فلسفه سیاسی لوزان؛ «بچه‌پولدارهای ملی» و ضرورت بازگشت به آموزه کربلای ۴ و ۵

بصیر، دکتر مجتبی زارعی، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس در مقاله ای از زاویه ای دیگر به مذاکرات لوزان و حاشیه های آن پرداخته است.

داد و ستد لوزان و قانون خرد در مذاکره

چند روزی است که بخشی از ما ایرانی ها درباره بیانیه لوزان حرف می زنیم، اما تقریباً در خدمت و خیانت لوزان می نویسیم، دنبال خدمتکار وخیانتکاریم! دنبال تبریک و تسلیتیم! پویش ملی یی اما در کار نیست که کجا ایستاده ایم و مقصدمان چیست؟ یا صلاح و صرفه فردای ما کدام است؟

جمعیتی عظیم، اما همانند رهبر حکیم انقلاب متفکرانه در حال وارسی و رصد امور بخصوص نسبت لوزان با کار و بار مردم و شرافت ملی است. بخشی از ما اما چراغانی می کنیم یا پروانه می شویم حول یک شمع و می سوزیم! و صد البته این تقصیر دیپلماسی سیاست زده و نیز سویه های سیاسی کنشگران ماست. نگارنده هرگز قصد مذمت دلواپسی را ندارد، چون خود یک دلواپسم، چه اینکه گفته اند و درست گفتند که:

دل اگر از من گریزد وایِ من

غم اگر از دل گریزد وایِ دل

ما منتظر فرداییم و فرداییان همواره نگران صحتِ عمل امروز خودند زیرا امروز خود، بخشی از فرداست. به رغم بعضی اشتباهات تاکتیکی دیپلمات ها در ژنو و لوزان، اما هرگز گمان نمی برم که آنها هویتی و مُلک و ملتی را به تاراج داده باشند، زیرا آنها مورد اعتماد نظام اند و خود نیز دوستدار اعتلای ایران اند وانگهی سرمایه اجتماعی و انقلابی چنین ملتی هر اراده ناصواب و مشکوکی را زیر پا خواهد گذاشت گو اینکه جمهوری اسلامی در آستانه چهل سالگی اش دوران طفولیت ترکمنچای و گلستان را سپری کرده است لذا تنازل یافته ترین وضع ایرانی در سیاست به ایرانِ زمانه قطعنامه ۵۹۸ شباهت خواهد یافت که شاید اطلاق مقتدر مظلوم برای آن وضعِ احتمالی مناسب باشد اما اکنون آن زمان نیز نیست.

بی تردید بیانه ادعایی لوزان عدم الفتح است و کسی و کسانی از ما، مَجازاً یا واقعاً فاتح لوزان نیستند چون حقاً فتح الفتوحی نیز در کار نبوده است چون بنا به قول دیپلمات های ما، مذاکره یعنی دادو ستد و کیست که نداند هم “دادن” و هم “ستاندن” بر روی میز لوزان هر دو جزو دارایی های فیزیکی و متافیزیکی ایرانیان است! اما چرا سربازان دیپلماسی وطن و رییس محترم دولت جوری دیگر می نمایانند؟

سیاستنامه شهریاری و تأملات نئوماکیاولیسم در لوزان

این ماجرا اما قِصّه پر غُصّه ماست که کارگزار و دولت مَردِ در این سامان مسئولیت نمی پذیرد! ترس کارگزار و دیپلمات از آن است که تمامی آثار سوء لوزان متوجه یک دولت و یک تیم شود و اگر نه، هم او به نیکی می داند که جدّ دیپلماتیکِ جان کری و وندی شرمن، نیکولو ماکیاولی است که خود، نقطه عطف اندیشه سیاسی غربِ جدید است، هم او که آموزگار حقّه، نیرنگ و وقاحت است، تردیدی نیست دیپلمات های ایرانیِ ادوار اخیر در پرونده هسته ای از حیث روش و میزان قدرت اتّکا به زنجیره های تأمین هویت بخش خویش در پرونده مذاکرات متفاوت اند اما لطفاً کسی به سربازان وطن بگوید آن چیز که همه را نگران می کند نه “فکت شیت” آمریکایی ها که جزو کاغذهای باطله لوزان و سزاوار سطل های زباله است، بلکه فقدان شرافت و اصول اخلاقی در سرشت شاگردان ماکیاولی است، ماکیاول با هر تعریفی! چه با تعریف “راسل” که سیاست نامه شهریاری اش را، راهنمای گانگسترها بدانیم و چه با خوانش فرانسیس بیکن، رسو و هگل که می گویند بشریت مرهون تأملات شهریاریِ وی است چون رخ پنهانِ و واقعی سیاست را ظاهر کرده است! وندی شرمن که درباره DNA ایرانی ها حرف می زد دانش آموخته همین مکتب ماکیاولیسم بود “چون کافر همه را به کیش خویش پندارد”! به هر حال، بنظرم مهم این است که دیپلمات های جدید غرب از دیپلمات کار کشته و جدّ خویش آموخته اند که باید:

“بر طبل جنگ کوبید و هر گاه مجبور شد مانند یک جانور عمل کرد! اما باید دانست که باید حیله گری روباه را با دلیری شیر در آمیخت، نباید آشکارا قول و عهد خود را شکست بلکه باید ریاکار بزرگی بود! لازم نیست به مردم علاقه نشان داد چون می توان مردم را به راحتی فریب داد بخصوص اینکه اگر فریبکار، ظاهرِ دغل نداشته باشد، داشتن صفات خوب چندان مهم نیست مهم این است که فنّ تظاهر به دانستن صفات خو را بلد باشی!”

چنین سلوکی مبنا و فلسفه سیاسی مغربیان در لوزان است و به راستی آیا دیپلماتی و کارگزاری ایرانی هست بگوید غربیان تاکنون در پرونده هسته ای جز به رهنمودها و تجویزهای ماکیاول عمل کرده اند؟! آنها تا کنون دو گزینه بیشتر نداشته اند؛ یا کوبیدن بر طبل جنگ و یا گفتگو با طعم حقه و توطئه! با این مبنا گانگسترها، در لوزان اراده کردند تا برخی سرمایه های ملی را از ایرانیان خلع ید کنند.

از کنسرسیوم قاچاق قلب و کبد تا جداسازی قلب رآکتور و ربایش سانتریفیوژ

آنها با ماکیاول یاد گرفته اند که وقیح باشند اما با فن تظاهر! قطعه هواپیمای مسافری و داروی بیمار سرطانی را از ایرانی دریغ می کند اما همو از ماکیاول آموخته مبادا تبریک نوروز به ایرانیان را فراموش کند؟! این جزوی از فلسفه سیاسی ماکیاول است، اسطوره وقاحت که به تازگی جریان شبه روشنفکری وطنی با عصبانیت به این و آن می تازد که مبادا با سیاستنامه شهریاری تصور کنید ماکیاول نماد رذیلت و استاد وقاحت است زیرا او یک لیبرال و جمهوریخواه است.

چون ایرانی ها از ترجمه دیگر آثار جمهوریخواهانه او غفلت نموده اند! و باید نهضتی! دیگر برای خوانش نوین ماکیاول پدید آید! هم او که ملاصدرا را نقطه اوج زوال اندیشه می داند همو در حال اثبات جمهوری خواهی و لیبرال مسلکی ماکیاول است! یعنی شبیه همین کاری که بعضی ها در ایران درباره ضرورت نگاه سماحت آمیز به شاگردان و نئوماکیاولیسم ها در آمریکا تجویز می کنند!

فقط با همین فلسفه است که می توان چرخه بومی سوخت را از یک ملت ربود، فقط با فلسفه سیاسی طرف های غربی در لوزان است که قاتلان مردم هیروشیما و ناکازاکی می توانند در قامت قدّیس و راهبه های هسته ای قلب رآکتور بومی آب سنگین اراک را برای احتمال تولید پلوتونیوم در آینده!! و متعاقباً رسیدن به بمب اتمی در آینده! از قامت رشید ایران خارج کنند و به خودِ تمامیت خواه و امپریالیستی پیوند زنند.

در عراقِ وقت و اشغال شده، تدارک گر کنسرسیومی پنهانی برای قاچاق اعضای انسان بخصوص ربایش قلب و کبد بودند اینجا اما در ایران که رشادت دارد و هزاران بار کشنده تر از ویتنام است، با ترور دزدانه دانشمندان ملی؛ شهریاری ها، علیمحمدی ها، مصطفی روشن ها و رضایی نژادها، قلب ایرانیِ رآکتور و سانتریفیوژ را از کالبد فناوری ایرانی به سرقت می برند! اما کیست که نداند آنها در همین رجز خوانی های بیانیه مطبوعاتی نه از تیم مذاکره که از “بچه پولدارهای ملی” بردند!

بچه پولدارهایی که بقول رهبر حکیم انقلاب اسلامی (واضع این اصطلاح عبرت انگیز)، قدر پول های نفتی خود را ندانستند و آن را بیهوده خرج کردند و می کنند، پول خام فروشی از نفت! بلکه اکنون دیگر باید گفت دست فروشی نفت! و ملت و دولت که نتوانستند راه تحریم دشمن را از طریق خودکفایی مسدود کنند و به‌خصوص دولت ها که عرضه نکردند معیشت مردم را از مذاکره با شاگردان ماکیاول جدا سازند، اینک عدم الفتح بیانیه ادعایی را شاهد شدند، اما چرا کارگزار ما اصرار دارد به‌جای دعوت و پویش ملی در بازگشت به خویشتنِ ملی و انقلابی، چراغانی کند و از برخی عوام برای دوام خود در هندسه قدرت و سیاست بهره برداری نماید!

آنقدر شتابزده که حتی رئیس جمهور محترم و مسئول گرامی مذاکرات فرصت نکردند به یک بی تربیتی و اهانت بزرگ رییس جمهور ایالات متحده پاسخ دهند! آنجا که اوباما بلافاصله پس از قرائت بیانیه مقابل دوربین، رسماً و نیز در مغایرت با حقوق بین الملل و میثاق های اخلاقی و صد ا لبته وقیحانه گفت که ما سه راه بیشتر نداشتیم که راه نخست آن بمباران!! مراکز نیروگاهی ایران بود؟!

به راستی آیا به خصوص این بخش از گفتار زشت و ضد اقتدار و کرامت ملی ایرانیان، نیازمند پاسخی در خور شأن ملت ایران نبود؟! حداقل می گفتید جناب اوباما! در این بخش از سخنانتان غلط زیادی فرمودید! نگارنده مطمئن است تاریخ درباره سکوت دولت محترم حول این بی پروایی رسمی رئیس یک دولت بیگانه درباره ایران و ایرانی براحتی گذشت نخواهد کرد.

ایران ۱۴۲۰، آمریکای ۲۰۴۰ و بی ملاحظگی در روزمرگی های لوزان

هر کس که تأملات فکری و آینده پژوهی ساموئل هانتینگتن آمریکایی و نیز استنتاجات راهبردی کمیسیون امنیت ملی ایالات متحده را در برنامه و نقشه عمل آمریکای ۲۰۲۵ ملحوظ نظر نماید و یا هر کسی که گسل های شدید نژادی و اقتصادی رو به اضمحلال کاپیتالیسم و لیبرال دموکراسی آمریکایی ـ اروپایی را حس کرده باشد قابل قبول نخواهد دانست تا ایرانیِ هوشمند، اهل کیاست و دوراندیش، سیادت امریکا و اروپا را برای ۲۵ سال بعد، یعنی ربع قرنِ دیگر در بیانیه ادعایی ضمانت کرده باشد!

به راستی جهان در سال ۲۰۴۰ میلادی و ۱۴۲۰ شمسی حاوی چه سنخی از قدرت، سیاست و حکمت است؟ ربع قرن در تحولات جهانی که در آستانه پیچ تاریخ قرار گرفته است زمان کمی نیست! به نظر، ای کاش می پذیرفتیم عدم الفتح ما در مرحله بیانیه مطبوعاتی لوزان نه صرفاً بخاطر برخی اشتباهات تاکتیکی دیپلمات های ما که بخاطر منش نوپدید ملی ما در مصرف زدگی و تبعیت دولت ـ ملت از رفتارهایی در مثابه “بچه پولدار ملی” است تا دست به دست هم می داریم و از این رخداد تحمیلی می گذشتیم.

سرشت هویت ملی ایرانیان و اشتباه محاسباتی دولت های سیاسی

به کار و بار کشور نگاه کنید! در چهارده ماه اخیر مذاکرات، کشور را از روی نابلدی به یک وزارتخانه آنهم وزارت خارجه تبدیل کردند و با خوش بینی منتظرند جرثومه های ماکیاولی چرخ کسب و کار کشور را باز کنند!

ای کاش در مقابل، دولت و دیپلمات ها نیز بدون هراس از رقیب سیاسی و نگرانی های انتخاباتی و در پاسداشت خِرد و اخلاق، از همین امروز برای رهایی ایران از دریافت اقساط تحقیرآمیز خام فروشی و یا دست فروشی نفت از آموزگارانِ نقض شرافت و استادانِ نیرنگ، دست به کار می شدند، امروز را می ساختند و فردا را واگذار نمی کردند.

نه اینکه از سرِ شتاب، بانگ سردهد که ملت، شادمان لوزان اند! اشتباه محاسباتی که پی در پی می آیند! و مگر نه این است که این ملت، همان شُرفایی هستند که روزگاری چند دانه تخم مرغ ذخیره شده خانه محقّر و روستایی خویش را به مسجد و تکایای محله می بردند تا به دست سربازان وطن در خط مقدم نبرد در شلمچه و بازی دراز رسد، و ایشان همان ملتی اند که وقتی دولت، خود و همه را، حتّی بزرگان را برغم اکراه شان بسیج کرد تا از ملت دعوت کنند از گرفتن یارانه اندکِ خویش صرفنظر نمایند با حاصلی شگفت آور مواجه شد!

و بر همین طریق مپندارند که شادمانیِ لوزان، تفسیری از سرشت حقیقی هویت ملیِ همان عده از ایرانیان باشد و حتّی گمان مبریم که این شادمانی، خستگی ایشان از مبارزه با رژیم جعلی و کودک کش اسراییل و یا نوعی آری به آمریکاست! کیست که نداند آن نه ی بزرگ به قطع یارانه و این شادمانی بخشی از ملت، حاکی از نادیده انگاشته شدن خویش به عنوان سرمایه در صندوق ذخیره شرف ملی است! می گویید چگونه؟

می گویم از هم آنجا که او می گفت خط قرمزِ من، کابینه من است! و دستگاه قضا برای بازپرسی آن مجرم که باید به بیت المال مسلمین پاسخ می داد از سوی وی تحت فشار قرار داشت، این در حالی بود که تیم مذاکره اش با استظهار از خودآگاهی تاریخی و هویتی تا آخر ایستاد اما مردمان که فشار دشمن را در جای جای کشور و بر سفره خود تحمل می کردند به رأی العین می دیدند که برخی کارگزارانش در انضباط مالی و تحمل مضایق با او و رهبر انقلاب همدل و هم سخن نیستند و در مدیریت واردات به آزادی و ولنگاری تن داده اما به اقتصاد مقاومتی تن نمی دهند و بجای تعمیق هویت دینی، به کورش بازی و ناسیونالیسم رمانتیک روی آورده، به چنان سماحتی رسیده که حتّی به دوستی با ملتِ سیاسی صهیونیزم فتوا می دهند و دولت مردمی نهم را اما در دولت دهم به تبارگرایی، فامیل سالاری تنازل داده و به کارزار انتخاباتی تبدیل کرده اند، کما اینکه اکنون نیز در حالی به وضعیتی بغرنج تر در ژنو و لوزان بر بلوکه شدن شبکه دانایی و توانایی ملی خود تن دادیم که زنجیره رسمی تأمین هویت تیم ما در دولتِ تهران، ایرانی را صرفاً در پخت آبگوشت و قورمه سبزی صاحب رأی و تخصص دانسته و آن یکی که وزارتخانه اش باید نقطه عزیمت اقتصاد مقاومتی و ضامنِ اطمینان بخش عبور از خام فروشی و بلکه دست فروشی نفت باشد، نه تنها به تولیدات ملی وقعی نمی نهد بلکه اندر ستایش و صلاح و صرفه کالاهای بیگانه، قاطعانه جولان می دهد! سخن می راند! و حتی بخشنامه صادر می کند!

آری! مبادا با ساده لوحی تصور کنیم سرشت برخی ایرانی های شادمان، با بی تدبیری و ناکارآمدی کارگزاران در عبور از تحریم و یا با ظلم و ستم آمریکایی و صهیونیزم کنار آمده است، خیر! راه درست فهم فلسفه سیاسی لوزان و آثار تحمیلی آن، ایجاد احساسات و متعاقباً اتّکا به احساسات و مهندسی برخی دلبستگی های زودگذر و بوق برخی اتوموبیل ها نیست، چون ایرانی اهل پرسش است و اگر اکنون نپرسیده، حتی پرسش های همین عده نیز در استتار و در تقدیر مانده و نباید از قول او برای مصارف سیاسی به گزاف سخن راند و یا با آمار نظرسنجی های غیرکیفی، حقیقت را به غلافِ سیاست برد! حکمرانی خوب می طلبید و می طلبد که دولت و رقبای سیاسی او عدم الفتح بیانیه را در وضعیتی که منجر به استیلای دشمن نگردد به آموزه ای عقلی و پویشی ملی مبدل نمایند، باید تلاش کرد خوانشِ لوزان از سیطره سیاست های دولتی و احزاب خارج شود در این صورت خواهیم توانست به ارزیابی آثار آن و پایش ملی توانایی ها در ساحت عقلِ انقلابی دست یابیم، اگر چه قضاوت عقل حکم می کند دولت با استمداد از خیرخواهان در فاصله تا نگارش متن نهایی به شدت و به دقت مراقبت کند تا فلسفه سیاسی دشمن در لوزان با واژگان ریاکارانه، نیرنگ بازانه و وقاحت آمیز ماکیاولیسم، ربع قرن آینده ی رو به تزلزل خود را با حصرِ قدرت پیش رونده انقلاب اسلامی تضمین نکند. می توان و می شود کاری کرد تا تمامیت ملت و دولت شادمان شوند؛ با توافق یا بی توافق، مهم تأمین شرافت ملی است.

آموزه ام الرصاص، تجربه لوزان / از پویش ملی ۱۵ روزه کربلای ۴ و ۵ تا فاصله ۶۰ روزه ما بعدِ لوزان

ایرانیان مرد روزگاران و روزهای سختند؛ به عدم الفتح و شکست کربلای ۴ نگاه کنید درخواهیم یافت تکاپوی ملی پانزده روز بعدِ ملت و سازمان رزم مردمی اش در کربلای ۵ چه کرد! وقتی با وضع رقت بار و اسفناکی از ام الرصاص به عقب رانده شدیم به پایگاه شهید بهشتی اهواز و از آنجا به مقر لشکر ۲۵ کربلا در هفت تپه مراجعت کردیم، خلق دیالوگ حاتمی کیا در زبان حاج کاظم خطاب به آن مدیر بروکرات (سلحشور) نه حاوی حدس و گمان و تخیل کارگردان که ناشی از شراکتش در شکست ها و حماسه های ملی بود.

آری! به هفت تپه برگشتیم؛ گردان، گروهان و دسته های غواص با تعداد و شدت شهادت ها و جراحت ها تعریف رایج خود را از دست داده بود اما حفظ شرافت ملی و جبران عدم الفتح کربلای ۴، تبعیت از پیام مرجعیت و فرماندهی کل قوا برای خلق عملیات تاریخی کربلای ۵ و نیز ایجاد شادی معقول در تمامی ملت پس از آن شکست همه چیز را تغییر داد.

بنا شد پس از استحمام و بازسازی های سریع و در کمتر از پانزده روز دوباره در برابر ماشین خوفناک حزب بعث عمل کنیم و کربلای پنج شد آبروی ملت و سرمایه اجتماعی ایرانیان در تاریخ! و این همه مرهون همدلی و همزبانی فرماندهان و مردمان، مرجعیت و فرماندهی کل قوا بود. حال اگر امروز از بیانیه عدم الفتح تا متن توافق ۶۰ روز فرصت باقی است آن روز حتی فرصتی جز استحمام و تعویض باندهای زخم و جراحتها در کار نبود؛ اگر امروز هشت تا نه روز دیپلمات های معتمد ما در سویس به جنگ در گفتارها و واژگان مبادرت کردند خدا قوت!

و سپاس از اینکه که کمتر خوابیدند و بیشتر کار کردند! آن روز ما فاصله کربلای ۴ تا کربلای ۵ را تیر بر چشم و ترکش بر گلو با استشمام باروت و خون پیمودیم. پیش تر اما چنانکه گفته اند؛ حسن باقری که رضوان خدا بر او باد، خود، هنگام رانندگی و حرکت در دل تاریکی، پلک روی هم می گذاشت تا قدری خستگی تن را بزداید و کیست که نداند خانه بدوشی حاج همت ها، باکری ها و حاج بصیر ها هشت تا نُه سال به طول انجامید، هشت، نُه سال جنگیدن نه در قالب ۱+۱ بلکه یک در برابر تعداد کشورهایی که از آنها به اسارت گرفتیم!

یک در برابر صاحبان تانک ها و ادواتی که از آنها به غنیمت بردیم و یک در برابر سازندگان موشک ها و هواپیماها و گازهای شیمیایی و سمی یی که فرزندان ملت از آنها جراحت یافتند و به شهادت رسیدند.

همدلی و هم‌زبانی مردم و فرماندهان تا آ نجا پیش رفت که محمدحسین طوسی رضوان الله علیه فرمانده قلب رزمندگان شمال تمام نگرانی پس از شهادتش این بود که شهرتش و آوازه فرماندهی اش، تشییع جنازه شلوغ و همایش ها و یادبودهای پر سرو صدایی برایش تدارک می کند در حالی که آیین تشییع و بزرگداشت جنگجوی رشید اما بی نام تیپ و گردانِ لشکر در گمنامی و سادگی رقم خواهد خورد!

… باید به خویشتن اسلامی و ایرانی بازگشت، به روزگار همدلی و همزبانی هایی که سختی ها را به شیرینی بدل کرد و مانع های بزرگ را از پیش پای کشور برداشت، نمی توان یک ملت را به قناعت دعوت کرد اما در همان وقت و در کسوت وزارتِ چنین کشوری صاحب دهها شرکت بود که دغذغه ایی ملی ندارد. اکنون دولت به معنی الاعم و با هر گرایشی و علایقی در ساختار نظام باید از نقش “بچه پولدار های ملی” و لوس خارج شود، حرص خود را در بلع و هضم منابع ملی مدیریت کند، بلکه انقلاب اسلامی و ملت ایران را با آثار تحمیلی خام فروشی نفت و دست فروشی آن در جهانِ دور از شرافت و مملوّ از حُقه و توطئه و وقاحت به گروگان نگیرد، همدلی و همزبانی دولت با ملت این است که قوای ملی و قابلیت های ملت، قبض نیابد و آزاد شود و همدلی و همزبانی ملت با دولت صد البته این است که برغم ناسپاسی های بعضی مدیران و برخی رجال، حوصله، تفکر، قناعت و کارآفرینی را در دستور کار ملی خود قرار دهد و کماکان ملتِ اقدام های بزرگ و جهانی باشد.

 

 

 

 

بلاغ

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا