتم، هنگام غروب بود، غلامان حضرت مشغول بنائی بودند امام در میان آنها غریبه‌ای دید، پرسیدند:«او چه کسی است؟» عرض کردند:«به ما کمک می‌کند و به او چیزی خواهیم داد».
امام فرمودند:«مزدش را تعیین کرده‌اید؟» گفتند:«نه!هر چه بدهیم می‌پذیرد». امام بر آشفته و خشمگین شدند. من به حضرت عرض کردم:«فدایتان شوم خود را ناراحت نکنید». ایشان فرمودند:«من بارها به این‌ها گفته‌ام که هیچکس را برای کاری نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد کاری انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می‌کند مزدش را کم داده‌ای، ولی اگر قرار داد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده‌ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی هر چند کم و ناچیز باشد می‌فهمد که بیشتر پرداخته‌ای و سپاسگزار خواهد بود».(۳)
چهارم. پروردگار همه ما یکی است
مردی از اهالی بلخ روایت می‌کند که در سفر خراسان همراه امام بودم. هنگام غذا خوردن که فرا رسید سفره‌ای پهن کردند و امام همه‌ی خدمتگزاران و غلامان حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند. من به امام عرض کردم:«فدایتان شوم.بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند». فرمود:«ساکت باش، پروردگار همه ما یکی است، پدر و مادر همه ما یکی است و پاداش هم به عمل هر کس بستگی دارد. هر کس عملش بهتر است نزد خداوند مقرب‏تر است هر چند بنده یا سودانى سیاه باشد».(۴)
 هشت روایت خواندنی؛ امام رضا علیه‌السلام به روایت دیگران
پنجم. نهی از اسراف
یاسر، خادم حضرت روایت کرده است: «غلامان یک روز میوه خورده بودند، ولی بدون این که آن را کامل بخورند، دور انداخته بودند». حضرت رضا علیه السلام به آنان فرمود: «سبحان الله! اگر شما از آن بی‌نیازید، کسانی هستند که به آن محتاجند. آن را به کسی بدهید که نیازمندِ آن است».
ششم. برخورد شدید امام رضا علیه‌السلام با برادر فاسد خود
خادم امام رضا علیه‌السلام روایت می‌کند «زید بن موسی، برادر تنی امام رضا علیه السلام در مدینه خروج کرد و دست به کشتار و آتش سوزی در خانه‌های بنی عباس زد. از این جهت به «زیدالنّار» معروف بود. مأمون کسانی را در پی او فرستاد. او را گرفتند و پیش مأمون آوردند. مأمون گفت: «او را پیش امام رضا علیه السلام ببرید». وقتی او را نزد آن حضرت بردند، حضرت به او فرمود: «ای زید! آیا سخن سفلگان کوفه مغرورت کرده است که گفته‌اند: فاطمه سلام‌الله علیها چون عفاف ورزید، خداوند، ذریه او را بر آتش حرام کرد؟ این سخن فقط درباره حسن و حسین علیهما السلام است. به خدا سوگند‌، هیچ کس به پاداش خدا نمی‌رسد مگر با طاعتِ او. اگر خیال می‌کنی که تو با معصیت خدا به پاداش می‌رسی،‌ گمان بدی کرده‌ای!»
زید گفت: «من برادر تو و پسر پدرت هستم». حضرت فرمودند:«تو تا وقتی برادر منی که خدای متعال را اطاعت کنی».
هشت روایت خواندنی؛ امام رضا علیه‌السلام به روایت دیگران
هفتم. همیشه تمیز و آراسته باش مخصوصا برای همسرت
مردی به دیدار امام رضا علیه‌السلام رفته بود. امام را دید که محاسنشان را رنگ مشکی زده بودند و صورتشان زیباتر شده بود. مرد به ایشان تبریک گفت. حضرت فرمودند: «همیشه تمیز و آراسته باش مخصوصا برای همسرت. تو دلت می‌خواهد وقتی می‌روی خانه همسرت را نا آراسته ببینی؟» مرد گفت:«نه بابن رسول الله…» امام فرمودند:«او هم از تو چنین انتظاری دارد. این کار علاوه بر پاداش نزد خدا باعث پاک‌دامنی خانواده می‌شود» سپس امام فرمودند: «زنان بنى اسرائیل به این علت دست از  عفت و پاکى برداشتند که شوهران آنان، خود را نمى‏‌آراستند.»

هشتم. تواضع در هر حالی
احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی می‌گوید من با سه تن از یاران امام علیه السلام در محضر ایشان بودیم پس از ساعتی همین که خواستیم از محضر ایشان مرخص شویم امام علیه السلام به من فرمود: «ای احمد تو بنشین»، همراهان او رفتند و احمد نزد امام ماند و سوالاتی که داشت را خدمت ایشان عرض کرد و امام به آنها پاسخ داد. مقداری از شب که گذشت، مرد خواست به خانه بازگردد که امام فرمودند فرمودند:«نزد ما می‌مانی؟» مرد گفت:«هر چه شما بفرمایید، اگر بفرمایید بمان می‌مانم و اگر بفرمایید برو می‌روم».
امام فرمودند:«بمان و اینهم رختخواب» و به لحافی اشاره کردند. آنگاه امام علیه السلام برخاستند و به اتاق خود رفتند. مرد از شوق به سجده افتاد و در همان حال گفت:«سپاس خدای را که حجت خدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به من محبت فرمود». مرد هنوز در سجده بودم که امام به اتاق بازگشت. حضرت دست مرد را گرفت و فشرد و فرمودند:«ای احمد، امیرمؤمنان علی علیه السلام به عیادت صعصعه بن صوحان رفت و چون خواست برخیزد فرمود: ای صعصعه از اینکه به عیادت تو آمده‌ام به برادران خود افتخار مکن، عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانی، از خدا بترس و پرهیزگار باش، برای خدا تواضع و فروتنی کن خدا تو را رفعت می‌بخشد».(۸)

پی‌نوشت:
۱. کافی ج ۶ ص ۲۸۳
۲. مناقب ج ۴ ص ۳۶۰
۳. کافی ج ۵ ص ۲۸۸
۴. کافی ج ۸ ص ۲۳۰
۵. بحار، ج۴۹، ص ۱۰۶؛ به نقل از الکافی، ج۵، ص۲۸۸
۶. عیون أخبارالرضا جلد دوم صفحه ۲۳۴
۷. مکارم الاخلاق ص

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا