تکفیریسم در خاورمینه3؛

چگونه افغانستان بهشت تروریست ها شد؟

بصیر، بی گمان از سلفی گری و رشد و نمو آن به عنوان بزرگترین تهدید جامعه ی بین المللی در قرن بیست و یکم نام می برند، تهدیدی که دامنه تحرکات آن اکنون پا را از منطقه بی ثبات خاورمیانه و شمال آفریقا فراتر نهاده و زمینه نابسامانی را در بخش هایی از اروپا فراهم آورده است. گسترش تفکر سلفی گری در میان برخی جوامع مسلمان، با رشد افکار اسلام هراسانه و دین ستیزانه در برخی جوامع دیگر همسو بوده است، امری که چهره ای ضد بشری از دین مبین اسلام در جامعه بین المللی ارائه داده است.

تاکید مسلمانان مبنی بر تفکیک میان اندیشه های اسلامی با سیره ی سلفی گری را مکررا می توان در خواسته های رهبران و متفکرین اسلامی جستجو نمود. دو نامه اخیر رهبری معظم انقلاب به جوانان اروپایی و آمریکایی نیز در همین راستا قلمداد شده و در پی ترسیم چهره ای واقعی و رحمانی از اسلام که در نقطه ی مقابل آن چیزی است که رسانه های غربی مدام بر آن انگشت نهاده اند  برآمده است. رهبری انقلاب از  آنان خواسته بودند که جهت مطالعه افکار اسلامی صرفا به قرآن و منش پیامبر نظر نمایند و جستجو کنند که چگونه این گروه های خشونت طلب به ظاهر اسلامی در راستای مطامع قدرت های حرکت نموده و چگونه توسط آنان پایه گذاری شده اند. از همین رو و در راستای شناخت بیش از پیش اندیشه های سلفی گری، ابداع کنندگان چنین اندیشه و روشی و هم چنین نقش قدرت های جهانی در پاگیری چنین افکاری در میان جوامع اسلامی، مجموعه فرهنگ نیوز بر آن است در غالب یک پرونده بدین موضوع پرداخته و آن را واکاوی نماید. نوشتار حاضر سومین شماره از این پرونده می باشد که به بررسی نحوه رشد و نمو تکفیری ها در سرزمین های حجاز و برخی عقاید و آرا آن ها می پردازد. در نوشتارهای آتی به بررسی یکی از گروه های قدیمی و مشهور سلفی موسوم به القاعده می پردازیم.

 این نکته را باید در نظر داشت که بن لادن و طرفداران او خود را وهابی یا سلفی یا تکفیری توصیف نمی کنند، اگرچه ممکن است از روح و سنت وهابی الهام گرفته باشند، ایدئولوژی بن لادن قبل از آن که وهابی یا سلفی باشد یک دیدگاه سیاسی است نسبت به وضعیت خاورمیانه وجهان؛ مبارزه القاعده با رژیم های سرکوبگر در کشورهای مسلمان یا دولت امریکا به این علت نیست که آنها در زمره کفار قرار دارند، بلکه به دلیل انتقادی ست که ظاهرا از آن تحت عنوان سیاست های سرکوبگرانه علیه مسلمانان توسط حکام جورشان نام می برند. البته آنها برای توجیه اقدامات خود از اصول و مبانی مذهبی استفاده می کنند، پس می توان نتیجه گرفت اصل ایدئولوژی القاعده سیاسی است بعلاوه توجیهات مذهبی.

براساس نظر یکی از اندیشمندان به نام جان اسپوزیتو، سید قطب یکی از ارکان جنبش های مسلمانان در سراسر جهان بود و تأثیر زیادی بر نظامی گری ها از جمله ترور کننده های سادات تا پیروان بن لادن و القاعده داشته است. البته سید قطب خود از این تیمیه تاثیر پذیرفته و در واقع اهمیت وی در این است که استدلالات استفاده شده توسط ابن تیمیه علیه حاکمان کافر را طوری تفسیر کرد که بتوان آنها را به مشکلات اسلام در دنیای مدرن تعلیم داد، تأثیر قطب بر روی القاعده به طور اشکاری غیر قابل انکار است. اسامه بن لادن تحت نظر محمد قطب برادر سید قطب و دوست صمیمی وی، عبدالله عزام تحصیل کرده است، محمد قطب کتاب های برادرش را در عربستان سعودی ویراستاری و به چاپ رسانده است. همانطور که سید قطب در کتاب معالم فی الطریق، از پیشاهنگ، تحت عنوان پیام آور اسلام در سراسر جهان یاد می کند. بن لادن نیز در اعلامیه ۱۹۹۶ خود القاعده را به عنوان پیشاهنگ معرفی کرده است. ایمن الظواهری نفر اول حال حاضر القاعده نیز که در زمان سید قطب دانش آموز بوده و به شدت تحت تأثیر اعدام قطب قرار گرفته و عضو گروه های نظامی شده بود و به صراحت اظهار می داشت که گفته های سید قطب بیش از هرکس دیگری برای او آموزنده بوده است.

پس از قتل سادات، شماری از سلفیون به رهبری شکری مصطفی گروهی را تشکیل دادند. گروه مصطفی با الهام گرفتن از آثار سید قطب شروع به تکفیر تقریباً تمامی مسلمانان نمود و خود را از جمع آنان جدا ساخت، در مقابل الازهر نیز این افراد را که به نام تکفیری شناخته می شوند را مرتد اعلام کرد. مصطفی در سال ۱۹۷۷ به جرم ربودن و قتل یک روحانی ارشدالازهر، به دار آویخته شد.

جنگ چریکی در مقابل اشغالگران شوروی در افغانستان از ۸۹-۱۹۷۹ گامی جدید در گسترش آموزه ها و استراتژی انقلابی سلفیه بود. در این دوران، مبارزین داوطلب عرب در افغانستان گرد سلفیون انقلابی جمع شدند که بسیاری از آنان از نظر فکری تحت تأثیر ایمن الظواهری بودند. ایمن الظواهری مطالب آموزشی و تعلیمی زیادی نگاشت ولی با این حال اقدامات وی توسط الازهر محکوم گردیده است. ظواهری ادعا داشت که شخصاً عبدالسلام فرج را می شناخته است. وی بن لادن را در پیشاور ملاقات کرد و پس از آن ظواهری به عنوان ایدئولوگ و بن لادن نیز به عنوان سازمان دهنده مالی شروع به همکاری نمودند. این دو در سال ۱۹۹۸ ادغام گروه های شان را اعلام کردند و فصل جدیدی در اقدامات القاعده را آغاز نمدند.

پس از این دوران ایمن الظواهری به عنوان نظریه پرداز القاعده شروع به فعالیت نمود و نوشته های وی ارائه دهنده خط مشی به گروه های تروریستی بوده است.

وی در سال ۲۰۰۱ در کتاب (دلاوران زیر پرچم پیامبر) اهداف جنبش بنیادگرای انقلابی را چنین بر می شمارد: ابتدا، رسیدن به یک همبستگی و سازمان ایدئولوژیک، سپس جنگ با رژیم های فعلی اسلام و سپس تأسیس یک حکومت اسلامی ناب در قلب جهان عرب. ظواهری استدلال می کند چون کشورهای کلیدی عرب برای جنگ چریکی مناسب نیستند، از این رو اسلام گرایان لازم است تا اقدامات سیاسی خود را به درون توده ها پیش برند و همراه با عملیات تروریستی شهری علیه رژیم های سکولار، حملات خود را متوجه دشمنان بیرونی یعنی اسرائیل و ایالات متحده سازند تا بدین وسیله حمایت عمومی از جهاد را افزایش دهند.

باید دانست که سلفیون انقلابی، همانند ظواهری، انتظار ندارند که عملاً از طریق این حملات، امریکا یا متحدانش را شکست دهند. بلکه حمایت تروریستی را وسیله ای می دانند که از طریق آن، فرق کوچک افراطیون بتوانند حرکتی عظیم علیه کافران به راه اندازند و امیدوارند که از این طریق بتوانند حمایت توده های مسلمان را بدست آورند. از این رو، ظواهری حملات تروریستی پرهیاهو را وسیله ای برای تبلیغ در بین توده های مسلمان می دانست.

نکته حائز اهمیت در این باره آن که در خلال شکل گیری جریان القاعده در سال های مبارزه مجاهدین بر علیه ارتش سرخ، با وجود صداقت قلبی شمار کثیری از اعضا به آرمان های گروه، عملا و چنان که بعدها واضح گردید، آنان بیش از آن که در مسیرهای یاد شده حرکت نمایند، در پازل آمریکایی ها گرفتار آماده و مطابق خواست آنان رفتار می نمودند. دستگاه های اطلاعاتی-امنیتی آمریکا با چندین واسطه به حلقه ی رهبری القاعده وصل شده و عملا نقش بسزایی در تصمیم گیری ها ایفا می نمودند، چنان که القاعده در طول بیش از دو دهه از فعالیتش تا کنون هیچ اقدامی را بر علیه منافع اسرائیل صورت نداده است.

القاعده: مبارزه و ترور

القاعده و بن لادن برای رسیدن به اهداف خود به استفاده از واژه جهاد تمسک می جستند. القاعده اقدامات تروریستی خود را به نام جهاد توجیه می کند. دو اعلامیه جهاد علیه امریکا وجود دارد که هسته مرکزی فلسفه بن لادن را تشکیل می داد. اولین اعلامیه در ۲۶ آگوست ۱۹۹۶ تحت عنوان اعلامیه جهاد علیه امریکا که سرزمین حرمین شریفین را اشغال کرده است. صادر شد. دومین اعلامیه در ۲۳ فوریه ۱۹۹۸ تحت عنوان جبهه جهانی اسلامی برای جهاد علیه یهودیان و صلبیون صادر شد. اسامه بن لادن در مصاحبه با شبکه الجزایر در تاریخ سپتامبر ۱۹۹۸ می گوید: این درگیری شامل دو طرف است که با هم در نبردند در یک طرف صلیبیون بین المللی و هم پیمانان یهودی و صهیونیست آنها به رهبری امریکا و اسرائیل و بریتانیا قرار دارند و در طرف دیگر اسلام و مسلمین. همه مسلمین می دانند که بایستی بغض و نفرت نسبت به یهود و مسیحیان و امریکایی ها را در دل داشته باشند.این جزئی از دین ماست و من همیشه احساس کرده ام که در یک جنگ با یهود و نصارا و امریکایی ها هستم. در این دو اعلامیه بن لادن وظیفه اصلی مسلمانان بعد از ایمان آوردن را جهاد می داند، وی جهاد را تهاجمی و برای تثبیت حاکمیت خداوند بر روی زمین دانسته و آن را جنگ مقدسی می داند که مشروعیت دارد.

بدین گونه القاعده به طور گسترده ای از جهاد برای مشروعیت بخشی به اقدامات خود سو استفاده می کند و از این رو بعضی اوقات رسانه های غربی، ایدئولوژی القاعده را جهادیسم می نامند و اعمال القاعده باعث شده که واژه جهاد با تروریکی دانسته شود.

باید این نکته مهم را در نظر داشت که استدلال های جزم گرایانه بعضی گروه های افراطی همانند دیگر گروه های بنیادگرای مذهبی در دیگر کشورهای جهان در برخورد با تغییرات اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیک باعث شده تا دین اسلام به عنوان یک دین بنیادگرا حداقل در نظر مغرب زمین نگریسته شود. تأکید بر تقدس و برتری برخی از دلایل و استدلالات دین اسلام بر دیگر جنبه های آن باعث شده تا تندروها خط تمایزی بین خودی ها و غیر خودی ها ترسیم کنند. شایان ذکر است که در تصویر منفی ایجاد شده از اسلام و مسلمانان نمی توان از اقدامات و اهداف قدرت های غربی صرف نظر نمود، قدرت هایی که جهت توجیه و تثبیت سیاست های شان به حمایت پیدا و پنهان از گروه های رادیکال نظیر القاعده پرداخته اند.

فعالیت گروه های اسلام گرا و بنیادگرا را نمی توان فقط با تکیه بر عامل مذهب توضیح داد. گفتمان صرف مذهبی نمی تواند تبیینی مناسب از جریان اسلام گرای سیاسی، بنیادگرایی اسلامی و جهادگرایی معاصر و تحولات آنها ارائه داد.البته که گروه های تروریستی افراطی و بنیادگرا از الهامات مذهبی برای توجیه اقدامات خود بهره می گیرند.

نکته دیگر اینکه پدیده بنیادگرایی ذاتاً خشونت طلب نیست. بلکه عواملی مانند استعمار و نوگرایی در ادامه و سیاست های امریکا در خاورمیانه به ویژه در حمایت از اسرائیل و رژیم های سرکوبگر منطقه و عدم توجه این رژیم ها به خواست های گروه های اسلام گرا در چرخش بنیادگرایی به سمت خشونت تأثیر گذار بوده است.

فرهنگ نیوز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا