آیا توافق هسته ای منجر به تغییر سیاستهای قومی روسیه در منطقه و ایران خواهد شد؟

بصیر، یکی از مجموعههای نهادی دوران مدرن شکل گیری تدریجی دولت- ملت (یا دولت ملی) در اروپای قرن ۱۹ و در سایر مناطق جهان در قرن بیستم است. روند پرفراز و نشیب شکل گیری دولت ملی با بحرانهای گوناگون روبه رو بوده و هست. یکی از این بحرانها چگونگی رویارویی دولت ملی با ناسیونالیسم قومی است.
دولتها در دوران مدرن، که معمولاً مردمانشان از اقوام گوناگونی تشکیل شدهاند، ناگزیرند برای ایجاد انسجام و یکپارچگی مردم تحت امرشان، بر اعتقاد به ملت یا ناسیونالیسم ملی تبلیغ و تاکید کنند. متقابلاً اقوامی که احساس نزدیکی با ناسیونالیسم ملی و رسمی ندارند بر ناسیونالیسم قومی (یعنی اعتقاد به اصالت یک قوم که از داشتن دولت محروم است) اصرار میکنند و دست به مقاومت میزنند. اگر چنانچه برای محذوفان قومی شرایط فراهم شود در قالب جنبشها و ناسیونالیسم قومی در برابر دولت ملی صف بندی میکنند؛ اما این مدل در روسیه به لحاط مطالعات و مردم و قومشناسی حاکمان روسیه به سختی توانست جایگاه عینی و ملموس خود را همچنان که در اروپا رخ داد، بیابد.
در سرشماری ۱۹۷۹، صدوچهار قومیت در شوروی تشخیص داده شد
پادشاهی روسها در اوایل قرن ۱۵ در مسکو شکل گرفت. به تدریج نفوذ پادشاهی از چهار طرف در طول چهار قرن گسترش یافت (خصوصاً بعد از سقوط قازان خان (۱۵۵۲) و استراخان (۱۵۵۶) در منطقه بزرگ ولگا). اوج گسترش نفوذ و سلطه تزارها در قرن ۱۹ بود، به طوری که در آغاز قرن ۱۸ جمعیت روسیه چهل میلیون و در پایان قرن ۱۹ صدوسی میلیون نفر شد که در میان آنها بیش از دویست گروه قومی وجود داشت. در سرشماری ۱۹۲۹ دویست گروه قومی تشخیص داده شد. اما در سال ۱۹۳۹ به خاطر گروههای قومی کوچک در گروههای بزرگ تر و تغییر در معیارهای انسان شناسی (در هنگام تشخیص گروههای قومی)، تعداد گروههای قومی تقلیل یافت. تا اینکه در سرشماری ۱۹۷۹، صدوچهار قومیت در شوروی تشخیص داده شد.
مطالعات و کنترل قومیتها در روسیه در دوران تزارها
تسلط (و کنترل و در مواقع لزوم سرکوب) بر اقوام متنوع یکی از مسائل اصلی تزارها بود و این تسلط بر اقوامی که غیر از زبان در مذهب هم با روسها تفاوت داشتند، مانند مسلمانان آسیای مرکزی، قفقاز و مسیحیان کاتولیک، غامض تر میشد. طبق گفته لنین، رهبر انقلاب سوسیالیستی ۱۹۱۷، روسیه تزاری در واقع«زندان اقوام» بود که به دو گروه اجتماعی – حقوقی تقسیم شده بودند؛ گروه حاکم و گروه بیگانه.
عواملی چون قدرت نظامی تزارها، ناسیونالیسم روسی و حمایت و توجیه همه جانبه کلیسای ارتدوکس از عملکرد تزارها نقش تعیین کنندهای در کنترل نیروی قومی تا پایان قرن ۱۹ در امپراتوری روسیه داشتند. لذا بهرغم گسترش روند تکوین دولت-ملتها در اروپا و آسیا، اقوام در روسیه نتوانستند دولتهای مستقل تشکیل دهند.
مطالعات و کنترل قومیتها در روسیه در دوران کمونیستها
بر خلاف دوره تزارها، معضل اقوام در تفکر ایدئولوژیک کمونیستها مورد توجه قرار گرفت و همین توجه و همدردی یکی از عوامل مهم فروپاشی امپراتوری و پیروزی انقلاب کمونیستها بود، پدیدهای که در تحلیل انقلاب سوسیالیستی شوروی کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
پیروزی انقلاب سوسیالیستی روسیه (۱۹۱۷) هم عامل رهایی و هم عامل در بند کشیدن نیروی ناسیونالیسم قومی بود زیرا انقلاب از یک طرف رهایی همه اقوام را اعلام کرد و از طرف دیگر برای تحقق «جامعه سوسیالیستی» همه اقوام به اتحاد دعوت میشدند. برای درمان چالش نیروی ناسیونالیستی با نیروی سوسیالیستی (نیرویی که از ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم ناشی میشد)، الگوی ایجاد «دولت اتحاد جماهیر شوروی» نسخهای شد که هم وعده حق تعیین سرنوشت قومیتها عملی شود و هم «جامعه سوسیالیستی» که هدف ایدئولوژی انقلاب بود تحقق یابد. لذا به محض پیروزی انقلاب، در ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷، انقلابیون پیروز خطاب به کارگران و دهقانان و سربازان «حق تعیین سرنوشت» قومیتها را به رسمیت شناختند. در اعلامیه نوامبر همین سال، در دومین کنگره شوراهای سراسری روسیه، برای این حق چهار ویژگی قائل شدند؛ اول برابری و حاکمیت قومیتها؛ دوم حق جدایی و ایجاد دولت مستقل؛ سوم الغای هر امتیاز مذهبی و قومی و منطقهای؛ چهارم زندگی و ترقی آزاد اقلیتها و گروههای قومی در درون روسیه. در این اعلامیه اشاره نشد که اقوام چگونه میتوانند از این حق استفاده کنند. در مقابل به محض چاپ این بیانیه، «کمیسیون قومیتها» به رهبری استالین، دیکتاتور بزرگ حکومت کمونیستی، اعلام میکند که حقوق مذهبی و قومی مردم به این خاطر تأیید شده که مردم «انقلاب سوسیالیستی» را جدی تلقی کنند. بدین ترتیب در راه اجرای حق تعیین سرنوشت قومیتها عواملی چون شکل بندی پیچیده (و به شدت مختلط) قومیتها، تفاوت در درجه آگاهی و همبستگی قومیتها، مشخص نبودن آمار و مرزهای قومی، بالا گرفتن جنگهای شهری در میان اقوام، شرایط بد اقتصادی مردم، وعدههای توسعه اقتصادی (توسط حزب بلشویکی لنین و استالین و حمایت گروههای محلی از آنها) و ضرورت مبارزه با قدرت خارجی (امپریالیستها)، همه شرایطی را فراهم آوردند که کمونیستها بتوانند الگوی اتحادیه جماهیر سوسیالیستی شوروی را در قالب یک دولت قدرتمند ایدئولوژیک و توتالیتر به مرحله عمل بگذارند.
در چارچوب «اتحاد جماهیر شوروی» در دوران کمونیستها از میان ۱۰۴ قوم، ۴۵ قوم توانستند از حق تعیین سرنوشت در شکل بندیهای سیاسی اتحادیه، خودمختاری، مناطق و نواحی (که از لحاظ اداری خودمختار بود) استفاده کنند. این روند سی سال طول کشید و شکل نهایی آن در کنگره ۱۸ اتحادیه جماهیر شوروی تصویب شد و با اندکی تغییرات در سال ۱۹۷۷ مجدداً مورد تأیید قرار گرفت. شکل بندی سیاسی مذکور بدین شرح بود؛ پانزده اتحادیه (که هم اکنون همان ۱۵ جمهوری جدیدالتاسیس پس از فروپاشی شوروی سابق هستند) که سیستم اداری آنها به «دولت- ملتهای» متداول در کشورهای دیگر شباهت داشتند، دوازده جمهوری خودمختار، هشت منطقه خودمختار اداری و ده ناحیه خودمختار اداری. نکته مهم و قابل تأمل این است که اگرچه در اغلب این واحدهای سیاسی، جمعیت یک قوم نسبت به اقوام دیگر در اکثریت است (به استثنای قزاقستان) ولی تنوع قومی ویژگی تمام این واحدهای سیاسی است. در دوران جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹-۱۹۳۴)، در اتحاد جماهیر شوروی «نیروی ناسیونالیسم» در شکل روسی گرایی نیز ظاهر شد. در هنگام جنگ، توسط استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی ناسیونالیسم به طور جدی در بسیج تودهها مورد استفاده قرار گرفت. در این دوره مهاجرت روسها به مناطق غیرروسی تداوم پیدا کرد. آموزش آموزههای ایدئولوژیک و حزبی از طریق مدارس و واحدهای فرهنگی شدت پیدا کرد. اقتصاد محلی هرچه بیشتر به اقتصاد مرکز وابسته و سازمان اداری هرچه بیشتر متمرکز و عمودی (از بالا به پایین) شد. هرچه بیشتر مذهب دربند کشیده شد و تز ایجاد یک «جامعه تاریخی یا جامعه شوروی» که در اصل یک سیاست «انهدام قومی و ملی» بود، هرچه بیشتر تقویت شد، صدهزار چچنی، آلمانی، تاتاری و… از جمهوری روسیه به آسیای مرکزی و سیبری به عنوان خیانت علیه «جامعه شوروی» تبعید شدند. در این دوره یک حکومت مبتنی بر «سلسله مراتب ملی» تشکیل شده بود که در رأس آنها روسها به عنوان قوم برتر بودند و سپس جمهوریهای اوکراین، بیلوروس و بعد سه جمهوری حوزه بالتیک و قزاقستان، آنگاه جمهوریهای قفقاز و آسیای مرکزی در مرتبههای پایینی قرار داشتند. بدین ترتیب عملاً سیاست اصلی استالین «قومیت در فرم و روسی شدن در محتوا بود» و در مقابل سیاست لنین که «ناسیونالیسم در فرم و سوسیالیسم در محتوا بود.»
توافق هستهای چگونه موجب تحریک قومیتهای ایران توسط روسیه میشود؟/در دوران پسا تحریم ابزار فشار روسیه علیه ایران چه خواهد بود؟/آیا در دوران پسا تحریم آمریکا و روسیه در صدد تحریک قومیتهای ایران بر خواهند آمد؟
روسیۀ فعلی میراثدار مطالعات عمیق قومیتیِ دورانهای متمادی حاکمیتهای آن دیار میباشد. با توجه به بحران شبه جزیرۀ کریمه و تحریمهای غرب علیه روسها و توافق هستهای وین و نزدیک شدن احتمالی ایران و غرب و آغاز دوران پسا تحریم و به خطر افتادن منافع روسیه به لحاظ اینکه ایران میتواند نیازهای اروپا به انرژی را تأمین کرده و ابزار فشار روسیه علیه اروپا را بیاثر کند، با عنایت به پشتوانه و سابقۀ طولانیمدت روسها در مطالعات و کنترل قومیتها و تجربه تحریک قومیتها در ایران (مانند فرقۀ دمکرات در آذربایجان و جمهوری خلق کردستان)، گمان آن میرود که روسیه از ابزار فشار «تحریک قومیتهای ایران» علیه کشور استفاده کند و با توجه به خصومتهای تمام نشدنی طرف غربی با ایران که رئیس جمهور محترم نیز دیروز در نطق تلوزیونی خود بر این باور صحه گذاشتند، در صورت تحقق این سناریوی احتمالی، آمریکا و روسیه میتوانند وارد یک توافق نانوشتهای در راستای تحریک قومیت ها علیه نظام اسلامی ایران شوند.
در همین خصوص تبریز بیدار گفتگویی انجام داده است با مسعود صدر محمدی، کارشناس مسائل ترکیه و روسیه که متن این گفت و گو در ادامه ارائه میگردد.
کارشناس مسائل ترکیه و روسیه گفت: شوروی سابق به دلیل اینکه حکومتی حاکم بر اراضی کثیر القوم و کثیر المله بود یعنی از ادیان و قومیتهای مختلف در داخل یک حاکمیت زندگی میکردند؛ به همین علت مطالعات مردمشناختی، فرهنگشناسی، شرقشناسی و حتی اسلامشناسی در روسیه بهعنوان میراثدار جماهیر شوروی از قدرت و قوت بسیار بالایی برخوردار است.
وی افزود: ما از دورۀ تزاری شاهد اعمال سیاستهای قومیتی در مناطق تحت حاکمیت روسها بودهایم؛ چه در مسئلۀ ترکستان که الآن به کشورهای قرقیزستان، قزاقستان، ازبکستان و… تبدیل شده است و چه در مسئلۀ قفقاز؛ آذربایجان، ارمنستان و گرجستان. ما در دوران حیات حکومتهای مختلف روسیه شاهد سیاستهای متمایز قومیتی در همۀ حیطهها هستیم که در دورۀ تزار بیشتر صبغۀ دینی داشت یعنی دولت تزاری سعی میکرد که اتباع صلیبی همعقیدۀ خودش را بر اتباع مسلمان حاکمیت ببخشد و آنان را در رأس امور قرار بدهد. در دوره شوروی نیز همین سیاست اعمال شد البته با رنگ و بویی متفاوتتر. در این دوره با توجه به اینکه آن صبغۀ دینی بازهم حفظ شد، سیاستهای قومیتی و برتر پنداری اشخاص بر اساس قومیتها، خصوصاً در دورۀ استالین، بر قفقاز و آسیای میانی اعمال شد.
صدر محمدی ادامه داد: بهعنوانمثال یکی از مسائلی که ما بیشتر با آن آشنا هستیم مسئلۀ قرهباغ هست که برآمدی از همین سیاستهای قومیتی است. مسائل و منازعاتی که در آسیای میانه و قفقاز وجود دارد، نتایج سیاستهای قومیتی هستند که شوروی سابق اتخاذ کرده بود و امروز نیز این تجربه و مطالعات در اختیار روسیه قرار گرفته است.
این کارشناس مسائل ترکیه و روسیه تصریح کرد: ازجمله کشورهایی که مورد هدف فعالیتهای قومیتی قرار گرفت، ایران بود. در کشورهای عربی جمال عبدالناصر مسئلۀ قومیت عربی را مطرح کرد که مورد حمایت شوروی قرار گرفت و ما در ایران نیز مسئلۀ آذربایجان و کردستان را تحت تأثیر شوروی تجربه کردیم.
وی در خصوص سؤالی مبنی بر اثرات توافق هستهای در منازعات ژئوپولوتیکی منطقه افزود: به نظر بنده نکتهای که در مورد توافق هستهای باید موردنظر قرار بگیرد این است که توافقنامۀ هستهای یک نقطۀ آغاز برای دورهای از تحولات جدید است. نباید انتظار داشت با یک قطعنامه همۀ مسائل حل میشود؛ باید دید که سرانجام این توافقات به نتایجی که مذاکرهکنندگان انتظارش را داشتند میرسد یا خیر. برخی مسائل محرک مثبت این توافقنامه هستند مانند شرایط داخلی ایران که الآن جناحی بر سر کار است که قصد حل مسائل ایران با غرب را دارد.
صدر محمدی ادامه داد: کشورهای اروپایی بهخصوص انگلیس، آلمان، فرانسه و اتریش به لحاظ وجود سابقۀ مبادلات کالایی با ایران، امروز نیز خواهان تجدید رابطه با ایران هستند که از سود بازار ایران بیبهره نمانند البته این را باید در نظر گرفت که برخی کشورهای اروپایی خصوصاً حوزه آلمانیزبان پس از تحریم روسیه، بازار آنجا را از دست دادهاند و دچار محدودیت صادراتی گشتهاند و لذا مشتاق رابطه با ایران هستند.
این کارشناس مسائل ترکیه و روسیه گفت: با توجه به این شرایط ما فرض را بر این میگیریم که روابط ایران و غرب عموماً و رابطۀ ایران و آمریکا خصوصاً بعد از اجرای توافق و قطعنامه بهتر شود. در صورت ایجاد توافق و بهتر شدن روابط ایران و عامل غرب، در این میان سیاستگذاریهای کشور روسیه که برنامههای خودش را برای تأثیرگذاری در جنوب غرب آسیا طرحریزی و اجرا میکند، دچار اختلال میشود.
وی افزود: آنچه مسلم است این است که در منطقۀ جنوب غرب آسیا، خصوصاً ایران با توجه به اینکه میتواند تأمین انرژی اروپا را تحت تأثیر خودش قرار دهد و بخشی از اقتصاد اروپا را به دلیل تحریم روسیه، ترمیم ببخشد، رقیب بزرگی برای روسیه به شمار میرود.
صدر محمدی ادامه داد: از سوی دیگر ایران نقش فوقالعادهای در تأثیر بر کشورهای پیرامونی خود دارد؛ در صورت اجرای توافقنامه با غرب و بهبود رابطۀ متقابل، اگر ایران بخواهد سیاستگذاریهای داخلی و بینالمللی خود را با در نظر گرفتن تعامل با غرب اعمال کند در اینصورت منافع روسیه در منطقه دچار تحول و ضرر میشود و طبیعی است که در این شرایط روسیه بخواهد اهرمهای فشار خود را علیه ایران بکار بگیرد. این اهرمهای فشار میتواند مسائلی مربوط به ایران تا مسائل منطقهای مانند مسئله سوریه را شامل شود.
وی افزود: با توجه به تجربۀ تاریخی که ایران در مورد منطقه دارد، عوامل قومیتی یکی از ابزارهایی است که روسیه میتواند برای فشار به ایران بکار بگیرد؛ نکتهای که در اینجا حائز اهمیت است این است که در صورت تحقق سناریوی مورد بحث، اتفاق جالبی رخ خواهد داد؛ و آن هم اینکه آمریکا و روسیه بر سر مسئلۀ قومیت و استفادۀ ابزاری از این فاکتور فشار علیه جمهوری اسلامی به توافق ناخواسته میرسند و این امر میتواند تحرکات قومیتی را در ایران دچار پیچیدگیها و یک مرحلۀ جدید کند.
این کارشناس مسائل ترکیه و روسیه بیان داشت: این مسئله در عرصه بینالمللی نیز به نفع جمهوری آذربایجان تمام خواهد شد. در چند سال اخیر حکومت علیاف همواره مجبور به انتخاب یکی از دو گزینه روسی یا غرب بود؛ و با گذشت زمان و شدت یافتن مسائل، سیاست یکی به نعل و یکی به میخ دولت باکو در قبال قطببندیها جواب لازم را نمیداد اما اکنون با چنین تحولی دولت باکو خواهد توانست قدرت تأثیری گذاری بیشتری در منطقه به دست آورده و امکان چانهزنی برای حفظ موجودیت خود و رهایی از فشارهای فزایندهای که در چند ماه اخیر از سوی جناح غرب به حاکمیت وارد میشود رهایی یابد.
وی ادامه داد: تجربۀ ۴۰ سالۀ ملت ما نشان داده است که قومیتهای ایران بهراحتی تحریکپذیر نیستند؛ قومیتهایی مانند قومیت آذری، عربی و کردی با توجه به وابستگی تاریخی درازدامنی که به ایران و ایرانی دارند بهراحتی تحریکپذیر نیستند. اگر سیاستهایی که در قبال ایران و کشورهای اطراف مانند ترکیه، عراق، افغانستان و… اعمال میشود را مورد توجه قرار بدهیم متوجه خواهیم شد، آنچنانی که به نظر میرسد قومیتهای ما در دام تجزیهطلبان و قومگرایان قرار نمیگیرند.
صدر محمدی بیان داشت: آنچه اهمیت دارد این است که از این عامل علیه ایران بهعنوان اهرم فشار استفاده خواهد شد؛ یعنی میتوانند مسائل حقوق بشری را مطرح کنند و موجب ناآرامیهای مقطعی و نقطهای بشوند و درنتیجه کند شدن سیر پیشرفت امور کشور را در پی داشته باشند. مطلب بعدی که این تحولات میتواند روی آن تأثیرگذار باشد سیر پیشرفت مناطق پیرامونی کشور است که در عوامل قومیتی تأثیرگذار هستند در مقایسه با پیشرفتهای پایتخت، مرکز استقرار دولت است که این مسئله در میانمدت موجبات ضربهپذیری این مناطق را فراهم میآورد.
وی تصریح کرد: آینده مسائل قومیتی را باوجود نگرانیهایی که نسبت به نوع سیاستگذاریها و بینش موجود در ساختار سیاسی کشور به این مسئله است وجود دارد اما نباید مسئله را بسیار بغرنج نشان داد. قومیتهای ایرانی بیدی نیستند که با این بادها بلرزند.
این کارشناس مسائل ترکیه و روسیه در خصوص نقش ترکیه در این میان چگونه خواهد بود گفت: مسئلۀ ترکیه از دو جهت میتواند مورد ارزیابی قرار بگیرد یکی در نسبت ترکیه با عامل کردی است و دیگری ترکیه و عامل تأثیرگذاری بر ایران در مسائل قومیتی. اگر بخواهیم مسئلۀ ترکیه را از جنبۀ نسبتش با عامل کردی بسنجیم، فاکتور کردی در جامعۀ ترکیه وارد یک مرحلۀ جدیدی شده است که آغاز سختی را از سر گذراند و معلوم هم نیست که چه پایانی در انتظارش باشد؛ از طرفی عامل کردی در ترکیه اولاً بسیار تحت تأثیر عراق و سوریه است. ثانیاً عامل کردی با تاریخچۀ یک جنگ داخلی در ترکیه ارزیابی میکنیم و مسئلۀ کردی مسئلهای هست که به خون چهل الی صد هزار نفر گره خورده است و این وضعیت مسئله را کمی پیچیدهتر میکند و موردی که هست این است که کردها سعی میکنند که برای خودشان یک چهرۀ دمکراتیک دست و پا کنند.
وی افزود: برآیند تحولات کلان ترکیه را میتوان چنین خلاصه کرد که آمریکا تصمیم گرفته است عنصر کُردی را وارد حکومت کند و از این طریق راه را برای تحقق پروژه خاورمیانه بزرگش پیش ببرد. درواقع آمریکا نقش جدیدی برای کُردها در عراق و ترکیه در نظر گرفته است. نقشی متفاوت با آنچه پیش از این بود. نقش جدید نقش روشنفکری و صلحطلبی است. این یعنی اینکه آمریکا تقریباً به تشکیل دولت کُردی در منطقه مطمئن شده است و سعی دارد تا از اکنون اقدامات لازم برای وجهه سازی برای کردها را آغاز کند. نخستین پیشنمایش این تئوری در مسئله بمبگذاری میتینگ انتخاباتی HDP در دیاربکر بود که با واکنش عجیب طرفداران این حزب روبرو شد. کسانی که تا دیروز بر سر یک مسئله کوچک سلاح به دست کمتر از ۳-۴ کشته نمیدادند امروز گل به دست گرفته به محل حادثه رفتند! و اکنون نیز سماجت بالایی که این حزب در برابر تمام حملات انجامگرفته علیه او از خود نشان میدهد.
صدر محمدی بیان داشت: با توجه به این موضوع کردها ازاینپس عنصر تاثیرگذار صحنه ترکیه خواهند بود و پتانسیل خود برای چانهزنیهای سیاسی را تا حد امکان بالا خواهند برد؛ کردها اگر بتوانند در مرحله فعلی حضور خود درصحنه سیاست ترکیه را حفظ کنند از اهرم فشار از پایین چانهزنی از بالا استفاده کرده و نهایتاً به آمال خود خواهند رسید و در این میان حمایت قدرتهای اروپایی و آمریکا را نیز به همراه خواهند داشت.
وی ادامه داد: در همین راستا حزب کردی دموکراسی خلقها باوجود حملات سنگین لفظی از سوی حزب حاکم و حزب حرکت ملی که خواستار بسته شدن این حزب شده است باکمال خونسری رفتار میکند. هفته گذشته دمیرتاش سه نفر از نمایندگان مجلس حزب را به دلیل اظهارات تندشان مورد بازخواست علنی قرارداد و از تمام نمایندگان خواست تا خونسردی خود را حفظ کنند. وی در هفتههای گذشته و خصوصاً روزهای گذشته تمام سعی خود را در متفاوت نشان دادن حساب حزب از حساب پ.ک.ک بهکاربرده است و با خونسردی و لاقیدی به تحرکات طرف مقابل که از خود نشان میدهد عصبانیت بیشتر طرف مقابل را در پی داشته است.
صدر محمدی تصریح کرد: البته بایستی به این نکته توجه کنیم که کردها در ترکیه دو دسته هستند یکی کردهای اسلامگرا و دیگری کردهای چپ و لائیک. کردهای اسلامگرا با اینکه مطالبۀ حقوق قومی خود را دارند اما عملاً تمایلات تجزیهطلبانه ندارند؛ کردهای اسلامگرا متوجه هستند که نتیجه نهایی تجزیهطلبیها چیزی جز نابودی جهان اسلام نخواهد بود. برای همین در سالهای گذشته همواره شاهد درگیری سیاسی و حتی مسلحانه دو طیف با یکدیگر بودیم. مورد آخر آن هفته پس از انتخابات بود که منجر به کشته و زخمی شدن چندین نفر در دیاربکر شد.
این کارشناس مسائل ترکیه و روسیه گفت: جریان کردِ لائیکِ چپ با پیشینۀ کمونیستی و مارکسیستی، جالب است بدانید که بعد از فروپاشی شوروی این گروهها تبدیل به بازیچۀ آمریکا در منطقه شدند. این جریان چپِ لائیک تصمیم گرفته است که برای خودش تغییر وجهه داده و وارد عرصه سیاست بشود. تلقی بنده این است که کردهای چپ کمونیست تصمیم دارند از فرمول «فشار از پایین و چانهزنی از بالا» استفاده بکنند یعنی هم بتوانند در حاکمیت جایگاهی داشته باشند و هم از طریق عملیات مسلحانه، از دولت برای خود امتیاز بگیرند البته اگر اردوغان و طیف اردوغان با استفاده از حربههای سیاسی کمر حزب دموکراتیک خلقها (HDP) به رهبری صلاحالدین دمیرتاش و از نهادهای اقماری پ.ک.ک را نشکنند.
وی بیان داشت: در چند روز اخیر مشاهده میکنیم که اتفاقاً طیف حاکم ترکیه سعی میکند از تمام راهکارهای قانونی برای ضربه زدن به حزب کردی و بی اعتبار کردن آن استفاده کند؛ تمام تلاشها برای لغو مصونیت قانونی برخی از نمایندگان این حزب به کار افتاده است و در واقع حمله سیاسی سنگینی به همراهی حزب حرکت ملی با رهبری باهچلی در حال انجام گرفتن است.
صدر محمدی گفت: کردهای لائیک از جهات مختلف به دولت ترکیه فشار میآورند؛ ارزیابی و تحلیل بنده از تحولات منطقه، مسئلۀ تریلرها و انفجار قطارهایمان این است که پ.ک.ک متوجه است که بعد از مرحلۀ توافق ایران با غرب، تحولات اقتصادی بالایی بین ایران و اروپا انجام خواهد شد و مسیر ایران و ترکیه اصلیترین گذرگاه ایران برای دستیابی به اروپاست؛ نظر بنده بیشتر معطوف به این نکته است که پ.ک.ک درصدد بالا بردن قیمت باجخواهیهای معمول خود در مسئله ترانزیت بار از ایران به ترکیه و اروپا است. شاید برای مخاطب ایرانی جالب باشد که گروه پ.ک.ک در چند سال اخیر در مناطق جنوب شرقی ترکیه رسماً دست به باجگیری از دولت میزند.
اکنون با توجه با تحولاتی که رخداده است و تأثیرگذاری که این مسیر میتواند در روابط تجاری ایران، ترکیه و اروپا داشته باشد، پ.ک.ک درصدد بالا بردن قیمت ترانزیت کالا از این مسیر و درنتیجه ضربه زدن به اقتصاد ترکیه و فشار به طیف حاکم میباشد.
منابع:
-موسسۀ مطالعات و پژوهش های سیاسی.
– آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۴)، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی و لیلایی، تهران، نشر نی.
– اسکاچ پل، تدا، دولت ها و انقلاب های اجتماعی (۱۳۷۶)، ترجمه سیدمجید روئین تن، تهران، سروش.
– امیراحمدی بهرام، “ تهدیدهای امنیتی در قفقاز” ، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، وزارت امور خارجه، تهران سال پنجم، دوره دوم ، شماره ۱۳، بهار ۱۳۵۷ ، ص ۱۸۹
دانا