تغییر دهنده موازنهی غرب و روسیه کیست؟

بصیر از بلاغ، آنچه امروز در تحولات اوکراین به خوبی دیده میشود، تقابل سنگین غرب به رهبری آمریکا و روسیه است. غرب در کنار مخالفان ایستاده و با تمام توان از آنها حمایت میکند و در مقابل روسیه نیز با تمام قوا به میدان آمده تا مانع از نزدیکی این کشور به غرب شود. خواستهی اصلی مخالفان هم برکناری نظام حاکم بر اوکراین و برگزاری انتخابات ریاستجمهوری، آن هم در سال جاری است.
«برخورد منافع روسیه و غرب» در این جمهوری سابق اتحاد جماهیر شوروی، خلاصهی همه آن چیزی است که نتایج آن امروز به شکل جنگ شهری نمود یافته است. مطلب پیش رو اما به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که دلیل اهمیت اوکراین چیست که باعث تعارض منافع شدید مسکو و بروکسل شده است؟ یا به بیان دیگر، چرا کشورهای غربی برای جذب اوکراین تا این حد مُصر هستند؟
در پاسخ به این پرسش میتوان فرضیهای را مطرح کرد مبنی بر اینکه کشورهای غربی در مخالفت با توسعهی سیاست خارجی روسیه و فرآیند ادغام در اوراسیا، خواهان محدود کردن نفوذ کرملین هستند.
دلایل اهمیت اوکراین برای غرب
یکی از پرسشهای اصلی که در ارتباط با تحولات کنونی اوکراین مطرح میشود این است که آیا اوکراین از آنچنان ظرفیتی برخوردار است که اتحادیهی اروپا برای همگرایی با این کشور نهایت سعی خود را به کار گرفته است؟ در رابطه با موقعیت اقتصادی اوکراین و اهمیت آن برای غرب برخیها به موقعیت ضعیف کنونی این کشور اشاره میکنند. آنها حتی این پرسش را مطرح میکنند که اتحادیهی اروپا که تزلزل اقتصادی اوکراین را میبیند، چرا میخواهد با جذب کییف، شاهد قبرس و یونان جدیدی باشد؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت اوکراین کشوری است با جمعیت 45 میلیون نفر و ظرفیتهای بالای کشاورزی و صنعتی که در سال 2012 میلادی حجم مبادلات تجاری آن با جهان حدود 155 میلیارد دلار بوده است. از این مقدار 70 میلیارد دلار صادرات و 85 میلیارد دلار واردات بوده است. میتوان اوکراین را بازار مصرفی مناسبی برای کالاهای اتحادیهی اروپا به شمار آورد. در نتیجه، مطمئناً کارشناسان اقتصادی اتحادیهی اروپا از تفاوت وضعیت و ظرفیتهای اقتصادی اوکراین با کشورهای جنوب اتحادیهی اروپا به خوبی آگاهی دارند.[1]
از جهت دیگر، باید گفت اوکراین مهمترین کشور اروپای شرقی در ابعاد جغرافیای سیاسی و اقتصادی برای اتحادیهی اروپاست. اهمیت ژئوپلیتیکی اوکراین، به عنوان دومین کشور بزرگ اروپایی واقع در سواحل شرقی و غربی دریای سیاه، تا بدانجاست که برژینسکی از آن کشور به عنوان «ترن سیاست منطقهای پس از گسترش اتحادیهی اروپا» یاد میکند.
اوکراین از جایگاه ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک ممتاز و انحصاری در اروپای شرقی برخوردار است؛ تا آنجا که با عدم نفوذ اتحادیهی اروپا در این کشور، این کشور نه تنها میتواند سدی بزرگ در برابر برنامههای درازمدت اتحادیه در زمینهی گسترش به سمت شرق باشد، بلکه این مسئله ممکن است نقش و نفوذ روسیه را در مسائل اروپای شرقی پررنگتر کند.
به لحاظ اقتصادی نیز این کشور محل ترانزیت 80 درصد گاز طبیعی و 75 درصد نفت خام وارداتی اتحادیهی اروپا از روسیه است. ویژگیهایی از این دست، اوکراین را به کشوری ذاتاً بینالمللی تبدیل کرده است. از همین رو، اوکراین را باید محل تلاقی منافع قدرتهای بزرگ منطقهای و فرامنطقهای نظیر روسیه، اتحادیهی اروپا و ایالات متحدهی آمریکا نامید. در حقیقت، همانگونه که از میان رفتن نفوذ روسیه در این کشور موجب کمرنگ شدن هویت اروپایی روسیه میشود، عدم گرایش کییف به سمت ساختارهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی غربی نیز سبب مسدود شدن نفوذ ایالات متحدهی آمریکا و اتحادیهی اروپا در منطقهی اروپای شرقی میشود.[2]
اوکراین از جایگاه ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک ممتاز و انحصاری در اروپای شرقی برخوردار است؛ تا آنجا که با عدم نفوذ اتحادیهی اروپا در این کشور، این کشور نه تنها میتواند سدی بزرگ در برابر برنامههای درازمدت اتحادیه در زمینهی گسترش به سمت شرق باشد، بلکه این مسئله ممکن است نقش و نفوذ روسیه را در مسائل اروپای شرقی پررنگتر کند.
مسئلهای به نام روسیه
یکی از فرضیههایی که همواره دربارهی تحولات کنونی اوکراین مطرح میشود این است که غربیها با برپا کردن بلوای سیاسی در اوکراین، خواستار مقابله با روسیه هستند. از نظر این عده، اگر یک طرف دعوا کشوری غیر از روسیه بود، امکان نداشت غربیها به طور قاطع وارد میدان شوند. در این رابطه میتوان به ذکر مثالی پرداخت که پرده از استانداردهای دوگانهی غرب دربارهی موضوعات مختلف برمیدارد.
چندی پیش نشستی در پاریس برگزار شد که طی آن تظاهرکنندگان خواستار استعفای دولت و رئیسجمهور بودند. با وجود اینکه معترضین علیه پلیس و نیروهای امنیتی دست به اسلحه نبردند، اما 250 تن از آنها دستگیر شدند. این اقدام هیچ واکنشی را از سوی اروپا و آمریکا به همراه نداشت. این در حالی است که اقدامات دولت اوکراین برای متفرق کردن آشوبطلبانی که دست به ویرانی مجسمهها و آثار تاریخی این کشور میزنند باید مورد تأیید غرب قرار بگیرد.
از همینجا میتوان این پیشبینی را مطرح کرد که حتی در صورت برگزار شدن انتخابات مجدد در اوکراین و شرکت یانوکویچ در این امر، مخالفت غرب را شاهد خواهیم بود که این موضوع میتواند بار دیگر اعتراضات در اوکراین را تشدید کند.
دلیل این مسئله را میتوان اینگونه مطرح کرد که اکنون نیروی سومی به نام غرب در اوکراین، هدایت تظاهرات را برعهده دارد که تابع دولت و مخالفان نیست. بدون شک غربیها به این دلیل قاطع وارد معرکهی اوکراین شدهاند تا بدین وسیله، مانع از مطرح شدن بیشتر روسیه شوند؛ چراکه آنها به خوبی میدانند که روسیه با جذب اوکراین به سمت خود میتواند به افزایش نفوذ خود کمک کند. با اینکه یانوکویچ برای پایان دادن به خشونتها با استعفای نخستوزیر خود موافقت کرد، اما غربیها همچنان انتظارات خود را بالا نگه داشته و این امر را کافی نمیدانند!
در همین رابطه جان کری، وزیر امور خارجهی آمریکا، با اعلام حمایت کامل واشنگتن از مخالفین دولت اوکراین، خواستار توجه به خواستههای آنها شده است. به اعتقاد کری، اصلاحات صورتگرفته از سوی یانوکویچ به اندازهای نیست که مخالفان را وادار به ترک تظاهرات نماید. کری پس از دیدار با فرانک والتر اشتاین مایر، همتای آلمانی خود، در حاشیهی نشست امنیتی مونیخ، عنوان داشت که واشنگتن به طور کامل از اپوزیسیون اوکراین حمایت خواهد کرد؛ چراکه راه پیشرفت این کشور در همگرایی با غرب میسر خواهد شد.[3]
این نوع موضعگیریها به شدت از سوی مسکو مورد انتقاد قرار گرفته است. سرگئی لاورف، وزیر خارجهی روسیه، با اظهار تعجب از «تفسیرهای عجیب و غریب غرب از آزادی» اظهار داشت: «تحریک کردن مردم اوکراین به برگزاری تظاهرات خشونتآمیز خیابانی چه ربطی به ارتقای دموکراسی دارد؟ چرا نمیشنویم کسی تظاهرکنندگانی را که ساختمانهای دولتی را اشغال میکنند، شعارهای نژادپرستانه، ضدیهود و به هواداری از نازیها سر میدهند را محکوم کند؟»
در صورت برگزار شدن انتخابات مجدد در اوکراین و شرکت یانوکویچ در این امر، مخالفت غرب را شاهد خواهیم بود که این موضوع میتواند بار دیگر اعتراضات در اوکراین را تشدید کند.
لاورف با بیان غیرقابلپذیرش بودن سیاستهای غربیها در اوکراین، این پرسش را مطرح کرد که آیا در صورت رخ دادن چنین حوادثی در اتحادیهی اروپا، کشورهای عضو، حاضر به تحمل آن بودند؟ غرب اینگونه نشان داده که اوکراین در صورتی آزاد است که طرفداری و همگرایی با آنها را انتخاب کند؛ اما در صورتی که مردم این کشور در انتخاباتی آزاد و رقابتی با حضور تمام نیروهای غربگرا، به یانوکویچ نزدیک به منافع روسیه رأی دادند، این امر مخل دموکراسی است.[4]
ترس از احیای شوروی
سیاست خارجی روسیه در سالی که گذشت با موفقیتهای زیادی در حوزههای مختلف بینالمللی همراه بود. برآیند نظرات کارشناسان بینالمللی بر این نکته استوار است که در سال 2013 خطای آشکار یا شکستی دیپلماتیک در پروندهی روسیه ثبت نشده است. از نظر کارشناسان، مسکو در سال 2013 موضع محکم و چالشبرانگیزی در رابطه با بحران سوریه اتخاذ نمود که این امر منجر به حفظ صلح و امنیت و منع ترویج گسترش سلاحهای کشتارجمعی شد. از بسیاری لحاظ به پاس موضع پیگیر روسیه، پرهیز از دخالت نظامی خارجی در امور سوریه، انحطاط خطرناک اوضاع خاورمیانه و گسترش امواج درگیری در خارج از محدودهی منطقه میسر شد. آنها همچنین توانستند در امور پروندهی هستهای ایران نفوذ بالای خود را به اثبات برسانند. غربیها که در سال 2013 نتوانستهاند جلوی پیشروی سیاست خارجی روسیه را بگیرند، در پی آن هستند تا در اوکراین مانع از تحقق اهداف مسکو شوند.[5]
علاوه بر این، آنها از این امر واهمه دارند که مبادا بار دیگر روسیه بتواند اتحاد شوروی را احیا کند. پیشترهیلاری کلینتون، وزیر امور خارجهی سابق آمریکا، رهبری مسکو در اتحادیهی گمرکی مشترک با کشورهای بلاروس و قزاقستان را جبههای جدید از سوی مسکو جهت احیای مجدد شوروی دانسته بود. مقامات غربی بر این اعتقادند که روسها خواهان آن هستند که با فشار بر روی کشورهای منطقهی اوراسیا، آنها را تحت اتحادی به عنوان اتحادیهی اوراسیا گردآوری کنند. از نظر آنها، این اتحادیهی سیاسی-اقتصادی که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، در صدد بسط و توسعهی آن است، خواهان متحد کردن کشورهای منطقه به دور روسیه همانند زمان شوروی است.[6]
غرب اینگونه نشان داده که اوکراین در صورتی آزاد است که طرفداری و همگرایی با آنها را انتخاب کند؛ اما در صورتی که مردم این کشور در انتخاباتی آزاد و رقابتی با حضور تمام نیروهای غربگرا، به یانوکویچ نزدیک به منافع روسیه رأی دادند، این امر مخل دموکراسی است.
با سرعت یافتن روند تشکیل اتحادیهی اوراسیایی، کارشناسان سیاسی غرب به بحث دربارهی احیای اتحاد شوروی پرداختند. این مسئله به ویژه بعد از تحولات در اوکراین حاد شد که کارشناسان غربی و از جمله زبیگنو برژینسکی احتمال دادند که روسیه بتواند «اوکراین را تابع خود بکند» و بدین وسیله دستخوش خیال واهی مبنی بر امکانپذیر بودن احیای اتحاد شوروی گردد. ادوارد لوکاس، سردبیر مجلهی اکونومیست، معتقد است که روسیه واقعاً اتحاد شوروی را احیا میکند و ولادیمیر پوتین برای این کار منابع و امکانات کافی دارد، ولی اتحادیهی جدید به اتحاد شوروی سابق شباهت نخواهد داشت. این کارشناس بعید میداند که اتحادیهی اوراسیایی بتواند با اتحادیهی اروپا همکاری کند، زیرا راهبرد آنها یکی نیست.
بروس جکسون، کارشناس آمریکایی، نیز اعتقاد دارد که روسیه میتواند به دولت معاصر شکوفایی تبدیل شود که با همسایگان خود در فضای شوروی سابق، روابط بازرگانی باثبات داشته باشد. کارشناسان دیگر تأکید میکنند که روسیه نسبت به کشورهای اروپایی تضعیف نمیشود و این کشور میتواند اتحادیهی اوراسیایی را تشکیل دهد، ولی باید هزینههای این کار را در نظر بگیرد، زیرا به موازات افزایش تعداد کشورهای وابسته، هزینهها هم رشد میکند.[7]
فشارهای اروپا
در ادامهی فشارهای غربیها به دولت اوکراین، مجمع پارلمانی شورای اروپا اخیراً قطعنامهای در مورد اوکراین تصویب کرد که در آن، مسئولیت بحران سیاسی و حاد شدن اوضاع کشور به عهدهی رهبری این کشور و تا حدودی روسیه گذاشته شده است. این قطعنامه به نام «فعالیت نهادهای دموکراتیک در اوکراین» در وهلهی اول عنوان میدارد که وقایع کییف در نتیجهی تصمیم غیرمنتظرهی مقامات اوکراینی برای متوقف کردن روند امضای موافقتنامهی عضویت وابسته با اتحادیهی اروپا آغاز شد. مجمع پارلمانی شورای اروپا با محکوم کردن خشونتها در کییف و دیگر شهرهای اوکراین، خاطرنشان میکند که این امر باعث میشود مشروعیت دموکراتیک تصمیم مربوط به متوقف کردن روند امضای موافقتنامه با اتحادیهی اروپا نقض شود.
اروپاییها موج تظاهرات گستردهای که پس از تصمیم یاناکویچ مبنی بر عدم امضای موافقتنامهی همکاری تجاری با اروپا، اوکراین را در بر گرفت، نتیجهی این امر میدانند. آنها همچنین با تأکید بر نقش روسیه در وقایع جاری اوکراین، معتقدند اعمال فشار از طرف روسیه و به طور اخص، تهدید این کشور در مورد مسدود کردن مرز برای واردات اوکراین در صورت امضای موافقتنامهی عضویت وابسته با اروپا، باعث اتخاذ تصمیم عدم همگرایی با بروکسل از سوی یانوکویچ شد. آنها معتقدند تهدید اعمال مجازات اقتصادی و اخاذی سیاسی به منظور اثرگذاری بر تصمیمات سیاسی در کشور دیگر، با موازین عمومی دیپلماسی و دموکراسی مغایرت داشته و قابل قبول نیست.[8]
شدت تحولات اخیر باعث شده تا احتمال تجزیهی اوکراین در آینده دور از ذهن نباشد. البته در این رابطه باید گفت که تجزیهی رسمی اوکراین برای شرق این کشور مفید خواهد بود که تاکنون حتی پیشنهاد انتقال پایتخت از کییف به خارکوف، مرکز صنعتی شرق را مطرح نموده است. بدون شک اوکراین شرقی نگران تحولات در پایتخت نیست و در این درگیریها شرکت نمیکند، زیرا به روسیه گرایش دارد و کشمکشهای مناطق غربی و کییف را برای خود بیگانه میداند.
چند سناریو
یکی از نکات مهمی که دربارهی اوکراین باید به آن توجه کرد این مسئله است که در واقع اوکراینِ واحد وجود ندارد، بلکه دو قسمت بسیار متفاوت در این کشور قابل تشخیص هستند. در حالی که کرانهی شرقی رود دنپر عمدتاً روسیزبان است و نه کییف، بلکه مسکو را پایتخت خود محسوب میکند و تمام صنایع اوکراین در دست این قسمت است؛ غرب این کشور که منطقهی غالباً کشاورزی است، همیشه در اذهان ساکنان شرق کشور احساس خطر ایجاد میکرد. جنگ در قسمت غربی اوکراین با چریکهای محلی تا سالهای 1960 ادامه داشت، ولی بعد از مستقل شدن اوکراین، همین نیروها وارد صحنه شده و خواستها و اندیشههای خود را به بخش اعظم کشور تحمیل نمودند. به اعتقاد برخی کارشناسان، «همگرایی با اروپا» تنها بهانهای بود که آنها برای گسترش نفوذ کامل خود به سراسر اوکراین مورد استفاده قرار دادند.
شدت تحولات اخیر باعث شده تا احتمال تجزیهی اوکراین در آینده دور از ذهن نباشد. البته در این رابطه باید گفت که تجزیهی رسمی اوکراین برای شرق این کشور مفید خواهد بود که تاکنون حتی پیشنهاد انتقال پایتخت از کییف به خارکوف، مرکز صنعتی شرق را مطرح نموده است. بدون شک اوکراین شرقی نگران تحولات در پایتخت نیست و در این درگیریها شرکت نمیکند، زیرا به روسیه گرایش دارد و کشمکشهای مناطق غربی و کییف را برای خود بیگانه میداند.
نکتهی دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که احتمال وقوع انقلاب رنگی دیگری در اوکراین نیز اجتنابناپذیر نیست. در این باره چند سناریو قابل طرح است: مرحلهی اول شامل به دست آوردن تکیهگاه برای اعتراضات است که در اوکراین، میدان مرکزی کییف این نقش را بازی کرده است. بعد از مرحلهی کوتاه احساسات رومانتیک انقلابی، تشدید اعتراضات شروع میشود و عناصر غیرسازنده سعی میکنند اسلحه به دست آورند. در اوکراین، مانند لیبی، تفرقه بین دو قسمت شرقی و غربی کشور به طور آشکار بروز کرده است.
فرجام سخن
در حال حاضر، ملیگرایان اوکراینی که خود را مسئول روند انقلابی اعلام میکنند، همانند بلشویکهایی هستند که در زمان انقلاب شوروی، نوعی دیکتاتوری ایجاد نموده بودند. بدون شک، فعالیت این گروه تندرو، نه تنها برای حزب حاکم، بلکه برای رهبران مخالفان هم خطرناک است که اکنون مشغول مذاکرات با رئیسجمهور اوکراین هستند. تندروها از کسی دستور نمیگیرند و به رهبران مخالفان نظیر کلیچکو احترام نمیگذارند؛ چراکه قصد دارند ایدئولوژی خود را نه تنها به غرب، بلکه به شرق اوکراین تحمیل کنند.
در هر حال، رویکرد آنها میتواند به خشونتهای بیشتر یا به تجزیهی اوکراین منجر شود، زیرا مردم دونستک و سواستوپول (مناطق شرقی اوکراین) تحت هیچ شرایطی به ملیگرایان اوکراینی اجازه نخواهند داد که به آنها دیکته کنند چه اعتقاداتی داشته باشند و به چه زبانی گفتوگو نمایند. به همین دلیل، میتوان گفت در آیندهی نزدیک، شاهد انفجار بزرگ اجتماعی در اوکراین خواهیم بود. در هر حال، این نکته را نمیتوان از نظر دور داشت که اوکراین در آستانهی فروپاشی قرار گرفته است و تحولات در این کشور را با اندکی تسامح میتوان به بحران در سوریه تشبیه نمود. یکی از مشکلات کلیدی اوکراین که باعث شده است وضعیت این کشور در حال حاضر به این سرنوشت دچار شود این است که به دلیل ضعف ساختارهای اقتصادی، دولت این کشور همواره از محل کمکها و امتیازهای خارجی خود را اداره نموده است. به طور مثال، یانوکویچ مرتباً از صندوق بینالمللی پول، روسیه و چین پول میستاند و با هرکسی که حاضر به دادن پول به کییف باشد معامله میکند.(*)
منابع:
[1] . http://www.iras.ir/vdccmeq1.2bqip8laa2.html
[2] . http://www.csr.ir/departments.aspx?lng=fa&abtid=06&depid=44&semid=831
[3] . http://en.ria.ru/world/20140131/187094277/Ukrainian-Presidents-Reform-Offers-Inadequate–Kerry.html
[4] . http://rt.com/news/lavrov-munich-ukraine-freedom-515/
[5] . http://www.iras.ir/vdciw3ap.t1aru2bcct.html
[6] . http://lhvnews.com/fa/news/1862/
[7] . http://izvestia.ru/news/563236
[8] . http://itar-tass.com/mezhdunarodnaya-panorama/926471