من هم میتوانم اکبر هاشمی رفسنجانی باشم!
بصیرنیوز،سیدمجتبی مومنی: آقای هاشمی برای شخص من یکی از موجودات دوست داشتنی مبارز و فداکار در دورههای اول نهضت اسلامی و بعدها پیروزی انقلاب مبارک اسلامی است. انسانی که با مال و جان به معنی اتم کلمه در این راه قدم گذاشت و پایش ایستاد. فارغ از سالهای آخر عمر ایشان که دیگر دوست ندارم برایش پسوند «مبارک» بیاورم – چیزی حدود یک دهه- نمیتوان خدمات ایشان را نادیده گرفت.
اما در این بین باید به یک موضوع مهم توجه کرد و آن هم تغییر ایشان بود. تغییری که باعث شد از آن مواردی که من به آنها ارزش، آرمان و حتی اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی میگویم؛ فاصله بگیرد و در جاهایی حتی به مقابله با آن بپردازد. تغییراتی که توانست بعضی از اوقات او را در مقابل «رهبری» قرار دهد. بدیهی است که این تغییرات خود خواسته بوده است؛ «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ».
فارغ از این که ریشۀ این خواست در چه بوده است و شاید آنقدر در درونیات ایشان وجود داشته که هر چه بگوییم تفسیر به رای خودمان باشد، نمیتوان اصالت این خواست را رد کرد. این خواست و تغییراتاش آنقدر ملموس بود که اگر یک ورق کوتاه در صفحات اینترنتی و شبکههای مجازی بزنید اختلاف نظرات ایشان را در مورد موضوعات زیادی میبینیم که از ابتدای دهه چهل و سالهای مبارزاتیاش در نهضت غرورآفرین انقلاب تا سالهای پایان عمرشان چرخشهای معناداری کرده است. (مصداقهای زیادی دارد)
فارغ از داعیه تکمیل نگاه ایشان طی این سالها که نمیتوان آن را مطرود دانست؛ این جهش نگاه و نظر را میتوان متناقض از نگاه اولیهشان دانست. این تناقض تا جایی مشهود بود که حضرت آقا در پیام تسلیتشان به طور مستقیم از آقای هاشمی دوره نهضت به عنوان یار و رفیق یاد میکند و در عهد جمهوری اسلامی ایشان را همکارِ نزدیک میدانند: «…همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی، و همکار نزدیک سالهای متمادی در عهد جمهوری اسلامی…» و «…او نمونهی کمنظیری از نسل اوّل مبارزان ضد ستمشاهی و از رنجدیدگان این راه پرخطر و پرافتخار بود.»
اینها یعنی این که این تغییر محسوس در شخص آقای هاشمی پیش آمد؛ روزی که در خطبههای نماز جمعه در دانشگاه تهران از فتنهگران حمایت کرد، شاید در انتهای افق تفکرات(یا خیالاتش) هم نمیدید که در روز تشیعاش دو دستگی باشد از حزبالهیها و مردمی که دلشان برای هاشمی دوره نهضت و یار امام و رهبری تنگ شده بود و همانهایی که همان روز از او به عنوان ابزاری برای اهدافشان استفاده کردند و از «پلۀ هاشمی» استفاده کردند.
تاکید حضرت آقا در نماز امروز: «بگو همه باید بخونن» را میتوان یکی دیگر از دلسوزیهای برادرانه و دوستانه ایشان در حق آقای هاشمی دانست. بدیهی است تعداد زیادی از کسانی که آنجا بودند نه هاشمی دوره نهضت را میشناختند و نه علاقهای به هاشمی مبارز و زندانی کشیده دوره انقلاب داشتند. آنها صرفا آقای هاشمی را میخواستند که در سال ۸۸ موضعگیریهایی را در برابر فتنه و جنبش سبزشان داشت. شاید بیراه نباشد که آقا خواسته باشند اقلا تعداد نمازگزاران بر پیکر مرحوم نیمی از جمعیت شرکت کننده در مراسم شوند نه عدهای قلیل که در زمین ورزش بودند.
امشب اولین شب حیات دنیای دیگر ایشان است و شاید بتوان گفت که او به تاریخ پیوست. اما اگه به حال روز خودمان نگاه کنیم، همۀ آنهایی که مثل من ظاهری ولایی و حامی «ولی مطلق» داریم و حتی به اندازه یک صدم آقای هاشمی برای این نظام و انقلاب هزینه مالی نکردهایم و شکنجه نشدهایم؛ او را ملامت میکنیم به خاطر این تغییرش حواسمان باشد که ممکن است ما هم روزی تغییر کنیم.
تغییری که میتواند ریشه در مال، حُبِّ فرزند و دوستی دنیا و موقعیت باشد. این یعنی این که مانند آقای هاشمی شدن سخت نیست، ممکن است ما هم روزی تغییر کنیم و خدا به سنت الاهیاش ما را در مسیر تغییر قرار دهد و ما داعیهداران ولی و ولایت از تریبونهامان به ستیز برخیزیم.
به نظرم باید از زندگی افرادی مثل آقای هاشمی درس گرفت و به خودمان تاکید کنیم که من هم میتوانم اکبر هاشمی رفسنجانی باشم.