به مناسبت رحلت جانسوز ناجی انسان از جهالت

سبک زندگی پیامبر(ص) به روایت امام مجتبی (ع)

به گزارش بصیر به نقل از بلاغ، امروز دلگیر غمی بزرگیم و پنجره دل به روی غیر بسته و در خلوت خلوص برای مویه های فاطمه (س) می گرییم. خسوف خورشید آفرینش، احساسمان را تیره کرده و پرده های نمناک اشک، فروغ از دیدگانمان ربوده است. صبای سوز دل ها حزین و خرامان به سوی مدینه وزید؛ و عطر یاس های اندوه در کوچه های ارادت پیچید.

اجازه پیامبر برای قبض روح به عزرائیل

امام جعفر صادق (ع) از پدرش ابوجعفر (امام باقر) (ع) نقل کرده، می‏‌گوید: دو مرد قرشی به محضر پدرم علی بن حسین علیهماالسلام وارد شدند، پدرم رو به ایشان کرد و فرمود: آیا نمی‏‌خواهید درباره رسول خدا (ص) به شما خبر دهم؟ عرض کردند: چرا.

فرمود: از پدرم شنیدم که می‏ فرمود: سه روز پیش از آن که پیامبر وفات کند جبریل نازل شد، عرض کرد: یا احمد! خدای تبارک و تعالی به خاطر لطف و عنایت خاص به تو مرا فرستاد تا از تو بپرسم راجع به آنچه که خود از تو آگاه‏تر است، می‏ فرماید: تو خودت را چگونه میابی؟ رسول خدا (ص) فرمود: یا جبرئیل! خودم را غمنده می یابم و خودم را نگران می‏بینم و چون روز سوم فرارسید، جبرئیل به همراه ملک الموت نازل شد و با ایشان فرشته هوا به نام اسماعیل به همراه هفتاد هزار فرشته فرود آمدند.

جبرئیل بر آنها سبقت گرفت و عرض کرد: یا محمد! خدای تبارک و تعالی مرا برای احترام و بزرگداشت تو و لطف مخصوصش به نزد تو فرستاد، تا از آنچه که خود داناتر از توست بپرسد، می‏فرماید: خودت را چگونه می‏بینی؟ فرمود: جبرئیل! خودم را غمگین و پریشان می‏بینم. ملک الموت پشت در ایستاده اجازه خواست، جبرئیل عرض کرد: یا احمد! اینک فرشته مرگ است که اجازه ورود می‏خواهد؛ او پیش از تو از هیچ آدمی اجازه نخواسته و هرگز بعد از تو از هیچ آدمی اجازه نخواهد خواست. پیامبر صلی الله علیه و آله – فرمود: اجازه بده تا وارد شود، جبرئیل اجازه داد، ملک الموت مقابل پیامبر ایستاد، عرض کرد: یا احمد! خدای تبارک و تعالی مرا به سوی تو فرستاده و دستور داد تا هر چه دستور دهید از شما اطاعت کنم؛ اگر امر کنید که جان شما را بگیرم، قبض روح می‏کنم و اگر راضی نباشید، به حال خود می‏گذارم، پیامبر (ص) فرمود: ای ملک الموت! آیا این کار را می‏کنی؟ عرض کرد: آری یا رسول الله، من مأمورم تا هر چه را شما بفرمایید اطاعت کنم. جبرئیل عرض کرد: یا احمد! خدای تبارک و تعالی مشتاق دیدار شماست پیامبر (ص) فرمود: ای ملک الموت! مأموریت خود را انجام بده، جبرئیل عرض کرد: یا احمد! این آخرین بار است که من قدم بر روی زمین می‏گذارم، تنها نیازم از دنیا تو بودی.

همین که پیامبر (ص) دار دنیا را وداع گفت، تسلیت برای ایشان آمد؛ تسلیت گوینده‏ای که صدای او را می‏شنیدند ولی شخص او را نمی‏دیدند، می‏گفت: درود و رحمت و برکات خدا بر شما باد! «هر کسی شربت مرگ را خواهد چشید و البته روز قیامت اجر و مزدتان را کامل دریافت خواهید کرد» همانا در درگاه خدای تبارک و تعالی تسلیت از هر مصیبتی است و جایگزینی هر چه از دست رفته و جبران هر فوت شده‏ای در نزد اوست بنابراین به خدا توکل کنید و به او امیدوار باشید، زیرا که مصیبت باعث اجر و ثواب است، و درود و رحمت و برکات خدا بر شما باد.

جعفر بن محمد می‏گوید: پدرم از قول جدم؛ علی بن حسین گفت: آیا می‏دانید که این (صاحب صدا) که بود؟ این همان خضر (ع) است. در این جا سخن ما درباره پاره‏ای از دریافتهای مربوط به سنتها و حکمتهای انبیاء (ع) که امام علیه‏السلام به اصحاب و شاگردانش نقل کرده بود پایان گرفت.

بررسى شش واقعه که در تعیین وفات پیامبر(ص) نقش دارند

واقعه اول: خارج شدن پیامبر(ص) براى حجه الوداع

در اواخر ذیقعده سال دهم هجرى، پیامبر(ص) به اتفاق جمع زیادى از مسلمانان، براى انجام مراسم حج از مدینه خارج شدند، که این حج به «حجه الوداع» یا «حجه الاسلام» مشهور گشت. اما در مورد این که به طور دقیق پیامبر(ص) در چه روزى و چندم ماه ذىقعده از مدینه خارج شدند قول واحدى وجود ندارد. مشهورترین قول نزد اهل سنت آن است که پیامبر(ص) پنج روز به جاى مانده از ذىقعده «پنج روز قبل از آغاز ذىحجه» از مدینه خارج شدند که این روز را نیز بیشتر مورخان روز «شنبه» دانسته اند و برخى دیگر آن را روز «پنج شنبه» ذکر کرده اند. واقدى در این باره مى گوید:

«پیامبر(ص) در روز شنبه پنج روز به جاى مانده از ذىقعده از مدینه خارج شدند.» و سپس مى گوید: «و هذا الثبت عندنا»

از سوى شیعه نیز شیخ مفید تاریخ خارج شدن پیامبر(ص) را پنج روز به جاى مانده از ذىقعده ذکر کرده است که از این جهت موافق قول مشهور اهل سنت است ولى هیچ اشاره اى به این که به طور دقیق در چه روزى از هفته بود نکرده است. اما در صحیحه معاویه بن عمار و حلبى از امام صادق(ع) زمان خارج شدن پیامبر(ص) براى حجه الوداع چهار روز مانده به ذىحجه بیان شده است بدون این که روز آن مشخص شده باشد.

قدر مسلم آن است که روز خارج شدن پیامبر(ص) از مدینه براى حجه الوداع روز جمعه نبوده است; به دلیل این که روایاتى از جمله روایت انس بیان کننده این مطلب مى باشند که پیامبر(ص) نماز ظهر را در مدینه خواندند و سپس به قصد حج حرکت کردند; درحالى که اگر روز جمعه مى بود مى بایست نماز جمعه خوانده مى شد نه نماز ظهر بنابراین آن روز یا شنبه بوده و یا پنج شنبه; چنان که در روایاتى به این دو روز اشاره شده است. از طرف دیگر مشخص شدن روز عرفه نیز نقش مهمى در تعیین روز خارج شدن پیامبر(ص) دارد زیرا اگر روز عرفه جمعه باشد در نتیجه اول ذىحجه پنج شنبه خواهد بود و پنج روز قبل از آن نیز روز شنبه است. پس بنابر نظریه مشهور اهل سنت حتما باید روز خارج شدن پیامبر(ص) را روز شنبه بدانیم نه پنج شنبه همان طور که ابن کثیر نیز به همین نتیجه رسیده است.

اما از جانب شیعه چون به روز خاصى اشاره نشده است باید با توجه به نظریه آنان در سایر وقایع روزى را براى خارج شدن پیامبر(ص) در نظر گرفت. درباره این که بنابر قول شیخ مفید. تاریخ خارج شدن پیامبر(ص) پنج روز به جاى مانده از ذىقعده بوده و در صحیحه عمار و حلبى چهار روز به جاى مانده از آن ذکر شده است مى توان اختلاف این دو قول را با توجه به ناقص یا کامل بودن ماه ذىقعده برطرف کرد.

واقعه دوم: روز عرفه (در حجه الوداع)

تعیین روز عرفه که نهم ذىحجه است مى تواند ما را در تشخیص دقیق تاریخ وفات پیامبر(ص) کمک نماید و این یکى از شاخصه هاى مهم این بحث به شمار مى آید چون نظر مشهور و معروف اهل سنت بلکه اجماع آنان بر این است که عرفه روز جمعه بوده است. این امر ظاهرا به دلیل روایتى است که از خلیفه دوم عمر دراین باره بیان شده است.

پس با مبنا قرار دادن این امر مى توان جمیع اقوال اهل سنت را درباره تاریخ وفات پیامبر(ص) مورد بررسى قرار داد. از طریق شیعه نیز روایاتى از امامان(ع) نقل شده است که عرفه را روز جمعه دانسته اند ولى هیچ یک از این روایات از لحاظ سند صحیح نیستند افزون بر این با روایات صحیحه اى که روز غدیر را مشخص مى کنند در تعارض مى باشند زیرا اگر عرفه یعنى نهم ذیحجه جمعه باشد دیگر هیجدهم ذیحجه جمعه و یا پنج شنبه نخواهد بود.

واقعه سوم: زمان نازل شدن آیه اکمال و فاصله آن تا وفات پیامبر(ص)

مشهور و معروف نزد اهل سنت درباره نزول آیه اکمال این است که این آیه در روز عرفه که روز جمعه بوده نازل شده است و فاصله آن تا وفات پیامبر(ص) 81 روز است. اما از دیدگاه شیعه با توجه به روایاتى که در این زمینه وجود دارد در مجموع مى توان گفت: این آیه و آیه تبلیغ به تمامه یا جزء به جزء در چندین مرتبه بر پیامبر(ص) نازل شده و پیامبر(ص) پس از نازل شدن قسمت آخر آیه یعنى: «و الله یعصمک من الناس»، در غدیرخم مردم را جمع نمودند و رسالت الهى خویش را در معرفى حضرت على(ع) به عنوان جانشین خود انجام دادند. از نظر شیعه، هیچ تردیدى در نزول آیه اکمال در غدیر نیست ولى امکان نزول قبلى آن را نیز نفى نمى کنند. شیخ مفید دراین باره مى گوید: «قبلا دراین باره بر پیامبر(ص) وحى نازل شده بود ولى وقت ابلاغ آن معین نگردید و هنگامى که به غدیرخم رسیدند آیه تبلیغ نازل شد».

بنابراین، از نظر شیعه، مخالفتى در اصل نزول آیه اکمال در عرفه نیست ولى بحث در این است که از دیدگاه شیعه، عرفه نمى تواند در روز جمعه بوده باشد، زیرا با جمعه بودن غدیر سازگار نیست.

واقعه چهارم: روز غدیرخم

واقعه غدیرخم که به هنگام مراجعت پیامبر(ص) از حجه الوداع رخ داد از دیدگاه شیعه از جمله مهم ترین مسائل تاریخ اسلام است زیرا در آن واقعه پیامبر اسلام(ص) از طرف خداوند مکلف شد تا على(ع) را به جانشینى خود معرفى کند و پیامبر(ص) نیز دستور توقف در آن منطقه را داده و پس از خطبه اى طولانى فرمودند: «من کنت مولاه فعلى مولاه»یا «من کنت مولاه فهذا على مولاه».

طرق نقل روایات این واقعه آن قدر زیاد است که مى توان گفت فراتر از حد تواتر است. با این وجود اکثر کتب تاریخى اهل سنت (که ما از آن ها به عنوان منابع اصلى بهره مى گیریم) با این که تمام جزئیات وقایع حجه الوداع را ذکر کرده اند ولى اشاره اى به این واقعه عظیم نکرده اند!

در این میان تنها ابن کثیر در «البدایه و النهایه« به بحث یک طرفه اى دراین باره پرداخته است و بنا به نظر وى واقعه غدیرخم در 18 ذىحجه و در روز یک شنبه بوده است که ظاهرا وى روز یک شنبه را با توجه به محاسبه و قراردادن روز عرفه در جمعه به دست آورده است.

درباره تعیین روز غدیرخم باید گفت: شکى نیست که واقعه غدیرخم در 18 ذىحجه سال دهم هجرى اتفاق افتاده است ولى این که در چه روزى بوده بنا به روایاتى که دراین باره وجود دارد از دو حال خارج نیست: یا پنج شنبه بوده است و یا جمعه چنان که در روایتى که از ابوسعید خدرى ـ به طرق مختلف ـ نقل شده است روز پنج شنبه به عنوان روز واقعه غدیرخم معرفى گردیده است.علامه امینى نیز در کتاب الغدیر روز واقعه غدیرخم را پنج شنبه ذکر کرده است. اما در صحیحه ابن ابى عمیر از امام صادق(ع) نقل شده است که:

واقعه غدیرخم در 18 ذىحجه که روز جمعه بوده اتفاق افتاده است. متن آن حدیث چنین است: «و یوم غدیر افضل الاعیاد و هو الثامن عشر من ذىالحجه و کان یوم الجمعه». بدیهى است روایت صحیحه که واقعه غدیرخم را در روز جمعه مى داند به جهت رجحان سندى مقبول است. پس به نظر ما روزى که واقعه غدیرخم در آن اتفاق افتاده روز جمعه بوده است.

واقعه پنجم: شروع بیمارى پیامبر(ص) و مدت آن

«واقدى» دراین باره دو روایت نقل کرده است که هر دو روایت شروع بیمارى پیامبر(ص) را روز چهارشنبه دانسته است ولى در یک روایت تاریخ شروع بیمارى «19 صفر» و در دیگرى «آخر صفر» ذکر شده است ولى مدت بیمارى در هر دو روایت 13 روز ذکر شده است که با این حساب بر اساس روایت اول وفات پیامبر(ص) در «دوم ربیع الاول» و بر اساس روایت دوم «دوازدهم ربیع الاول» خواهد بود.

«سلیمان بن طرخان تمیمى» شروع بیمارى را روز «شنبه 22 صفر» و وفات را در روز دوشنبه 2 ربیع الاول دانسته است. بنابراین، مدت بیمارى پیامبر(ص) ده روز خواهد بود. بیهقى نیز مدت بیمارى پیامبر(ص) را ده روز دانسته است.

دراین باره روایات بسیارى موجود است که فقط به ذکر بیمار شدن پیامبر(ص) پرداخته اند بدون این که متذکر زمان و مدت آن شده باشند. تنها بعضى از این روایات ذکر مى کنند که که بیمارى پیامبر(ص) پس از استغفار براى اهل بقیع و مراجعت به منزل شروع شده است.

واقعه ششم: روز وفات پیامبر(ص)

اساسى ترین مطلب که مورد اتفاق شیعه و سنى است، این است که وفات پیامبر(ص) در روز «دوشنبه» بوده است. این موضوع یقینى ترین امر در تشخیص تاریخ وفات پیامبر(ص) است. پس بر این اصل تکیه مى شود و هر روایت و قولى که نتیجه اش غیر از وفات در روز دوشنبه باشد، به کلى مردود خواهد بود.

ما در اثبات این امر که وفات پیامبر(ص) روز دوشنبه بوده است، به چند نمونه از اقوال اشاره مى کنیم: طبرى در این باره مى گوید:

«فلاخلاف بین اهل العلم بالاخبار فیه انه کان یوم الاثنین من شهر ربیع الاول».

ابن سعد در «الطبقات الکبرى» نه روایت در این باره نقل کرده است که همگى وفات را روز دوشنبه ذکر کرده اند. ابن اسحاق نیز وفات پیامبر(ص) را روز دوشنبه دانسته است. هم چنین یعقوبى و شیخ مفید نیز وفات پیامبر(ص) را روز دوشنبه ذکر کرده اند. در مجموع هیچ تردیدى در این که وفات پیامبر(ص) روز دوشنبه بوده است، وجود ندارد.

آیا مردم در زمان رسول خدا (ص)پیامبر را استیضاح می‌کردند؟

ماجرای استیضاح پیامبر(ص)

استیضاح یعنی توضیح خواستن، این واژه امروز کاربردی سیاسی داشته و بار معنایی آن غالباً سلب مسئولیت از مسئول اجرایی یا ابقاء مجدد اوست. و آنچه امروزه کاربرد دارد، متفاوت با کاربرد پیشین آن است و هرگز درصدر اسلام چنین کاربردی نداشته است. و به کار بردن آن درباره پیامبر اکرم (ص) صحیح نیست!

درباره رسول خدا ـ (ص) باید بدانیم که هیچ کس حق استیضاح او را نداشته است. چون نه خداوند متعال چنین اجازه‌ای را به کسی داده و نه مسلمین چنین حقی را داشتند که او را در مورد کارهایش استیضاح کنند مگر اینکه کسی از جایگاه و منزلت معنوی آن حضرت ناآگاه باشد. در این صورت نیز حق استیضاح بر او ثابت نبوده. یا اینکه از منافقین متظاهر به ایمان باشد.

مقامی که رسول خدا در پیشگاه خداوند دارد اقتضای چنین برخوردی را نداشته است. خداوند مسلمین را دستور می‌دهد که «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول …»؛ اطاعت کنید از خداوند و پیامبر و «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم…»؛ پیامبر از مؤمنین به خودشان اولی‌تر است. آیه اول که اطاعت از پیامبر را در طول اطاعت از خداوند و مساوی با آن بر مسلمانان واجب نموده است. این آیه به کرات در قرآن کریم تکرار شده و ولایت مطلقه رسول خدا را به مسلمین اظهار نموده آیات: «و من یُطع الله و الرسول …» و «من یطع الرسول فقد اطاع الله». تأکید قرآن بر اطاعت مطلقه از پیامبر و قرار گرفتن اطاعت از رسول در ردیف اطاعت از خداوند چه پیامی، می‌تواند داشته باشد؟

با این توصیف استیضاح رسول مورد رضایت خداوند است؟ آیا رسول خدا از طرف مردم مسئولیت داشت تا او را استیضاح کنند؟ در تمام هستی از آدم تا خاتم برترین پیامبران خدا و کاملترین انسان چه نقصی می‌تواند داشته باشد تا استیضاح شود؟[5] جامعه‌ای که رسول خدا در آن مبعوث شد غرق جهالت و بت‌پرستی بود. در چنین جامعه‌ای هرگز استعداد و لیاقت نبود تا او را استیضاح کند، بنابراین استیضاح کنندگان که قرآن آنها را مذمت نموده است، مورد خشم و غضب خداوند بوده و وعده عذاب سخت داده شده‌اند: «والذین یؤذون رسول الله لهم عذابٌ الیم». استیضاح و امثال آن نسبت به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ یکی از مصادیق نافرمانی و اذیت آن حضرت محسوب می‌شود که مرتکبین این جرم گرفتار عذاب دردناک خداوند خواهند بود.

با همه مقام و مرتبه اعلای انسانیت و عبودیت و نبوت که برای رسول خدا در پیش خداوند وجود دارد و مردم از این مقام غافل بودند و گاهی به پیامبر اکرم خرده می‌گرفتند و به کارهایش اعتراض می‌نمودند و پیامبر اکرم با برخورداری از مقام رفیع صبر و سعه صدر اینگونه رفتار را نادیده می‌گرفت و چشم پوشی می‌نمود. نمونه‌هایی روشن از مخالفت و اعتراض برخی از مردم کم‌ظرفیت به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در گوشه‌هایی از تاریخ ضبط شده و سرانجام معترضین منافق روشن گردیده که ذیلاً به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1. رسول خدا غنایم حنین را در بین قریش تقسیم نمود و همه آن را مختص قریش قرار داد، و در تاریخ معروف است که برای تالیف -جلب- قلوب افرادی چون ابوسفیان بوده است. فقط اندکی از آن را به انصار اختصاص داد. عده‌ای از انصار از این رفتار رسول خدا خشمگین شدند و این حال به رسول خدا روشن شد. و رسول خدا در بین آنها حاضر شد و با سخنانی آنها را از گفتارشان پشیمان نمود و یکصدا همه گریسته و از کردارشان توبه نموده و اظهار پشیمانی نمودند.

2. در همین روز یکی از مردم گفت با غنایم چه کردی؟ منظورش این بود که چرا این گونه تقسیم کردی؟ پیامبر فرمود چگونه دیدی؟ او جواب داد عدالت را رعایت نکردی، رسول خدا غضبناک شد و فرمود: «وای بر تو اگر من عادل نباشم و عدالت در پیش من نباشد چه کسی می‌تواند ادعای عدل کند و چه کسی به پای عدالت من می‌تواند برسد.» این مرد یکی از افراد خوارج بود که به دست امیرالمؤمنین کشته شد.[8]

3. در انعقاد صلح حدیبیه که بین رسول خدا و نماینده قریش منعقد شد، عمر خلیفه دوم از انعقاد این صلح ناراضی بود و به پیامبر اعتراض نمود و او را استیضاح نمود.[9] در جریان عبدالله بن ابی نیز که پیامبر اکرم به خاطر رعایت حال فرزندش که از سربازان فداکار رسول خدا بود و قوم او نیز از انصار بودند عمر به رفتار و برخورد ملایم پیامبر نسبت به عبدالله بن ابی اعتراض می‌نمود و این مورد خوشایند پیامبر نبود.
از این گونه اعمال ناشایست در لابه‌لای اوراق تاریخ، صدر اسلام احتمال دارد وجود داشته باشد که نمونه‌هایی از آن ذکر شد.

نتیجه اینکه که استیضاح و اعتراض به پیامبر در طول تاریخ صدر اسلام از طرف برخی یا از روی نادانی و یا از روی تکبر و نخوت انجام گرفته و هر کس نسبت به آن حضرت و یا کارهایش معترض شده عاقبت شومی داشته است، مگر اینکه توبه نماید. در غیر این صورت از دین خارج گشته است چون تمام کارهای رسول خدا از طرف خداوند از طریق وحی تأیید شده است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. تاریخ پیامبر اسلام، آیتی.

2. سیره رسول خدا، رسول جعفریان.

3. تاریخ خلفاء، رسول جعفریان.
 

توصیه های پیامبر درباره فتنه هاى پس از وفات ایشان

تمام راویان پیش بینى پیامبر از فتنه هاى پس از خود را روایت نموده و گزارش کرده اند که ایشان امت را از فتنه ها بر حذر داشت . ابن حماد 1/30 و 48 از ابوموسى روایت کرده که رسول خدا فرمود : « پیش از قیامت ، هَرْج خواهد بود » پرسیدم : هَرْج چیست ؟ فرمود : « قتل و کشتار » . پرسیدیم : بیشتر از آنچه که امروز کشته مى شوند ؟ ( در آن زمان مسلمانان در مرزهاى خود بودند و جنگى نبود ) فرمود : « مقصود نبرد با کافران نیست ، بلکه برخى از شما بعضى دیگر را مى کشید ، حتى مرد ، جدّ و پدر و برادر و عموزاده و همسایه اش را مى کشد ! »

راوى مى گوید : (پس از فرمایش پیامبر) مردم از اندوه یا ترس خاموش شدند، به گونه اى که کسى لبخند نمى زد تا دندانش دیده شود .

در روایت احمد 4/391 و 406 آمده است که شنوندگان گفتند : سبحان الله ! ]چنین وضعى پیش مى آید ، در حالى که[ عقل و خِرَد داریم ؟!

فرمود : « نه ، عقل مردم آن زمان از بین مى رود و مردمِ کم عقلى باقى مى مانند که بیشترشان مى پندارند ارزش و بهایى دارند، در حالى که هیچ ارزشى ندارند ! »

ر. ک : احمد 4/414 ; ابو یعلى 13/203 و 212 و 237 ; ابن حبان 15/104 ، ابن ابى شیبه 15/13 ، طیالسى /35 به نقل از عبد الله ، عبد الرزاق 11/364 از ابن مسیّب ، مسلم 4/2056 ، ابن ماجه 2/1345 ، ترمذى 4/498 و . . .

همچنین بخارى در چند جا از « صحیح » از جمله 1/29 و 2/22 به نقل از ابو هریره آورده است که پیامبر فرمود :

« قیامت برپا نمى شود مگر پس از آنکه دانش رخت بربندد ، لغزش ها زیاد شود ، زمان و ساعات نزدیک هم گردند ، فتنه ها آشکار شود ، هَرْج ( یعنى قتل و کشتار ) زیاد شود ، و مال و اموال چنان زیاد شود که سرریز گردد ! » در بخارى 7/82 و 8/89 آمده است که پرسیدند : هَرْج چیست ؟ فرمود : قتل و کشتار !

« قیامت برپا نمى شود مگر پس از آنکه بین دو گروه بزرگ، نبردى بزرگ رخ دهد که هر دو به یک چیز دعوت مى کنند. نیز قیامت برپا نمى شود مگر پس از آنکه که حدود سى دجال دروغگو بیایند و همگى مدعى باشند که رسول خدا هستند! همچنین قیامت زمانى برپا مى شود که دانش رخت بندد، لغزش ها زیاد شود، زمان و ساعت ها به هم نزدیک شوند، فتنه ها آشکار، هَرْج ( کشتار ) زیاد شود و آن قدر ثروت میانتان زیاد شود که فراگیر و سرریز گردد ، بدان اندازه که مالدار دنبال کسى باشد که صدقه اش را قبول کند اما کسى که صدقه را به او پیشنهاد کنند، بگوید که بدان نیازى ندارم !

قیامت برپا نمى شود مگر پس از آنکه مردم ساختمان ها را بلند بسازند، و آدمى بر قبر هر مُرده اى بگذرد، بگوید کاش به جاى او بودم ، و خورشید از جهت مغرب طلوع کند. وقتى از این سو طلوع کرد و مردم آن را دیدند، همگى ایمان مى آورند اما دیگر ایمان سودى به حالشان ندارد، چون پیشتر ایمان نیاورده و در ایمانشان کار خیرى کسب نکرده و انجام نداده بودند.

وقتى قیامت برپا شود، دو مرد که لباس خود را براى فروش گسترده اند، فرصت فروش و یا جمع کردن پیدا نمى کنند. مردى که شیر شترش را دوشیده، فرصت نمى کند آن را مزه کند! مردى که در حال ساختن حوض خانه اش است، وقت نمى کند آن را آب کند و کسى که لقمه اش را به طرف دهانش بُرده، فرصت خوردن آن را پیدا نمى کند.

 

سبک زندگی پیامبر(ص) به روایت امام حسن مجتبی (ع)
در میان سخنان حیاتبخش امام حسن علیه السلام توصیفاتی جامع از شخصیت الهی پیامبر اکرم (ص) برای ارائه الگوی صحیح از یک انسان کامل وجود دارد که به بهترین وجه ویژگی های اخلاقی و بایستگی های یک انسان نمونه را به تصویر کشیده است. امام حسن مجتبى علیه السلام در حدیثی بسیار آموزنده در باره نحوه تعامل پیامبر (ص) با مردم می فرماید: کانَ رَسولُ اللّه صلى الله علیه و آله فَخْما مُفَخَّما… یَتَـکَلَّمُ بِجَوامِعِ الکَلِمِ فَصْلاً لا فُضولَ فیهِ و لا تَقصیرَ. دمثا، لَیْسَ بِالجافى و لا بِالْمَهینِ تَعظُمُ عِنْدَهُ النِّعْمَهُ و اِنْ دَقَّت لا یَذُمُّ مِنها شَیئا غَیْرَ اَنَّهُ کانَ لا یَذُمُّ ذَواقا و لا یَمدَحُهُ و لا تُغضِبُهُ الدُّنْیا و ما کانَ لَها، فَاِذا تُعوطىَ الحَقّ لَم یَعْرِفهُ اَحَدٌ، و لَم یَقُمْ لِغَضَبِهِ شَى ءٌ حَتّى یَنتَصِرَ لَهُ… ؛

رسول اکرم صلى الله علیه و آله (در نظرها) با شکوه و بزرگوار بودند… سخنانى کوتاه، جامع و بى چون و چرا مى گفتند بدون کم و زیاد، نرم خو و مهربان بودند، در حق کسى ظلم نمى کردند، کسى را خوار نمى شمردند، نعمت را اگر چه کم بود، بزرگ مى دانستند و چیزى از آن را نکوهش نمى کردند، از مزه غذا نه بد مى گفتند و نه تعریف مى کردند، دنیا و آنچه به آن مرتبط است ایشان را خشمگین نمى ساخت و هرگاه حقى ضایع مى شد، احدى را ملاحظه نمى کردند و چیزى باعث رفع خشمشان نمى شد، تا آن که حق را حاکم سازند. (1)

امام حسن علیه السلام همچنین درباره سبک زندگی و شیوه رفتار فردی و نیز برخورد پیامبر (ص) با اطرافیان فرمود: سَأَلتُ خالی هِندَ بنَ أبی هالَهَ التَّمیمِیَّ ـ وکانَ وَصّافًا ـ عَن حِلیَهِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : صِف لی مَنطِقَهُ . قالَ : کانَ رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله مُتَواصِلَ الأَحزانِ ، دائِمَ الفِکرَهِ ، لَیسَت لَهُ راحَهٌ ، لا یَتَکَلَّمُ فی غَیرِ حاجَهٍ ، طَویلَ السَّکتَهِ ، یَفتَتِحُ الکَلامَ ویَختِمُهُ بِأَشداقِهِ ، ویَتَکَلَّمُ بِجَوامِعِ الکَلِمِ ، فَصلٌ لا فُضولٌ ولا تَقصیرٌ ، دَمِثٌ لَیسَ بِالجافی ولاَ المَهینِ ، یُعَظِّمُ النِّعمَهَ وإن دَقَّت ، لا یَذُمُّ مِنها شَیئًا ، لا یَذُمُّ ذَواقًا ولایَمدَحُهُ ، لا یَقومُ لِغَضَبِهِ إذا تَعَرَّضَ الحَقَّ شَیءٌ حَتّى یَنتَصِرَ لَهُ ، لا یَغضَبُ لِنَفسِهِ ولا یَنتَصِرُ لَها . إذا أشارَ أشارَ بِکَفِّه کُلِّها ، وإذا تَعَجَّبَ قَلَبَها، وإذا تَحَدَّثَ اتَّصَلَ بِها ، یَضرِبُ بِراحَتِهِ الیُمنى باطِنَ إبهامِهِ الیُسرى ، وإذا غَضِبَ أعرَضَ وأشاحَ ، وإذا فَرِحَ غَضَّ طَرفَهُ . جُلُّ ضِحکِهِ التَّبَسُّمُ ، ویَفتَرُّ عَن مِثلِ حَبِّ الغَمام.

از دایى خود، هند بن ابى هاله تمیمى ـ که توصیف گر بود ـ درباره آراستگی هاى پیامبر صلی الله علیه و آله پرسش کردم و گفتم: سخن گفتن او را براى من توصیف کن. او گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله ، پیوسته غمگین بود و هماره در اندیشه، آسودگى نداشت و بدون نیاز، سخن نمى گفت، سکوتش طولانى بود، از آغاز تا پایان سخن، دهانش را کاملاً باز نمى کرد و سخنانى فراگیر مى فرمود، کلامش، فصل بود که در آن نه فزونى دیده مى شد و نه کاستى، نرمخو بود و از خشکى و جسارت برکنار، نعمت را هر چند ناچیز، بزرگ مى داشت و چیزى از آن را نمى نکوهید، تغییر ذائقه دهندگان را نه مى نکوهید و نه مى ستود، دنیا و آن چه در آن است، او را به چشم نمى آورد.

چون چیزى مانع حق مى گشت، هیچ چیز یاراى خشم او را نداشت تا آن که حق را یارى کند، او براى خود خشمگین نمى شد و براى خود چیرگى نمى خواست، هرگاه اشاره مى کرد، با تمام کَفَش اشاره مى کرد و هرگاه شگفت زده مى شد، دست خود را مى گرداند و هرگاه سخن مى گفت، دست خود را به یکدیگر مى پیوست و شست دست چپش را به گودى کف دست راستش مى زد و هرگاه خشمگین مى شد، رویش را بر مى گرداند و چهره اش را بر مى تافت و هرگاه شاد مى شد دیدگان خود را فرو می بست، بیشتر خنده او لبخند بود و هرگاه لبخند مى زد دندانهایش چونان دانه هاى تگرگ خودنمایى مى کرد.

پیامبر اکرم (ص) همواره از اهل بیت(ع) به نیکی یاد می کرد و آنها را گرامی می داشت. إمام حسن علیه السلام در باره جایگاه امامت و مقام اهل بیت(ع) و دعای پیامبر برای آنها فرمود: لَمّا نَزَلَت آیَهُ التَّطهیرِ جَمَعَنا رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله فی کِساءٍ لاُِمِّ سَلَمَهَ خَیبَرِیٍّ، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی وعِترَتی، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرًا، امام حسن علیه السلام : چون آیه تطهیر نازل شدپیامبر خدا صلی الله علیه و آله ما را در عبایى خیبرى که از آنِ امّ سلمه بود گرد آورد و فرمود: بار خدایا! اینان اهل بیت و عترت من هستند، پس هر گونه پلیدى را از آنها دور کن و کاملاً پاکشان گردان. و در بیانی دیگر فرمود: من پسر سرور زنانم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ما را با علم خداوند تبارک و تعالى تغذیه کرده است و تأویل قرآن و احکام دشوار را به ما آموخته است. سترگ ترین ارجمندى و والاترین کلمه و افتخار و بلندى از آنِ ماست.
 

پیامدهاى رحلت از لسان مبارک حضرت زهرا (س)

در این مقال بنابر آن است که پیامدهاى رحلت پیامبر اکرم (ص) از نگاه تنها یادگارش، حضرت فاطمه سلام الله علیها بیان شود. او که بضعه الرسول است و به تعبیر امام على (ع) بقیه النبوه  است و به اعتراف دیگران، خیره النساء و ابنه خیر الانبیاء، صادقه فی قولک، سابقه فی وفور عقلک است.

او که خلیفه اول در جمع مردم مدینه درباره‏اش چنین گفته است: انت معدن الحکمه و موطن الهدى و الرحمه و رکن الدین و عین الحجه است. و حتى عایشه نیز گفته است: « ما رایت احدا کان اصدق لهجه من فاطمه الا ان یکون الذی ولدها. »

او که هم مردمان مکه و مدینه را دیده و هم شاهد حیات پیامبر اکرم (ص) بوده و هم در کنار پیامبر و حضرت امیر(ع) حوادث ریز و درشت عصر نبوت و روزهاى بعد از رحلت و حوادث تلخ و دردناک آن ایام کوتاه را به دقت زیر نظر داشته است. آرى او مى‌‏تواند پیامدهاى تاسف بار رحلت پیامبر را خوب بیان کند. در اینجا به مواردى از آنها مى‏‌پردازیم:

آن حضرت در خطبه فدکیه و خطبه‏اى که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده‌‏اند، پیامدهاى رحلت پیامبر را بیان مى‏‌کنند از جمله آنها عبارتند از:

1. ایجاد ضعف و سستى در میان مردم .

استومع وهنه « یا وهیه.‏»

حضرت در خطبه‏ اى که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تاسف فرمودند:

« فقبحا لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاه ؛ چه زشت است ‏سستى و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش .»

2. تفرقه و اختلاف به وجود آمد.

«استنهر فتقه وانفتق رتقه؛ تشتت و پراکندگى گسترش یافت . و وحدت و همدلى از هم گسست.»

استنهر از نهر به معناى وسعت و زیادى است، فتق به معناى جدایى و پاره پاره شدن است. انفتق از انفتاق یعنى شکافتن و رتق هم به معناى همبستگى و اتحاد است .

در قرآن کریم نیز آمده است که: «ان السموات والارض کانتا رتقا ففتقناهما؛ (آیا کافران ندیدند) که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم .»

3. امید و آرزوهاى مسلمانان به ناامیدى تبدیل شد.

آنان که به پیامبر اکرم (ص) و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهى و حکومت اسلامى بهره ‏مند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مایوس شده و امیدشان به یاس مبدل گشت .

« واکدت الامال‏.»

4 . به حریم پیامبر بى ‏حرمتى شد.

« اضیع الحریم و ازیلت الحرمه عند مماته ؛ هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین است. در اجتماع سقیفه بدون نظرخواهى از خاندان پیامبر به تعیین جانشین براى آن حضرت مى‏پردازند. و حق اهل بیت‏ حضرتش را ضایع مى‏کنند .

چنانکه حضرت على(ع) مى‏‌فرماید:” فوالله ما کان یلقى فى روعى، ولا یخطر ببالى ان العرب تزعج هذا الامر من بعده (ص) عن اهل بیته ولا انهم منحوه عنی من بعده”؛ به خدا سوگند نه در فکرم مى‏‌گذشت و نه در خاطرم مى‏آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند. یا مرا پس از وى از عهده دار شدن حکومت‏ باز دارند.»

و حتى در لحظات واپسین عمر حضرت و هنگام رحلت ایشان، هنگامى که قلم و لوحى طلب فرمودند به آن حضرت بى‏ حرمتى کردند و نداى ” فانه یهجر” سر دادند.

و مدتى هم از رحلت ‏حضرت نگذشت که به در خانه تنها یادگارش آمدند و چه بى ‏حرمتی ها که نکردند. چنانکه حضرت زهرا فرمود: یا ابتاه یا رسول الله هکذا کان یفعل بحبیبتک وابنتک … .

یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب وابن ابى قحافه؛ بابا اى رسول خدا پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابى قحافه چه بر سر ما آمد.

5 . خط نفاق و دورویى آشکار شد

« ظهر فیکم حسکه النفاق.‏»

حضرت در جاى دیگرى از همین خطبه، با کنایه زیبایى به این نفاق افکنى پرداخته است و فرموده است:

« تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضراء و نصبر منکم على مثل حز المدى، و وخز السنان فى الحبشاء؛  شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب مى‏نوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملى مى‌‏شود که در واقع خلاف آن است و براى نابودى اهل بیت او در پشت تپه‏‌ها و درختان کمین کردید . و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فرو بردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر مى‏کنیم .»

6 . دین و معنویت کم رنگ شد .

« و سمل جلباب الدین.‏»

«جلباب‏» چادر یا عبایى که بدن انسان را مى‏‌پوشاند، حضرت زهرا (س) تعبیر به جلباب دین فرموده . چون دین نیز تمام زوایاى زندگى فردى و اجتماعى انسان را در بر مى‏‌گیرد، همانگونه که چادر و عباء تمام بدن انسان را در بر مى‏‌گیرد.

و در عبارتى دیگر فرموده‌‏اند: «… اطفاء انوار الدین الجلى و اهمال سنن النبى الصفى؛ به خاموش کردن انوار درخشان دین و بى‏‌اهمیت کردن و مهمل گذاردن سنت‌هاى پیامبر برگزیده خدا همت گماردید.»

7 . مردم دچار بى‌‏تفاوتى شدند

حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند:

« یا معاشر الفتیه و اعضاء المله، و حضنه الاسلام ما هذه الغمیزه فی حقی و السنه عن ظلامتى؛ اى گروه جوانمرد، اى بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستى و ضعف شما در حق من و تغافل و بى‏‌تفاوتى و خواب آلودگى درمورد دادخواهى من، چیست؟»

8 . مردم پیمان شکنى کردند

فرمودند:« فانى حرتم بعد البیان و اسررتم بعد الاعلان و نکصتم بعد الاقدام؛ پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کارى مى‏‌کنید و بعد از آن پیشگامى و روى آوردن به عقب برگشته پشت نموده‌‏اید.»

حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره مى‌‏کند که پیامبر اکرم (ص) آن را براى مردم بیان فرمود و به آنها اعلام کرد و آنان نیز با على (ع) بیعت کردند . اما اکنون بیعت‏ خود را شکستند .

9 . مردم دچار وسوسه‏‌هاى شیطانى شدند .

« تستجیبون لهتاف الشیطان الغوى؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید.»

و در جاى دیگر از خطبه فرموده‌‏اند:« اطلع الشیطان راسه من مغزره هاتفا بکم فالفاکم لدعوته مستجیبین؛ شیطان سر خود را از مخفی گاه به در آورد. شما را فراخواند، دید که پاسخگوى دعوت باطل او هستید… .»

«مغزر» یعنى مخفى گاه. در اینجا شیطان به سنگ پشت و خارپشت تشبیه شده است. چون آن هم وقتى دشمن را مى‏‌بیند، سرش را در لاک خود فرو مى‌‏برد. اما وقتى که محیط را بدون خطر احساس کرد، سر خود را بیرون مى‌‏آورد. شیطان نیز تا وقتى که پیامبراکرم (ص) زنده بودند، سرش را در لاک خود فرو برده بود و جرات نمى‏کرد خود را نشان دهد . ولى بعد از آن سرش را بیرون آورد و به تحریک مردم پرداخت.

10. شتاب در شنیدن حرف هاى بیهوده و بى‏اساس.

« معاشرالناس المسرعه الى قیل الباطل المغضیه على الفعل القبیح الخاسر؛ اى گروه مردم که به سوى شنیدن حرف هاى بیهوده شتاب مى‏‌کنید، و کردار زشت زیانبار را نادیده مى‏‌گیرید.»

11. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت.

در پایان خطبه عیادت خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود:

« اما لعمری لقد لقحت فنظره ریثما تنتج ثم احتلبوا مل‏ء القعب دما عبیطا و ذعافا مبیدا؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کى مرض فساد پیکر جامعه اسلامى را از پاى درآورد که پس از این از پستان شتر به جاى شیر خون بدوشید و زهرى که به سرعت هلاک کننده است .

12. فرصت طلبان به سر کار آمدند

حضرت سلام الله علیها در فرازهایى از خطبه فدکیه به گروه هاى فرصت‌طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت ‏بهره برند پرداخته است. و ویژگى‏‌هاى آنها را نیز بیان فرموده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا