هادی ابراهیمی

جریان امروز روشنفکری بیشتر در خدمت سیاست های استکباری است

به گزارش بصیر به نقل از  بلاغ، معمولاً تحلیل ها، یادداشت ها و سخنرانی های هادی ابراهیمی در كانون توجه افكار عمومی قرار می گیرد، او مقاطع بسیار حساس و پرحادثه كشورمان اعم از تاریخ قاجار، انقلاب مشروطه و پهلوی را به لحاظ تاریخی مشحون از عبرتها می داند و به همین دلیل بنا به گفته خود، كار مطالعات تاریخ انقلاب اسلامی و جامعه شناسی انقلاب را به شكل جدی آغاز كرده است.

ابراهیمی در این مسیر قدمت بیشتری برای ریشه یابی جریان روشنفكری در ایران قائل است و عموماً آن را مرتبط با نفوذ فراماسونرها در دولت فتحعلی شاه قاجار می داند.

مدیرمسئول فصلنامه مطالعات سیاست اسلامی می گوید: جریان روشنفكری و جریان مشروطه، زمینه ساز استبداد رضاخانی در داخل كشور ما شدند. وقتی كه از ابراهیمی پیرامون روشنفكران واقعی سوال می كنیم، می گوید: روشنفكر اصیل اسلامی را باید در پرتو مكتب تشیع، آموزه های نورانی قرآنی و سخنان گهربار ائمه اطهار تربیت كرد نه با تفكرات سكولاریستی و یا آموزه های مدرنیته.

ابراهیمی، روشنفكر متعهد دینی را فردی با بصیرت برخوردار از معرفت اسلامی و شیعی، استقلال طلب و حافظ منافع ملی، عدالت طلب و حق گرا، استكبار ستیز و معنویت گرا می داند.

او اعتقاد دارد روشنفكری در كشور ما بیمار متولد شد چون انتلكتوئل ها در غرب را باید محصول طبیعی تطور تاریخی تمدن غرب دانست.

آنچه كه در پی می آید، ماحصل گفت‌وگوی تفصیلی فصلنامه مطالعات سیاست اسلامی با هادی ابراهیمی، دانش آموخته دكتری علوم سیاسی (مسائل ایران)، پژوهشگر و مدرس دانشگاه، پیرامون تحولات سیاسی و اجتماعی كشورمان و سیری در جریان روشنفکری در سده های گذشته است.

***

آقای دكتر با تشكر از جنابعالی كه فرصت خودتان را در اختیار ما قرار دادید، همانطور كه جنابعالی هم می دانید جریان روشنفكری در كشور ما در بدو تولد، متاثر از تحولات غرب و در راستای تحقق خواسته های آنان بوده است. اگر بخواهید به سیری از این جریان اشاره كنید، به نظر جنابعالی چه مباحثی مطرح می شود؟

قبل از شروع بحث های جدی جای دارد از شما تقدیر و تشکر کنم به خاطر اینکه تلاش دارید پیرامون مهم‌ترین مسائل تاریخی کشورمان اطلاع رسانی کنید.

به سوال خوبی اشاره کردید، یکی از حوادث دردناک و در عین حال عبرت آموز در کشورمان نقش روشنفکران در مقطع ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال اخیر است که هرچه درباره آن گفته و یا نوشته شود به نظرم کم است، نقد حقیر به جریان روشنفکری، بیشتر روشنفکری وابسته است.

متأسفانه این جریان در کشورمان، از اصالت و محتوای خودش خالی است و بیشتر به جای اعتلا بخشی، به تخریب فرهنگ دینی، ملّی و باورهای ما پرداخته و یا به عبارتی بیشتر در خدمت سیاست های استکباری بوده است.

البته جریان استکبار تنها از راه تربیت روشنفکران غربزده استیلای خودش را بر کشورها ادامه نمی داد، بلکه به افراد قلدر و بی سوادی نیاز داشته که بتوانند قدرت آنها را همراه با فکر و اندیشه روشنفکران تربیت شده، در خدمت بگیرد. خب آنان برای این پروژه در کشور ترکیه، آتاتورک را واجد این شرایط یافته اند و در کشور ما هم رضاخان را گزینه مورد نظر خود یافته اند.

البته من در اینجا به شکل مصداق تری وارد بحث می شوم. ببینید؛ وقتی شما به کارنامه برخی از این افراد نگاه می کنید افرادی را مشاهده می کنید که دم از علم وملت و وطن می زنند اما دست‌شان در دستان دشمنان کشور ما قرار داشت و باید عرض کنم جریانی که خود را منادی آزادی و ملی گرایی و دموکراسی می دانست، در حقیقت جیره خوار رژیم های استبدادی شده بود و همین جریان پایه گذار ایدئولوژیک یک رژیم ضدانسانی و استبدادی چون رضاخان می شود.

یک دسته از روشنفکران در کشورمان اصلاً با دین رابطه خوبی نداشته اند، مثل میرزا ملکم خان و آخوند زاده و میرزآقاخان کرمانی که البته با خیانت و جهالت خودشان، کشور ما را از فرهنگ غنی ملی و دینی خود تهی کرده بودند و به جای آن فرهنگی وابسته و یا به قولی فرهنگ حیوانی را از غرب به سوی ما آوردند.

شما وقتی که به کارنامه جبهه ملی به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در مخالفت با عنوان جمهوری اسلامی و طرح عناوینی چون جمهوری دموکراتیک، و مخالفت با جریان خبرگان رهبری و طرح مجلس موسسان، مخالفت با تسخیر لانه جاسوسی و لایحه قصاص ! که البته با عکس العمل شدید حضرت امام ره مواجه شده بود نگاه می کنید، ملاحظه می فرمایید همة این موضع گیریها حاکی از تولد یک جریان روشنفکر بیمار و معیوب جدای از دین بوده است که روشنفکران وابسته و بیمار ما با جمعیت های سری و نیم سری مثل فراماسونری و آدمیت در ارتباط بودند و به نظرم سرنخ این محافل، در دست عوامل مستقیم غرب بوده است.

به نظر جنابعالی سیر جریان روشنفكری به چه شكلی تقسیم بندی می شود؟

نسل اول روشنفکران ایرانی را باید قبل از صدور فرمان مشروطه جستجو کرد، صدور فرمان مشروطه در سال ۱۳۲۴ است، اولین اشخاص آن میرزابوالحسن خان ایلچی و فرخ خان امین الدوله غفاری هستند، این افراد حقوق بگیر استعمار انگلیس و عضو لوژهای ماسونی در خارج بودند میرزا ابوالحسن خان ایلچی یکی از بانیان روشنفکری در ایران است.

نسل دوم آخوند زاده و میرزا ملکم خان هستند این افراد باعث انحراف در نهضت مشروطه شدند و باعث شدند نهضت عدالتخوانه به راحتی به مشروطه غرب زده تبدیل شود، ویژگی جالب هر دو نسل این روشنفکران این است که در بسیاری از قراردادهای اجتماعی و تجزیه کردن ایران نقش داشته اند.

بنده در بحث روشنفکران وابسته، لازم است که به یک سیر منطقی و روشمند اشاره کنم که هم روان باشد و هم از پیچیدگی و اصطلاحات دشوار و مبهم بدور باشد. خواهش بنده خصوصاً از جوانان عزیز این است که در فراز و نشیب حرکت های اجتماعی خودشان حتماً آن ها را مدنظر قرار دهند، اینکه، تفکرات و مشخصات آنها و سیر شکل گیری شخصیت فکری آنها را بشناسیم به نظرم این بخش از بحث می تواند ملاک خوبی برای ارزیابی تفکراتشان در هر عصری باشد. چون متفاوت بودن اصطلاحات، اصل نیست، بلکه ماهیت ومحتوی تفکر مهم است برای اینکه در چنبره فریب و دغل کاری های سیاسی آنها قرار نگیریم. دوم اینکه عوامل تأثیرگذاری که در بوجودآمدن چنین تفکر و شخصیتی نقش داشته اند چه بوده است؟ این می تواند بابی برای عبرت و تجربه های ذی‌قیمت تاریخی باشد.

اگر بخواهیم روشنمند و در قالب یک سیر منطقی به موضوع نگاه کنیم یکی از این روشنفکران وابسته میرزا ملکم خان بوده لطفاً درباره شخصیت و نحوه تفکر، برخی از فعالیت ها و اقدامات سیاسی و اجتماعی او اشاره ای داشته باشید؟

بله اشاره خوبی داشته اید. بنده در این سیر از میرزا ملکم خان شروع می کنم و به ترتیب به دیدگاه های اشخاص چون آخوندزاده، سپهسالار، طالبوف مستشارالدوله، آقاخان کرمانی، فروغی و سید حسن تقی زاده می پردازم. میراز ملکم خان در حقیقت فرزند میرزایعقوب بود.

میرزا یعقوب خودش را به دروغ مسلمان می نامید و در سفارت روس در تهران مترجم بود ودر سراسر زندگی خودش برای انگلیسی ها جاسوسی می کرد. خود میرزا ملکم خان، پس از قتل امیرکبیر و در زمان صدارت میرزا آقاخان نوری به عنوان یکی از مهره های سیاسی استعماری انگلیس، به ایران باز می گردد البته بعضی ها هم به این مسئله اشاره داشته اند که میرزا ملکم خان در زمانی که ناصرالدین شاه از دار الفنون بازدید می کرد، چند رشته شعبه بازی، چشم بندی و آزمایش های شیمی اجرا کرد که مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفت و به عنوان مترجم، به دربار احضار شد.

ملکم خان چه نقشی را در تأسیس لژهای فراماسونری در ایران ایفا کرد؟

میرزا ملکم خان بعد از ایکه به ایران باز می گردد لژ فراموشخانه را با کمک پدرش تأسیس می کند، او حتی کتابی را با عنوان «کتابچه غیبی یا دفتر تنظیمات» به تحریر در می آورد، در این کتاب، در واقع سنگ بنای سیستم اداری کشور به سبک ساختار اداری کشورهای اروپایی و دیوانسالاری از اینجا بنیان گذاشته می شد، تلاش ملکم خان این است که نشان دهد عدم مغایرت بین «اصول نظم فرهنگ» و آنچه به عنوان اصلاح و ترقی کشور معرفی می کند، ما را با «شریعت اسلامی» ثابت کند.

به نظر شما خاستگاه چنین تفکری از کجاست؟

ملاحظه بفرمایید میرزا ملکم خان از ۶۴ سال عمر خود، حدود ده سال را در ایران گذرانید اغلب عمر خودش را در اروپا و بیشتر در شهر پاریس و لندن بوده است. البته خودش در نوشته هایش می گوید که از آگوست کنت فرانسوی و جان استوارت میل که او را پدر لیبرالیسم جدید می نامند، متأثر است با چنین وضعیتی ما ملاحظه می کنیم که او در سیر شکل گیری اندیشه های خود، دچار یک آشفتگی است، از یک سو راه اندازی و مجامع سری را چاره درد کشور می داند و اقدام به تأسیس «فراموشخانه» و«مجمع آدمیت» می کند و گاهی هم دادن امتیازات اقتصادی به بیگانگان و اعزام دانشجو به خارج از کشور برای « تربیت» شدن را راه حل کشور می داند.

یعنی غرب باوری شاخصه اصل تفکر میرزا ملکم خان است؟

بله درست اشاره کردید. اینکه میرزا ملکم خان اصالت انسان را به جای اصالت خدا می نشاند و دین را از دریچه علم غربی و عقل وابسته، نیازمند پالایش می بینند، البته او برای اینکه حرفهایش خریدار داشته باشد با زیرکی تمامی این مفاهیم را با هم می آمیزد وتلاش می کند که آنهارا با اسلام آشتی دهد. میرزا ملکم خان در مسیر اندیشه های خودش با شارل میسمر فرانسوی و میرزا فتحعلی آخوندزاده ادعا می کند که باید در اسلام یک اصلاحاتی را صورت بدهند به همین صورت آنها معتقدند به پروتستانتیزم اسلامی می شوند و بر لزوم تغییر خط و الفبا کشورهای اسلامی و ایران می شوند و همین کارشان دستمایة روشنفکران وابسته بعد از خودشان می شود و همین جهت او را پدر روشنفکری جدید می خوانند.

در اینجا با توجه به اشاره ای که شما داشته اید به شاخصه تفکر غرب باوری میرزا ملکم خان اشاره می کنم، شما وقتی که به عملکرد این شخص نگاه می کنید ملاحظه می فرمایید که ایشان هم در نوشتار و هم در عمل، غرب باوری وتقلید بی چون و چرا از غرب را تبلیغ می کند، انگار که این فرد مأموریت پیدا کرده که به تحقیر تواناییهای ملت ایران بپردازد مثلا می گوید (اشاعه مدنیت غربی در ایران موجد خوشبختی و سعادت آدمی است) یا در جایی دیگر اشاره می کند که باید « تسلیم مطلق و بلاشرط در مقابل تمدن اروپایی بود» و باز هم تأکید می کند که « ایران درارکان زندگی سیاسی و اقتصادی خودش باید اصول تمدن غربی را بپذیرد.»

تأکید میرزاملکم خان به این بود که ما در اخذ اصول تمدن جدید ومبانی ترقی عقلی و فکری او، حق نداریم در صدد اختراع باشیم، بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع از باروت گرفته تا کفش دوزی محتاج سرمشق غیربوده و هستیم.

در بحث دین گریزی و علم زدگی هم نوع سیاق فکری و اعتقادی روشنفکران وابسته ای چون میرزا ملکم خان هم به همین شکل است، یعنی شما ملاحظه بفرمایید به این نکته که این آقایان برای معارضه با دین و متولیان دینی، دست به دامان مفاهیم شدند که از یک سو مورد احترام و پذیرش مردم ما بود و از سوی دیگر امکان مانور وتحریف و القاء اهداف خودشان را در آن پیدا می کردند.

بنده وقتی که به نامه هایی که میرزا ملکم خان به فتحعلی آخوندزاده نوشته نگاه می کردم کاملا ملاحظه می کنم که میرزا ملکم خان مانند اندیشمندان دین ستیز غرب، « علم» را در مقابل « دین » قرار می دهد و حتی « خدا» را موجودی خیالی می داند و شما همین مشی فکری را در میرزا ابوالحسن خان ایلچی می بینید او هم از نخستین اعضای فراماسونری در ایران بود و عنصر غربگرا و شیفتة فرهنگ غرب که کاملاً در فساد غوطه ور بود.

به نظر شما چالش جدی ما با این طیف از روشنکفران وابسته چه بود؟

بحث اصلی ما با این آقایان این بود شما که کاملاً شیفته و مجذوب فرهنگ غرب بودید چگونه با دست آویز آن چنان علمی، معجزات انبیاء را و قدرت خدا را انکار می کردید و با چه ادله ای فقه تشیع را ناکارآمد در برآوردن نیازهای اجتماعی می دانسته اید و لزوماً شعار جدایی دین از سیاست را سر می دادید. البته فرهنگ غربی با راسیونالیسم که مبتنی بر مذهب اصالت مادی و حسابگر است هر نوع ارتباط و دریافت از وحی و ماورالطبیعه را انکار می کند.

آقای ابراهیمی! پایه واساس تشکیلات فراماسونوری در ایران چه بود؟ و عموماً اهدافی را دنبال می کردند؟

فراماسونری یک مرکز بود برای تجمع افراد، اشخاصی که به لیبرالیسم و اومانیسم اعتقاد داشتند و به مذاهب و رسوم مختلف در آن بدور از مرزبندی گرد هم می آمدند و به چیزی به نام «دین انسانیت» که میرزا ملکم خان از آن به عنوان «آدمیت» یاد می کند که نظام جهانی و فراملیتی بوده می اندیشید.

اجازه بدهید بنده یک سابقه ای از تشکیلات فراماسونری را عرض کنم، این تشکیلات توسط میرزا ملکم خان در ایران، با کمک پدرش میرزایعقوب پایه گذاری می شود و محل ملاقات خانه ای در محله مسجد حوض تهران که متعلق به جلال الدین میرزا بوده تعیین می شود.

فراماسونری به دنبال افرادی بود که بتواند با پرورش آنها بر اساس معیارها و اصول فکری خودشان، آنها را در مصادر امور کشورقرار داده و از طریق آنها منافع درازمدت جهانی خود را تأمین کنند.

قطعاً با توجه به اهداف این تشکیلات در غربزدگی و سکولاریزکردن جامعه باید خاستگاهی در غرب داشته باشند منشأ اصلی آنها کجا بوده است؟

ببینید فراماسونری به ظاهر اخلاقی بود ولی در باطن صددرصد سیاسی و متصل به زادگاه اصلی خودش، یعنی لندن بوده است. یعنی این ها از یک سری سیاست های طراحی شده تبعیت می کردند که هدف شان این بود حلقه های اتصال «جهان وطنی» صهیونیست ها را تحقق بخشند.

سعید نفیسی در کتاب خود تحت عنوان نیمه راه بهشت می گوید:

«دستگاه جاسوسی انگلستان که عجیب ترین دستگاه های بشریت است تا کسی از رموز آن باخبر نشده است نمی تواند تصور کند که چه خیانت ها و چه رسوایی های در آن نهفته است از زشت ترین و پست ترین وسایل بشری در آن بهره مند می شوند، از فحشاء و خیانت نیز روی گردان نیستند. این دستگاه همواره با فراماسونهای فرانسوی و انگلیس رابطة عجیبی داشته و با زبردستی خاص، فراماسونها را در هر جای ایران به نفع خودش به کار انداخته است.»

بعضی ها اعتقاد دارند که فرماسونری از طریق هند به ایران راه یافته و دستگاه فراماسونری انگلیسی در آن مقطع شبکه گستره ای در ایران پیدا کرده است؟

بله درست اشاره کردید، این به دلیل شرایط ایران آن روز بوده که هم بازار خوبی برای تجارت انگلیس بوده و هم بواسطه اینکه کلید دروازه هند به شمار می رفته است، اجازه بدهید من این نکته را خدمت شما عرض کنم شبکه فراماسونری در ایران در دو قرن گذشته اکثر سیاسیون و رجال را به خودش پیوند داده، اینها در برهه های مختلف مسیر نهضت های مردمی را منحرف کردند و تلاش کردند که آنها را باخواست خود تغییر دهند مثل جریان مشروطیت و قضیه ملی شدن نفت یعنی همیشه سعی کردند اقلیت های مذهبی را در کشورمان تحریک کنند و برای حکومت، ایجاد مسأله کنند.

حکومت انگلیس هم همواره تلاش کرد تا عوامل داخلی خود را در پست های حساس قرار دهد بنابراین در یک کلمه باید اعلام کنم که فراماسونری هیچ گاه در ایران نقش خیرخواهانه و اصلاح طلبانه نداشته است.

یکی از کارهای عمده میرزا ملکم خان تأسیس فراموشخانه در ایران بوده بفرمایید با چه اهدافی صورت گرفته است؟

هدف اصلی ملکم خان از تشکیل فراموشخانه آشناساختن ملت به نظام وتمدن جدید دول اروپایی بوده، به نظر بنده آنچه که در خلال تمام گفته ها در مورد اهداف فراموشخانه وجود داشت این بودکه می خواستند یک پشتوانه اجرایی برای نشر افکار و اندیشه های پرورش یافته در دامان غرب به وسیلة جذب و تربیت و به مسئولیت رساندن افراد واجد شرایط داشته باشند.

شما وقتی که به تاریخ نگاه می کنید ملاحظه می فرمایید که سالهای سال تربیت یافتگان فراماسونر مصدر ادارة امور کشور را داشته اند، نتیجة دومی که بنده از تأسیس فراموشخانه درایران می گیرم، پوشش دادن به فعالیت های دین زدایی از جامعه و جایگزینی اصول آدمیّت به جای اصول اسلامی تحت عنوان آشتی بین اسلام و تمدن اروپایی بود. البته این حرف رابلنت سیاستمدار انگیس هم از زبان خود میرزا ملکم خان هم گفته است.

بعضی ها تعطیلی فراموشخانه را در ایران به روس ها نسبت می دهند نظر جنابعالی چیست؟

واقعاً اینگونه نیست، درایت وبصیرت سیاسی آیت الله ملاعلی کنی وبرخی از علما باعث شد که به کنه وباطن حرکات میرزاملکم و نفاق او پی ببرند و پشت پرده نیات و طراحان آن را برای مردم افشاء کنند و با اقدام به فشار بر ناصرالدین شاه مقدمات تعطیلی آن را فراهم کنند این که ما تعطیلی فراموشخانه را به روس ها نسبت دهیم به نظرم این کار انگلیسی ها بوده است تا با این حربه رقیب خودشان یعنی روس ها را پشت سر بگذارند.

این قدرت علما و عالم مبارز و انقلابی چون آیت اله ملاعلی کنی بود که ریشه فرماسونری را در ایران از بیخ برکند و زمینه اخراج ملکم خان ازایران را فراهم ساخت.

شما وقتی که به لیست اعضای فراموشخانه ایران نگاه می کنید می بینید که بیشتر آنها از دول ها، سلطنه ها، خانها و میرزاها هستند.

عده ای تأسیس فراموشخانه را باهدف ایجاد اصلاحات سیاسی و اقتصادی کشور و تغییر حکومت که از سوی برخی از مورخین عنوان شده است، می دانند؟

به نظرم این ادعا از ریشه باطل و نادرست است، شما وقتی به لیست منصب داران قاجار و حامیان پر و پا قرص سلطنت آنها در میان اعضای فراماسونری نگاه می کنید، امکان هر گونه اصلاح و تغییر ناممکن است، بنابراین هدف تشکیل فراموشخانه، بوجود آمدن یک تشکل به سبک وسیاق فراماسونری است که ابزار الزام را برای تفکر و فرهنگ غربی فراهم بسازد، دوم اینکه ملکم خان به عنوان پدر روشنفکری با سیاست فراماسونری جهانی، هسته مشروطه را آن چنان طراحی می کند که میوه آن در دامان غرب و تفکر اومانیستم قرار بگیرد.

وقتی که حضور سلطنه ها را در هستة اولیه فراموشخانه و تداوم حضورشان را در جمع آدمیت می بینید. این کار نشان می دهد که مشروطیت یک مرحله الزام در سیاست انگلیس برای وابسته کردن هر چه محکم تر ایران به اقمار خودش بود فلذا به نظرم مشروطیت هیچ تغییری در ساختار سیاسی کشور یعنی پادشاهی ایجاد نکرد، بلکه آنرا تثبیت کرد و از موج بیداری مردم در به انداختن آن جلوگیری کرد.

البته میرزا ملکم نقش مستقیم در مشروطیت نداشت. چون نهضت مشروطیت در سال های پایانی عمر او بود اما نقش ملکم خان در زمینه سازی، شالوده سازی و بسترسازی برای مشروطیت بر کسی پوشیده نیست اینکه جمعی از انسان های به اصطلاح نخبه را بر اساس باورهای غرب گرایانه سازماندهی کرد یقیناً محل تربیت چنین انسانهایی فراموشخانه و مجمع آدمیت بوده است دوم اینکه او شالوده و بنیاد ساختارهای سیاسی و فرهنگی مشروطیت را نگاشته، «کتابچه غیبی» یا «دفتر تنظیمات» او چگونگی سازماندهی دولتی اعم از تشکیل مجلس، داد و ستد و آموزش و پرورش غیرروحانی را بیان می کند.

یعنی ملکم خان در این کتاب اصول دیدگاه های لیبرالیستی خودش را آورده به همین جهت از او به عنوان پدر لیبرالیسم در ایران یاد می کنند، بحث سوم را شما باید تلاش این فرد برای نفوذ در روحانیت و سوء استفاده از حسن ظن آنها در جلب حمایت از تفکر پیشنهادی خود و باوراندن هماهنگی و هم آوایی نظریات اسلامی با اصول تفکر غربی به آنان و مردم بدانیم، مع ذلک پدر لیبرالیسم ایران، بذری را که از غرب آمده بود در زمین ایران کاشت و بانفاق و دورویی که پیشه خود ساخت عده ای از علماء و مردم را به آبیاری آن برانگیخت و میوه آن را در دامان همفکران خودش انداخت، این نتیجه نقش ملکم در مشروطیت است.

آقای دکتر در مورد نقش میرزا ملکم خان در خصوص قراردادها و واگذاری ها و امتیازاتی که به بیگانگان در زمان او داده شد توضیح بفرمایید؟

از توجه و حوصله شما سپاسگذارم. آنقدر نقش منفی روشنفکران وابسته بسیار زیاد بوده است که به قول حضرت امام (ره) ضربه های محکمی به کشور ما ایجاد شد، در ایران آنروز نخستین ویژگیهای یک روشنفکر در عرف مردم عبارت بود از فرنگ رفتن و تحصیل کردن در فرنگ، مانند فرنگیان لباس پوشیدن و حرف زدن، عدم پایبندی به شئونات دینی و منافع ملی وقتی تحصیل کرده فرنگی به کشورمان بازمی گشت در کنار ادعاهای پرطمطراق علمی و تکنیکی، نحوه لباس پوشیدن او تغییر می کرد، سلام علیک و برخورد او تغییر می کرد و متأسفانه نوع نگاهشان به زندگی هم اشرافی و تجملاتی بود و بدتر از همه عدم پایبندی به منافع ملی.

یکی از امتیازاتی که با همدستی میرزا ملکم خان و میرزا حسین خان سپهسالار در زمان ناصرالدین شاه به دولت انگلیس داده می شود امتیاز رویتربوده است، حالا محاسبه بفرمایید که این امتیاز ننگین در قبال چه چیز به دولت انگلیس داده می شود، در مقابل گرفتن دویست هزار لیره، به مدت هفتاد سال دراختیار با رول جولیوس رویتر اهمیت این قرارداد به حدی بودکه خود انگلیسی ها پایکوبی می کردند، بخشی از امتیازات عبارت بود از احداث کمپانی های مختلف، حق انحصاری بهره برداری از معادن زغال سنگ، آهن، مس و سرب و نفت، حق انحصار استفاده از آب رودخانه و ایجاد سدها و استخرها، امتیاز تأسیس بانک، ایجاد تراموا، معافیت مأموران انگلیس از پرداخت گمرک ومالیات، امتیاز انحصاری راه آهن دریای خزر تا خلیج فارس وموارد دیگر.

البته آن روز هم اگر اعتراض شدید علما و مردم خصوصاً اعتراض و فریادهای کوبنده روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت خصوصاً آیت الله ملا علی کنی مجتهد متنفذ تهران نبود ناصرالدین شاه قرارداد رویتر را لغو نمی کرد.

شما وقتی که به زندگی میرزا ملکم خان نگاه می کنید می بینید که او علاوه بر داشتن تأمین هزینه های زندگی اشرافی در لندن، به این فکر می کرد که از این طریق بتواند ایران را به حلقة فرهنگ غرب که به نظرش علت اصلی ترقی و پیشرفت آنان بوده متصل کند.

موضوع بعدی امتیاز کشتیرانی در رود کارون است، البته ما بیشترین امتیازات را به بیگانگان در طول سلطنت ناصرالدین شاه دادیم، بیش از هشتاد مقاوله نامه تجاری، سیاسی، سرحدی و امتیازات گوناگونی که به خارجیها داده شد و در تمامی آنها ملت ایران به مصیبت دچار شده است.

عرض می کردم امتیاز کشتیرانی روی رودخانه کاروان که ناصرالدین شاه تامل و مسامحه در دادن این امتیاز داشت شاه را به سبب فشار انگلیسی ها و رایزنی ها ملکم خان که همواره حافظ منافع انگلیسی ها بود مدعی می شود که دادن این امتیاز به مصلحت ایران است، یا امتیاز دیگری هست به نام امتیاز لاتاری که میرزا ملکم خان این امتیازنامه را به مبلغ چهل هزار لیره به دو کمپانی انگلیسی می فروشد که در اینجا هم بدلیل مخالفت شدید علماء که این امتیاز را خلاف شرع می دانسته اند شاه مجبور شد این قرارداد را لغو کند.

آقای ابراهیمی با بررسی که بنده در سیر تحولات سیاسی و اجتماعی داشته ام همواره روشنفکران غرب گرا و دین گریز تلاش می کردند تا با مقصر قلمداد دادن روحانیت عدم رشد و به اصطلاح ترقی ایران را به پای آنها بنویسند و آن بر گروه روحانیت بیندازند. من جمله شکست هایی که از ناحیه قراردادهای منعقده من جمله قرارداد تنباکو، رویتر و لاتاری داشته اند؟

از جنابعالی تشکر می کنم که این بحث را مطرح کردید، تحولات سیاسی و اجتماعی کشورما نشان می دهد که در فاصله دو قرن گذشته خالی از حب و بغض به قضایای تاریخی، یگانه حافظ منافع واقعی ملت ایران و نگهدارنده ارزشهای ملی و اسلامی در برابرهجوم سازمان یافته و بی اساس فرهنگی و تاریخی و اقتصادی بیگانگان وایادی آنها، روحانیت و مراجع عظام تقلید بودند، شما در فسخ قرارداد ننگین تنباكو، فتوای میرزای بزرگ شیرازی را می بینید که همین عامل باعث حفظ ایران از این خطر بزرگ می شود، در قضیة شکست توطئه فراموشخانه و قرارداد رویتر و لاتاری بیداری مراجع بزرگ چون ملا علی کنی را مشاهده می کنید واقعاً امکانش نیست تا بنده به بخش هایی از نامه آیت الله ملاعلی کنی که خطاب به ناصرالدین شاه نوشته را بیان کنم تا نشان بدهم که با چه دقت نظری سابقه و نتیجه چنین قراردادهای خیانت بار و ننگینی ملاحظه شده و ناصرالدین شاه را از خیانت عواملی چون ملکم خان بیم داده و او را به حفظ منافع کشور و اسلام آگاه کرده است.

ملکم خان پس از عزل از مقام و از دست دادن تمامی القاب خود به انتشار روزنامه قانون دست می زند، بعضی از روشنفکران می گویند انتشار این روزنامه و مطالب آن یکی از عوامل اصلی بیداری ملت ایران بوده است؟

اتفاقاً موضوع کاملاً برعکس است به نظر بنده روزنامه قانون در دست ملکم خان، ابزاری بوده برای رسیدن به اهداف خاص خودش. مهمترین هدف میرزا ملکم خان ترویج غرب گرایی و تبلیغ انجم سری «مجمع آدمیت» است به چند تا از نامه های ملکم خان خطاب به ناصرالدین شاه وقتی شما می نگرید او علاوه بر تائید نقش روشنفکران بیشترین تشویق و ترغیب را از شاه به ادامه مسافرت هایش به اروپا و تاثیری که این سفرها در شاه و اطرافیانش در جهت پذیرش اصلاحات به سبک غرب می گذارد که در راستای تحقق اهداف ملکم خان بوده است، مثل همین موضوع را شما در جریان سلطنت رضاخان می توانید ملاحظه کنید که محمدعلی فروغی چگونه با ترغیب رضاخان به مسافرت چهل روزه به ترکیه لائیک زمینه های سکولاریزه کردن جامعه توسط او را فراهم می کند.

موکداً عرض می کنم، شخصیت متلون و ضعیف النفس و بی اختیاری چون ملکم خان، نمی تواند و نمی توانست در نقش یک خدمتگذار ومایه بیداری ظاهر شود.

در همین مدتی که ملکم خان روزنامه قانون را منتشر می کرد، هیچ اشاره ای از سوی او به مظالم و فساد شاهنشاهی نشد و صرفاً تمجید از شخص شاه بوده است مثلاً در نخستین شماره قانون یک صفحه را به سخنان ناصرالدین شاه اختصاص می دهد؛ با این عنوان( این فرمایشات ملکوتی سمات را یقین، فرستندگان اسلام به خط طلا بر در و دیوار مساجد هم خواهند نوشت و … یا در شماره چهارم قانون که در تاریخ شوال ۱۳۰۷ آن را منتشر کرده است می گوید: «قبل از ظهور جریده قانون عریضه ذیل را به تاریخ غره رجب گذشته، مستقیماً به خاک دیار اعلی‌حضرت همایون شاهنشاه فرستادم و ده‌ها اوصاف دیگر به روشنفکران و ناصرالدین شاه آنچه که به نظر می آید این است که این روزنامه وسیله خدمت او بوده برای شستن لکه های ننگ زندگانی سیاسی خود، شما وقتی که در کلماتی که ملکم خان در درخواست القاب و نشان به کار برده ملاحظه می کنید نهایت کوچکی و حقارت و ذلت او را مشاهده می کنید او حتی عنوان «پرنس» را اولین بار در ایران متداول نمود و خود او نیز اولین کسی بود که توانست این لقب را برای خود کسب کند که همواره آن را به عنوان یک افتخار به کار می برد.

بنابراین این نکته به عنوان عرایض پایانی ام در این بخش خدمتتان عرض می کنم که این سردمدار روشنفکری و قبله گاه لیبرال‌ها و روشنفکران امروز تا چقدر نوکرمآب و دنیاپرست بودند، شایسته است که ما او را سردمدار حرکت تهاجمی غرب برای زدودن هویت مستقل ملی و اسلام بدانیم فردی که در لااباگری دینی و غیردینی کردن جامعه به عنوان یک روشنفکر وابسته سنگ تمام گذاشت.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا