بعد از اوکراین نوبت شقه شدن کدام ملت است؟

به گزارش بصیر به نقل از صدخبر، وضع اسفبار امروز اوکراینیها، فقط مشکل آنها نیست. در واقع، همه مردم دنیا از تکرار چنین صحنههای دلخراشی از مداخله کشورهای بزرگ در تعیین مقدرات یک کشور مستقل نگراناند. مداخله جهانگستر آمریکا و روسیه و اروپا و ناتو، برای مدتهای مدید است که دامن همه کشورها را گرفته است، و آنها تبدیل به قدرتهای تجاوزگر و اصطلاحاً امپریالیستی شدهاند که البته با ژست حقوق بشر، چهره کریه گذشته را از خود دور کردهاند و ظاهری انساندوست به خود میگیرند. اوکراین، پس از مواردی مانند یوگسلاوی سابق و سودان و عراق و افغانستان و لیبی، اولین نبوده، و آخرین هم نخواهد بود. باید برای این دشواری فکری کرد…
**ریشهیابی مسئله…
فاتحان جنگ جهانی دوم، در عین آنکه بهظاهر، خود را نگران وضع دموکراسی و حقوق بشر و عدم اشاعه سلاحهای کشتار جمعی نشان میدهند، ولی در مقابل رژیم اشغالگر قدس، بحرین، میانمار، عربستان سعودی، و… سکوت میکنند، و از آن بدتر، خود دارای سازمانهای رسمی شکنجه در گوانتانامو و سراسر اروپا هستند. از آن بدتر، آمریکا و بریتانیا، زرادخانههای اتمی خویش را گسترش فوقالعادهای بخشیدهاند و میبخشند و خواهند بخشید. همانها به خود اجازه میدهند تا دست کشورهای دیگر را از تکنولوژی هستهای کوتاه کنند.ناهمگون و تبعیضآمیز بودن مداخلات بلوک متجاوز غرب، در کشورهایی که بنا به تعبیر آنها “یاغی” هستند یا با مسئله دموکراسی و حقوق بشر روبهرو بودهاند، نشان میدهد که آنها انگیزههای انسانی ندارند. آنها انگیزههای سیاسی بهرهجویانه را پیگیری میکنند.بیگمان، مداخلات بلوک متجاوز غرب با انگیزههای بشر دوستانه صورت نمیگیرد، و تنها منافع این کشورها در جایی مانند اوکراین به رغم بحرین، تقویت دموکراسی متکی بر اقتصاد بازار آزاد تعریف شده است.
سیاست حقوق بشر به پشتوانه محکمی برای برآوردن منافع بلوک متجاوز غرب، و در رأس آن آمریکا بدل شده است. پس، دولتها همواره پیرو بی چون و چرای آرمان سیاست خارجی خود نیستند، بلکه در مواقعی که آن آرمان در برابر منافع واقعی آنها قرار گیرد، عموماً به عملگرایی روی میآورند. این را از زمان بیسمارک تا کنون، به ترجیح “رئال پلیتیک” به “ایدهآل پلیتیک” نام مینهند.آرمان حقوق بشر و ایجاد دموکراسیهای مبتنی بر بازار آزاد، از دیر باز محور استراتژی آمریکا بود، ولی در جهان پس از جنگ سرد، از قالب امر “ایدهآل” درآمد و به عامل قدرت و امر “رئال” سیاسی بدل شد. بیگمان با آرمانگرایان بهتر از قدرتسالاران میشد کنار آمد. امروز، سوء استفاده آمریکا از موضوع حقوق بشر و دموکراسی انکارناشدنی است.در جهان امروز، بلوک متجاوز غرب، در پی ایجاد نظم جهانی تازهای است که در آن ارزشهای لیبرالیستی حقوق بشر، دموکراسی و اقتصاد باز پوششی دلچسب برای سوء استفاده از سایر ملل میشود.
در دوره جدید، قدرتهای حاکم بر شورای امنیت بر پایه تفسیر بسیار موسع از صلاحیت این شورا و برداشتی گسترده از مفهوم تهدید نسبت به صلح، نقض فاحش حقوق بشر را تهدیدی بر ضد صلح و امنیت بینالمللی شمرده و در نقاطی چون یوگسلاوی، افغانستان، پاکستان، عراق، سومالی، کوزوو، رواندا، هاتینی، پاناما، یمن، لیبی، مصر و سوریه و زیر عنوان مداخله بشر دوستانه به مداخله نظامی یا اعمال تحریمهای فلجکننده و غیرانسانی دست زدهاند.همه چیز، به نام شورای امنیت سازمان ملل متحد انجام میشود، ولی در عمل، قدرتهای بزرگ هستند و پیشاپیش همه آمریکا، که همگام با منافع خود مسئولیت مداخله را به عهده گرفتهاند و زیر پوشش پشتیبانی از حقوق بشر، از مرزهای مورد نظر سازمان ملل فراتر رفتهاند. امروزه، گفتمان حقوق بشر، اصول بنیادینی چون اصل حاکمیت، اصل عدم مداخله و اصل پرهیز از کاربرد زور را به چالش کشیده است.
در این فرایند تازه، بلوک متجاوز غرب، به دنبال نقض حقوق مسلمی چون حق عدم مداخله در امور کشورها و حق تعیین سرنوشت ملل است تا بتواند بدون مزاحمت قدرتهایی را که خود یاغی قلمداد میکند به نیروهای سیاسی رام در چهارچوب منافع خود تعریف کند. از یک دید وسیعتر…از یک دید وسیعتر، اوضاع، اینچنین نخواهد ماند و امیدهایی هست. پس از ناتوانی محرز دولت آمریکا برای مداخله در سوریه (هر چند که این کار به کمک پدرخوانده دیگر، یعنی روسیه انجام شد)، اکنون به نظر میرسد که مقاومت، و ایجاد بلوکهای مقاوم میتواند تهمانده قدرت بلوک کشورهای سلطهگر پس از جنگ جهانی دوم را تضعیف نماید، و جهان را به یک وضع عادلانهتر نزدیک سازد. شرایط تغییر کرده است. صحنه امروز اوکراین، هر چند اسفبار است، ولی معلوم است که در آنجا هم مداخلهگران خارجی هر کار بخواهند، نمیتوانند انجام دهند.
با اینکه دولت آمریکا در جهان امروز، هنوز هم از حامیان حقوق بشر شمرده میشود، اما یکجانبهگرایی آمریکا بویژه پس از حملات یازده سپتامبر دو هزار و یک، اشغال افغانستان و عراق، حملات هواپیماهای بدون سرنشین، و برنامههای جاسوسی در پوشش عملیات ضد تروریسم با افشاگری ادوارد اسنودن، اعتبار امریکا و ایده حقوق بشر به عنوان پوشش را خدشهدار کرده است.واقعیت این است که بخش بزرگی از نخبگان جهان که بهدرستی به آنها میتوان عنوان “جامعه جهانی” را اطلاق کرد،درباره اقدامات امریکا از راه سازمان ملل بدگمان هستند و با توجه به حق وتوی بلوک متجاوز غرب، و خصوصاً امریکا در شورای امنیت و پایگاه برجستهی این کشور در جاهای دیگر، سازمان ملل را تهدیدی نسبت به امنیت، آزادی و استقلال کشورهای پایبند به عدم تعهد به شمار میآورند. این بدگمانی، هم در مورد برقراری صلح و امنیت بینالمللی و هم در زمینهی توانایی این سازمان برای مداخله بشر دوستانه و اجرای مستقیم حقوق بشر صدق میکند.
به نظر، صورت مسئله برای ما و امثال ما روشن است، و باید برای کسانی مانند دکتر صادق زیباکلام بازخوانی شود؛ این که نظر به شواهد متعدد از عملکرد دولتهای مقتدری که از پایان جنگ جهانی دوم نان زور سیاسی خود را میخورند، این دولتها در بیان خود از مسائلی مانند حقوق بشر، دموکراسی، خلع سلاح و… صادق نیستند، و به این دست مسائل، به مثابه ابزاری برای استمرار نابرابری سلطه خود نگاه میکنند. آنها کشورهای اقماری خود را به عنوان ابزار در نظر میگیرند و آمادهاند که در شرایطی مانند آنچه در مصر و عربستان و یمن و پاکستان و… میبینیم، هر وقت لازم دیدند مشیت ملتهای اقماری را قربانی منافع خود سازند.پس، کشورها دو راه دارند و سی و پنج سال پیش، ما راه رشد مستقل را انتخاب کردیم و تا هماکنون هم نان این استقلال را خوردهایم. این که مردم کشورها تصمیم بگیرند که مسیر رشد مستقل خود را در پیش بگیرند و از وضع اقماری فعلی درآیند، یا عنوان یک کشور دست دوم، با یک دولت مستبد و وابسته را که منابع کشور را کم و بیش در اختیار آنان بگذارد، را بپذیرند (همراه با اقتباسهایی آزاد از عبد ا… قنبرلو).