در دام دوستان ناباب گرفتار شدم/ نتوانستم «نه» بگویم

بصیر، به شرط آنکه نامش منتشر نشود، راضی به مصاحبه با ما شد، جوانی 26 ساله، متولد 1368، دارای یک فرزند دختر که به شیشه معتاد است.
عکس 20 سالگی خود را نشان میدهد، صورتی شفاف و زیبا با چهرهای شاداب، اما امروز 6 سال از نخستین پک او به سیگار گذشته است، عامل اصلی اعتیادش به شیشه را همان نخستین سیگار میداند، 2 سال است که شیشه مصرف میکند، در ابتدا تفننی اما تا به خودش آمد در گرداب این بلای خانمان سوز گرفتار شده بود.
با وی به گفتوگو نشستیم، مهمترین هدفش از گفتوگو با ما را درس عبرت شدن سرنوشتش برای کسانی میداند که شاید روزی گرفتار این دام شوند.
شاگرد ممتاز مدرسه با معدل 19
تمام کسانی که من را میشناختند تقریبا مطمئن بودند که یکی از رتبههای برتر کنکور میشوم، چون در آزمون ورودی مدرسه تیزهوشان نیز از بین 400 دانشآموز نفر سیزدهم شدم، اما متاسفانه به دلیل آنکه مجبور به کار کردن بودم نتوانستم زمان زیادی برای درس خواندن بگذارم، چون مدارس تیزهوشان تا ساعت 4 عصر وقت و انرژی مرا میگرفت و دیگر نمیتوانستم کار کنم.
به مدرسه دولتی رفتم و در آنجا تا دیپلم ادامه تحصیل دادم، اما چون به پول و تامین مخارج زندگی نیاز داشتم وارد دانشگاه نشدم و حتی در کنکور نیز شرکت نکردم.
در جوشکاری یکی از دوستان پدرم مشغول به فعالیت شدم و شب و روز تلاش میکردم، به باشگاه بدنسازی برای تمرین میرفتم و حتی چند بار تلاش کردم تا مکالمه زبان انگلیسی را بیاموزم، اما در دام دوستان ناباب گرفتار شدم و دیگر نتوانستم خود را از این گرداب خارج کنم.
فریب رفقای نابابم را خوردم
در 20 سالگی اولین پک خود را به سیگار زدم، در ابتدا ماهی یک یا دو نخ سیگار میکشیدم، به تدریج تبدیل به عادت شد و کار به جایی کشیده شد که روزی یک بسته سیگار را به اتمام میرساندم، به پیشنهاد یکی از دوستانم برای تنوع در سن 22 سالگی اولین پک خود را به تریاک زدم و دیگر نمیتوانستم جلوی خواستههای نفسانی خود را بگیریم.
از هفتهای یکبار به مصرف روزی دو بار کشیده شدم و دیگر آن جوان شاداب و بانشاط نبودم و در سن 23 سالگی همچون مردان 50 ساله نشان میدادم.
از خودم متنفر بودم و به دنبال راه فرار از این گرداب میگشتم که حدود دو سال قبل، باز هم به پیشنهاد دوستانم مصرف شیشه را آغاز کردم، در ابتدا وقتی با ممانعت من روبهرو شدند میگفتند که شیشه اعتیاد آور نیست و بر عکس انسان را سرحال میکند اما باز هم فریب رفقای نابابم را خوردم و از گرداب به مرداب افتادم.
هر روز آرزوی مرگ میکنم
روز به روز لاغرتر و ضعیفتر میشدم، 26 بهار از خداوند عمر گرفتم و هر روز آرزوی مرگ میکنم، تنها کاری که میتوانم انجام دهم، خرید شیشه و مصرف آن است.
شیشه زندگی من را تباه کرده است و وقتی به گذشته خود فکر میکنم به مرز خودکشی میرسم.
زمانی که خماری از سرم خارج میشود پشیمانی تمام وجودم را در برمیگیرد
برای اینکه از دام اعتیاد رها شوم به پیشنهاد مادرم ازدواج کردم تا درگیرودار زندگی فکر مصرف مواد نیز از سرم خارج شود، در ابتدا نیز تلاش کردم تا این غده سرطانی اعتیاد را ترک کنم اما پس از یک ماه دوباره به حالت اول برگشتم.
چند وقتی است که دیگر تحمل شیطنتهای فرزند دو ساله خود را ندارم و با همسرم نیز درگیر میشوم، همه اینها به خاطر عدم مصرف شیشه است و زمانی که خماری از سرم خارج میشود پشیمانی تمام وجودم را در برمیگیرد و تا مرز خودکشی پیش میروم.
آرزوی مرگ تنها آرزوی زندگی 26 ساله من است
بعد از آن چندبار برای ترک اعتیاد اقدام کردم و هر بار با درب بسته روبهرو شدم، دیگر توانی برایم نمانده است، کار میکنم و بعد از آن در به در به دنبال تهیه خرید شیشه و مصرف آن هستم، راهی جز تباهی برایم نمانده است، آرزوی مرگ تنها آرزوی زندگی 26 ساله من است.
جوانان توانایی «نه» گفتن را در خود تقویت کنند
سخن زیاد است و فکر کردن به آنها برایم دشوار، تنها توصیهای که به جوانان میتوانم بکنم این است که با دوستان ناباب رفاقت نکنند و توان گفتن «نه» را در خود تقویت کنند، کاری که من نتوانستم بکنم و امروز به تباهی کشیده شدم.