با این رفتارها از 90 درصد جامعه، موفقتر باشید
بصیرنیوز،حتما شما هم تا به حال چیزهایی دربارهی تفکر نخبهگرا شنیدهاید. این تفکر اکنون دیگر تقریبا منسوخ شده است و تمام مقالات و مطالعات روانشناسی حوزهی کسبوکار هم تأییدی بر این گفته هستند. تفکر نخبهگرا معتقد است فقط افراد خاص که نخبه هستند با توجه به نبوغی که از خود بروز میدهند، نسبت به دیگر افراد جامعه برتری دارند.
روزی یک شخصیت مهم که البته رئیس جمهور نیست! و در واقع مدیر عامل یک امپراطوری بزرگ شکلاتسازی است، اما جانی دپ در فیلم چارلی و کارخانه شکلاتسازی هم نیست، تصمیم میگیرد بعد از ۴۰ سال تلاش برای سرپا نگهداشتن کسب وکارش، از شغلش کنارهگیری کند.
او هر دو پسرش را به دفترش دعوت و اعلام میکند، پسر کوچکترش را بهعنوان جانشین خود انتخاب کرده است. پسر بزرگتر از اینکه قرار است برادر کوچکترش مدیرعامل کسب و کار خانوادگیشان شود، ناراحت میشود (اشتباه نکنید به دلیلی که خودتان بعدا میفهمید اصلا تلاشی برای به دست آوردن جایگاه مدیرعاملی نمیکند) و دلیل این کار را از پدر میپرسد. پدر در جواب از او میخواهد؛ ایدهی بکری برای یک طعم متفاوت و جذاب شکلات پیدا کند و همینطور بررسی کند که فروشندگان مواد اولیه و تأمینکنندگان آنها چه طعمهای جدیدی پیشنهاد میکنند.
پسر بزرگتر مأموریت خود را انجام میدهد و برمیگردد، در حالی که بادی به غبغب انداخته اعلام میکند؛ آنها ظرفیت این را دارند که برای ما طعمهایی مثل تمشک، نارگیل و پستهای را تأمین کنند (ظاهرا ایدهی تازهای هم به ذهنش نیامده بود، چون به روی خودش نمیآورد).
بعد از صحبتهای او، پسر کوچکتر که ظاهرا پدر او را هم دنبال همین مأموریت فرستاده بود، وارد میشود و میگوید؛ تأمینکنندگان میتوانند طعمهای جدیدی مثل تمشکی، نارگیلی و پستهای تأمین کنند، بعد از کمی مکث ادامه میدهد، اگر ما بخواهیم از این طعمها استفاده کنیم آنها حاضرند به ما تخفیف بدهند، از طرفی اگر مطمئن باشند با آنها معامله میکنیم حاضرند مواد مورد نیاز را در صورت درخواست حجم بالا، با تخفیف بیشتر به ما بفروشند.
بعد از صحبتهای پسر کوچکتر، غول کهنهکار شکلاتساز ما رو به پسر بزرگتر میکند و میگوید: «حالا متوجه شدی چرا برادرت برای مدیریت این کسب و کار مناسبتر است؟!»
مطمئنا شما هم متوجه تفاوت پسر کوچکتر با برادرش شدهاید!
رمز موفقیت، ابتکار عمل است
دقت کردید؛ داستانی که برای شما تعریف کردم به یک نکتهی مهم اشاره دارد؛ اکثر مردم (منظورم همان ۹۰ درصد است) معمولا خارج از چهارچوبی که برایشان تعیین میشود، فکر نمیکنند. چند بار در محل کارمان از صبح تا آخر وقت اداری فقط پشت میزمان نشستهایم و هرگز از دستورالعملی که دیکته شده فراتر نرفتهایم؟ میدانم شما هم مثل من بسیاری از اوقات به دام این حداقلها افتادهاید، اما همه میدانیم حداقلها کلید موفقیت نیستند، بلکه فقط ما را تبدیل به یک مهرهی مارپله میکنند که درست وقتی به سر مار رسیدهایم دوباره تا دم مار سقوط میکنیم! دقت کنید منظورم این نیست که تمام چشماندازهای یک کسب و کار را زیر سؤال ببریم و هر کاری دلمان خواست بکنیم.
مسلما هر کسی به این سؤال جواب منفی میدهد. حس مدیریت همیشه و در تمام سطوح کاری مورد نیاز است. باید ببینیم چه کاری میتوانیم انجام دهیم تا چیزی ما را محدود نکند؟! افراد موفق تنها کسانی هستند که دنیا را سیاه و سفید نمیبینند! اتفاقا آنها همیشه فکر میکنند برای انجام هر کاری حتما مسیری منحصربهفرد و کارآمدی وجود دارد، میگردند و راهش را پیدا میکنند. این افراد نشان دادهاند افکارشان را مثل اغلب آدمهای دوروبرشان به چهارچوبی از پیش تعیینشده محدود نمیکنند.
حالا میتوانیم بگوییم یک فرد فعال با تفکرات مستقل و یک فرد منفعل چقدر با هم فرق خواهند داشت! اگر منفعل بودن دست و پایتان را بسته است، باید بگویم بهتر است حرکت رو به جلو را فراموش کنید، شما فقط توانایی عقبنشینی دارید! شاید هم جایی کلا متوقف شوید! بله میدانم برای خیلی از شما این اصلا قابل قبول نیست، پس عزم خود را جزم کنید و مطمئن شوید مسیری را انتخاب میکنید که شما را گامبهگام بالاتر میبرد و نهایتا به اوج میرساند. چیزی که گفتم دقیقا مربوط به پویایی و فعال بودن است و با منفعل بودن که نمیگذارد هیچ اتفاقی برایتان بیفتد در تناقض است. منظورم از منفعل بودن این است که فقط منتظر نباشید تا در برابر چیزی واکنش نشان دهید، بلکه خودتان پیشرو باشید و دیوارهای دور ذهنتان را بردارید، این دقیقا همان مبتکر بودن است. فعال باشید و صاحب تفکر مستقل، و مسیر فرصتهای جدید را به روی خود باز کنید.
چگونه ابتکار عمل را بهدست بگیریم؟
اگر حس میکنید در حال در جا زدن هستید یا حتی میخواهید در محل کارتان از این هم موفقتر باشید، اما مطمئن نیستید چطور باید خودتان را بالا بکشید، باید بدانید انجام برخی کارها و تغییر بعضی عادات به شما کمک خواهد کرد که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
درک کنید که هیچکس غیر از خودتان مسئول امور مربوط به شما نیست! سعی کنید بهترین طرز فکر را داشته باشید. طرز فکری که شما را به پیداکردن بهترین راهحل ممکن برای مشکلات میرساند. افکار شیطانی ممنوع! منظورم انتخاب سادهترین راه و انداختن اشتباهات به گردن کس دیگری است. شاید هم بشود به وقتش با هزار ترفند و (از نظر بعضیها) سیاست تمام مسئولیتها را روی دوش دیگری انداخت، میل خودتان است، اما اگر هر کدام از این راهها را انتخاب کردید قبل از آن با موفقیت خداحافظی کنید.
۲. فقط روی چیزی تمرکز کنید که تحت کنترل شماست
خیلی از ما مدام درجا میزنیم، چون همیشه و همیشه روی چیزهایی تمرکز میکنیم که از دسترس ما خارج هستند و این تنها منجر به سرخوردگی و ناامیدی میشود و در نهایت هم فقط یک نتیجه دارد؛ آن کار را رها میکنیم! حتما این را زیاد شنیدهاید که شما تلاشتان را بکنید و از تمام امکانات استفاده کنید، اما در صورت نتیجه نگرفتن سرخورده نشوید، چون عوامل بیرونی هم در نتیجهی کار دخیل هستند و این دیگر دست شما نیست. با تمرکز بر آنچه تحت کنترل شماست و رویش احاطه دارید و طرح ایدههای راهحلمدار شما مثل کسی هستید که راه رسیدن به موفقیت را پیدا کرده و در روند کار آن را به دست میآورد. چه بسا که ایدههای مبتکرانهی شما موانع بیرونی را هم شکست دهد و موفق شوید.
۳. اهدافتان هوشمندانه باشد
این مورد مهم و خیلی جذاب است! مخصوصا که شما را به سمت اهداف و رویاهایتان میبرد. دستورالعملهای هوشمندانه داشته باشید. منظورم از دستوالعملهای هوشمندانه، راهحلهایی است که خاص، قابل سنجش، واقعبینانه، به موقع و البته شدنی باشند. این راهحلها در زندگی کاری شما را به چیزهایی که میخواهید و به جاهای خیلی خوب میرسانند. البته من هم مثل شما معتقدم پیدا کردن دستورالعمل هوشمندانه کار سختی است، اما همین نکته تفاوت شما را با ۹۰ درصد دیگر مشخص میکند.
۴. ثابت قدم باشید
وقتی میگوییم ثابت قدم باشید، به این معنی نیست که یک بار یا دوبار تلاش کنید و بعد بیخیال شوید! باید آنقدر مداومت به خرج دهید تا به فردی فعال، پویا و مبتکر تبدیل شوید. تلاش کردن باید جزو عادات شما شود و مطمئن باشید این ثبات قدم تنها چیزی است که در وقت ضرورت در ذهن شما زنگ خطر را به صدا در میآورد و باعث میشود خدایی نکرده دوباره فرد منفعلی نشوید. همیشه به راههای بهبود اوضاع فکر کنید. ببینید چه کارهای دیگری ممکن است نیاز باشد و انجامشان دهید. به منافعی فکر کنید که رئیستان خواستار آن است.
وقتی حرف از موفقیت باشد، خواه در حرفهتان، خواه در سطوح مختلف زندگی یعنی تواناییِ ابتکار داشته باشید. منتظر اتفاقات بودن یا حرف زدن دربارهی اینکه چگونه یا کی سراغ چیزی برویم به معنی این است که هرگز نتایج تحت کنترل ما نیستند! پس فعال و پویا باشید تا بتوانید رو به جلو حرکت کنید. در مواقع مهم ابتکار عمل را به دست بگیرید، چون این تنها چیزی است که اجازه میدهد بیشتر از آنچه از شما خواسته شده پیش بروید و پذیرای عادات بهتر و فرصتهای بیشتر باشید.