نامه مادربزرگ اصغر به رئیسجمهور
ما با چنگیز و اصغر به خانۀ اصغر اینها رفته بودیم، مادربزرگ اصغر به ما گفت که چون انشایمان خوب است یک نامه به رئیسجمهور بنویسیم و برایش بفرستیم.
پدر اصغر گفت که اینکار را نکنیم، ننه حرف سیاسی میزند و او را به زندان اوین میاندازند، و چون کسی را نداریم که وثیقه جور کند، ننه توی زندان میماند.
اما مادربزرگ اصغر به روح آقا فتحالله خدا بیامرز قسم خورد که حرفهای سیاسی نمیزند و فقط برای آینده این طفلکها یعنی ما میخواهد گیس سفیدانه دو سه کلمه حرف حساب با رئیسجمهور بزند.
خلاصه او گفت و ما شروع به نوشتن کردیم:” به نام خدا/ آقای رئیسجمهور سلام/ امیدوارم که حالتان خوب باشد و کابینهتان هم دماغشان چاق باشد/ من با مسائل اقتصادی هیچ کاری ندارم/ ننه جان! من یک پیر زن هستم که یارانهام را هر ماه میگیرم دست شما هم درد نکند/ داشتم میگفتم من یک پیر زن هستم که بعضی وقتها برای درد پاهایم یک حَب بالا میاندازم/ البته جنسش زیاد تعریف ندارد ولی باز هم بهتر از دواهای این دکتر هاست/ نامه ننوشتم که از شما جنس مفتی بگیرم/ فقط خواستم بگویم تا من روی زمین هستم شما زحمت بکشید تکلیف برجام را مشخص کنید/ آخر شما هر سری یک حرف زدید/ یکبار گفتید آفتاب تابان است/ یکبار گفتید ابر است/ یکبار گفتید نوزاد است/ یکبار گفتید نوجوان است/ این آخری هم که گفتید یک نهال نو پاست/ آخر من در خلقت این برجام کاغذ پاره ماندهام که چه جور جانوری است/ شیر گاو پلنگ است مگر!!/ تازه یک روز روح دارد و یک روز روح ندارد/ لطفاً تکلیف ملت را تا هاردشان نسوخته است روشن کنید/ قربان شما مادربزرگ اصغر به جز اکبر.”
مادربزرگ اصغر به ما گفت که میخواست به رئیسجمهور بگوید به خاطر رئیسجمهور بعدی معضل ماهیت برجام را روشن کند تا آن بندۀ خدایی که بعداً میآید تکلیفش روشن باشد که با چه جور جانوری طرف است.
مادربزرگ اصغر گفت که ملاحظۀ رئیسجمهور را کرده و نخواسته تا دوباره به او استرس دوران انتخابات را وارد کند.
پدر اصغر میگوید که باید با مادربزرگ اصغر خداحافظی کنیم، احتمالاً توی همین هفته بعد از اتمام کار رأی اعتماد وزیران، از طرف رئیسجمهور به سراغ مادربزرگ اصغر میآیند و او را به اوین میبرند.
اما مادربزرگ اصغر اصلاً ناراحت نیست و میگوید که او در راه روشنگری و افشای ماهیت برجام از زندگی خودش گذشته و به خود لقب ننۀ ملت را داده است.
من و اصغر و چنگیز خیلی تحتتأثیر فداکاری مادربزرگ اصغر قرار گرفتیم و همدیگر را بغل کرده و یک شکم سیر گریه کردیم.
ما از همینجا در نامهای سرگشاده از رئیسجمهور خواهش میکنیم که مادربزرگ اصغر را ببخشد؛ او خیلی پیر است، اگر او را به اوین ببرند شاید بمیرد، تازه روح آقا فتحالله خدا بیامرز هم شما را رها نمیکند، بعد نگویید که نگفتیم.