راهبرد منطقه ای پادشاهی سعودی؛

پول از ما جنگیدن از شما!

بصیر ،سخن از مداخله مستقیم و غیر مستقیم و عموما غیرسازنده سعودی ها در تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا این روزها به نقل محافل خبری تبدیل شده است. اقدامات غیر سنجیده و مخربانه سعودی تا بدان جا پیش رفته که موجب انتقاد تلویحی شماری از هم پیمانان ریاض را نیز فراهم آورده است به طور نمونه اخیرا گابریل معاون صدراعظم آلمان و رئیس فراکسیون سوسیال‌دموکرات‌ها در مجلس این کشور خواستار شدت عمل علیه نیروهای تندرو در آلمان شده است، او همچنین به عربستان سعودی هشدار دادند که به حمایت از افراط گریان خاتمه دهد. وی اظهار داشته که: «مسجدهای وهابی در سراسر جهان با حمایت مالی عربستان سعودی بنا می‌شوند. از درون چنین جامعه‌هایی بسیاری از افراد خطرناک وارد آلمان می‌شوند.» لذا باید برای سعودی‌ها این نکته را روشن ساخت که با توجه به تمایلات خشونت‌طلبانه این محافل بسیار محافظه‌کار، دیگر اجازه ندارند این موضوع را نادیده بگیرند.

حمایت پیدا و پنهان عربستان سعودی از جریان های سلفی به انحای مختلف قدمتی دیرینه داشته و اوج آن را در سال های اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی و حمایت سعودی از جریان های وهابی و القاعده متشکل از شماری از نیروهای افغان و بین المللی می توان مشاهده نمود، رخدادی که به دلیل تقابل آمریکا و شوروی در فضای جنگ سرد مورد حمایت کاخ سفید نیز قرار گرفته بود. ترکی فیصل رئيس سازمان اطلاعات عربستان در دوران اشغال افغانستان توسط نيروهای اتحاد جماهير شوروی سهم کشورش در «جهاد» در افغانستان را اينگونه تشريح می کرد: «ما مطلقا قادر به شرکت در عمليات نظامی نیستیم. تنها کاری که ما می توانيم انجام بدهيم اين است که چک ها را امضا کنيم.»

ابراهیم وَردِه پژوهشگر مرکز مطالعات بين المللی انستيتوی تکنولوژی ماساچوست در نوشتاری به بررسی سیاست های سعودی در طول چند دهه اخیر و نقاط ضعف و قوتش پرداخته است. به نوشته ی او در آن روزها (بحبوحه جنگ سرد)، و بر اساس معاهده کوئينسی، عربستان سعودی پرداخت خرج عمليات محرمانه ايالات متحده در سرزمين های «کمونيستی» از قبيل آنگولا و نيکاراگوئه را بر عهده داشت. بدون اينکه سئوالی بپرسد يا مشکلی داشته باشد.

عربستان سعودی نقش بسزایی در حمایت از جریان های مسلح مستقر در افغانستان در زمان تصرف این کشور توسط ارتش سرخ شوروی ایفا نمود. تصویر فوق شماری از مجاهدین افغان را در نبرد با کمونیست ها نشان می دهد. هسته های اولیه شماری از جریان های تروریستی نظیر القاعده نیز در چنین شرایطی بنیان گذاشته شد.

این استاد مدرسه حقوق و دیپلماسی فلچر در دانشگاه تافتز ماساچوست در ادامه می نویسد: « در طی جنگ خليج فارس (۱۹۹۰-۱۹۹۱)، تحت رياست جمهوری جرج هربرت بوش، نيروهای سعودی در کنار ارتش آمريکا و يک ائتلاف بين المللی برای اخراج نيروهای عراقی از کويت جنگيدند.

 بعدها، وقتی جرج دبليو بوش، که از روزهايی که در صنعت نفت در تگزاس کار می کرد با حاکمان سعودی روابط تنگاتنگی برقرار کرده بود، جای پدرش را گرفت، روابط صميمانه با عربستان علی رغم حملات يازده سپتامبر ۲۰۰۱ ادامه پيدا کرد.

شاهزاده بندر بن سلطان، سفير عربستان در ايالات متحده از ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۵ (و پسر وزير قدرتمند دفاع)، لقب «بندر بوش» گرفت. با این حال انتقادهای فراوان به خانواده سلطنتی، به خصوص به دليل صدور افراطی گری سنی به گوشه و کنار جهان، و البته نقض مداوم حقوق بشر، عموما توسط مطبوعات و اعضای کنگره مطرح می شود.

با به قدرت رسیدن بوش پسر روابط میان واشنگتن و ریاض گسترش پیدا نمود.

وَردِه که نویسنده که کتاب «جنگ مالی در وحشت» نیز می باشد با این حال معتقد است که دولت آمریکا همواره در برابر سیاست های سعودی چشم پوشی ننموده است. به باور او با به قدرت رسيدن باراک اوباما از گرمی روابط فی مابین کاسته شده است. سعودی ها در موقعيت های مختلفی با نزديک شدن به کشورهايی مثل فرانسه، انگلستان، روسيه و بخصوص چين، تلاش کرده اند نشان بدهند که می توانند خود را از بند قيموميت آمريکا بيرون بياورند. عربستان مرتب در جلسات جی ۲۰ و ديگر مجامع بين المللی شرکت می کند. «ديپلماسی دفترچه چک» هم ظاهرا منافات خاصی با عمليات نظامی مستقيم و يا دخالت های گسترده در امور داخلی کشورهای همسايه ندارد، بخصوص وقتی هدف رياض رقابت با نفوذ ايران يا تثبيت رهبری خود در جهان سنی باشد، از همین روست که در ماه های اخیر شاهد افزایش تنش ها در خاورمیانه و رویارویی قدرت های منطقه ای در این نقطه استراتژیک هستیم.

نویسنده با برآوردی از مواضع آمریکا در قبال رخدادهای خاورمیانه به ویژه پس از بیداری اسلامی، آن را عاملی در ایجاد شکاف میان ریاض با واشنگتن دانسته و معتقد است اختلاف های دو طرفه موجب نارضایتی فزاینده آل سعود را در پی داشته است. او می نویسد: «اعضای بانفوذ خانواده سلطنتی ديگر در نشان دادن نارضایتی های خود از ايالات متحده يا در متهم ساختن اوباما به ضد و نقيض گويی، اگرنه به پيمان شکنی، درنگی به خرج نمی دهند.

عدم حمله ی اوباما به سوریه جهت ساقط نمودن اسد و آن چه انعطاف در برابر ایران خوانده می شود موجب خشمگینی شاه سعودی از باراک اوباما را در بر داشته، امری که موجب تغییراتی در سیاست خارجی ریاض شده است.

طومار شکايت های شاهزادگان سعودی هم بسیار دراز است، از قربانی نمودن خاورمیانه در برابر شرق دور در سیاست های اوباما گرفته تا رها کردن حسنی مبارک رئيس جمهوری سابق مصر. عدم پشتیبانی از دولت های عربی متحد آمریکا در خلال بهار عربی، سال ۲۰۱۳ با وجود اين که بشار اسد از خط قرمز استفاده از سلاح های شيميايی عبور کرده، از دخالت نظامی در سوريه خودداری کرده و از همه مهم تر، چند دهه دشمنی و سياست مهار ايران را به پايان رسانده، و با دشمن ديرينه پادشاهی به مذاکره نشسته است و… بر همين اساس، قهرکردن ها و بدخوئی های رياض اخيرا چند برابر شده است. مثلا بعد از اينکه با يک دوره لابی گری سنگين عربستان موفق به احراز کرسی موقت در شورای امنيت سازمان ملل گرديد، نظر سلطان عوض شد و عربستان از عضويت خودداری کرد. يا شاهزاده سعود الفيصل، وزير امور خارجه وقت، به عنوان اعتراض به بی عملی سازمان ملل درقبال سوريه، سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل را لغو کرد.

استاد دانشگاه ماساچوست معتقد است اگرچه جامعه بین المللی منتظر وضع توافقی میان ایران و شش قدرت جهانی در خلال گفتگوهای شان بوده است، با این حال توافق آوریل ۲۰۱۵ را می توان شوکی بزرگ بر پیکر رژیم پادشاهی سعودی دانست. نویسنده مدعی است: « از پس از انقلاب ايران در سال ۱۹۷۹، اين دو همسايه منطقه خليج فارس با ورود به يک جنگ سرد واقعی به اهريمن نمايی متقابل يکديگر پرداختند. تاريخچه رقابت بين دو کشور اما ديرينه تر از اين هاست. بعد از خروج نيروهای بريتانيايی از منطقه در سال ۱۹۷۱، ثبات منطقه خاور ميانه، لااقل در تئوری، طبق نص دکترين نيکسون بر استراتژی “دو ستون”، يعنی ايران و عربستان سعودی، قرار گرفت. البته در واقعيت اين شاه ايران بود که تا انقلاب ۱۹۷۹ ژاندارم واقعی منطقه محسوب می شد. فقط او بود که از برخی امتيازهای ويژه بهره مند بود، از جمله امتياز “چک سفيد امضاء”، که به او اجازه می داد به خرج ايالات متحده، و بدون هيچ گونه محدوديت يا کنترلی از سوی کنگره آمريکا، هر مقدار تجهيزات نظامی که دلش ميخواست را بخرد.»، لذا سعودی ها نگرانند که توافق اخیر هسته ای با ایران موجب بر هم خوردن توازن قوا در سطح خاورمیانه را فراهم آورد، از همین روست که مدام خواستار دریافت ضمانت های امنیتی و مطمئن از آمریکا هستند.

ملک سلمان در فضای نسبتا سرد روابط با آمریکا در جستجوی ارتقای روابط با فرانسه، بریتانیا، چین و روسیه برآمده است.

با وجود تلاش های اوباما جهت ایجاد اطمینان در میان رهبران سعودی و سایر حکام عرب، گویا این اطمینان خاطر حاصل نشده است. اوباما بلافاصله پس از وضع توافق در سخنانی بر «تعهد استوار کشورش» به حفظ امنيت متحدان خود در خليج فارس تاکيد کرد، و قول های خود برای مداخله «در صورت تجاوز خارجی» را تکرار نمود. او همچنين بدون اتلاف وقت شش کشور عضو شورای همکاری خليج فارس (عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرين، کويت، قطر و عمان) را به کمپ ديويد دعوت کرد تا به آنها اطمينان بدهد. ملک سلمان اما با خشم زياد قهر کرد و به کمپ ديويد نرفت. ملاقات با سلطان بالاخره در چهارم سپتامبر به وقوع پيوست، و در ازای تضمين های بيشتر، عربستان سعودی به آغوش تنها قدرتی که می تواند در برابر ايران از او دفاع کند بازگشت.

پول در برابر انقلاب

نویسنده معتقد است که دیپلماسی چک سعودی توانسته ریاض را در خلال سال های پس از وقوع انقلاب های عربی به رهبری جهان عرب تبدیل نموده و مانع از سرایت ناامنی به پادشاهی حجاز گردد. به گفته ی او اکنون و با وقوع کودتا در مصر توسط ژنرال سیسی و ناکامی های گاه و بیگاه ترکیه و قطر بسان پدرخوانده های جریان اخوان المسلمین در سطح منطقه، عملا عربستان سعودی را به جایگاه رهبری جهان عرب رسانده، جایگاهی که البته بی هزینه نبوده و تنها در مصر و پس از سقوط محمد مرسی قریب به شش و نیم میلیارد دلار برای پادشاهی سعودی آب خورده است.

علی رغم اعلام مکرر اوباما مبنی بر حمایت وسیع از سعودی، ملک سلمان دعوت او به کمپ دیوید را به بهانه کسالت نپذیرفت و محمد بن سلمان (راست) و محمد بن نایف (وسط) را عازم آمریکا نمود.

دلارهای نفتی لااقل تا کنون در حفاظت از پادشاهی سعودی موفق عمل نموده و موجب استقلال عمل بیشتر این رژیم در تصمیم گیری های منطقه ای (که حتی گاها در تقابل با آمریکا قرار دارد) شده است. به نوشته ی ابراهیم وَردِه برقراری دولت رفاه در عربستان سعودی منجر به توزيع کمک های متعدد ميان مردم گرديد، ۱۳۰ ميليارد دلار در طی “بهار عربی”، ۲۹ ميليارد دلار در هنگام به تخت نشستن سلطان جديد، و مخارج ديگر، آن هم بدون غافل شدن از تعقيب پروژه های عمرانی عظيم شامل زير ساخت ها (بنادر، فرودگاه ها، جاده سازی، خطوط راه آهن، و غيره)، برنامه های گسترده در زمينه های آموزشی، مسکن سازی، و يا بهداشت، سرمايه گذاری در انرژی های تجديد پذير، و کشاورزی با هدف متنوع ساختن اقتصاد کشور و کاستن از وابستگی به نفت و واردات.

به باور نویسنده اگرچه دیپلماسی چک سعودی در حفاظت از امنیت این رژیم تا کنون موفق عمل نموده با این حال سیاست های نفتی ریاض در دستیابی به اهداف منطقه ای و بین المللی اش ناکام مانده است. سعودی ها با اين استدلال که بايستی با نفت شيسل آمريکا مقابله کرد، سياست جنگ قيمت ها را پيشنهاد کرد، ریاض معتقد بود به جای بستن شيرهای نفت، بايستی بازار را اشباع کرد، چرا که اگر توليد کننده های نفت آمريکايی از سرراه برداشته شوند، قيمت ها باز بالا خواهد رفت. اين سياست يک فايده بزرگ ديگر هم قرار بود داشته باشد، يعنی خفه کردن اقتصاد دشمن ايرانی. اما هيچ کدام از اين اتفاق ها محقق نگردید، چرا که نه سقوط قیمت نفت موجب بالا رفتن تقاضا شد و نه ممانعتی از ایجاد توافق میان ایران و قدرت های جهانی گردید.

سعودی ها با اتکا به دلارهای نفتی تا کنون مانع از سرایت انقلاب به حجاز شده اند.

کاهش قیمت نفت در سال ۲۰۱۵ و رسیدن آن به زیر بشکه ای چهل دلار اما اکنون دیپلماسی چک سعودی را در مواردی دچار بحران نموده است چرا که رياض برای برقراری تعادل بودجه اش به نفت بشکه ای ۱۰۶ دلار نيازمند است، لذا مجبور است هزينه هايش را کم کند. اما کدام ها را؟ ليست نيازها و ذينفع ها طولانی است، بر تعهداتی که در دوران نفت گران قيمت بر عهده گرفته شده بودند هزينه های گزاف نظامی هم اضافه شده اند (نتيجه وحشت ناشی از پيوستن مجدد ايران به جامعه جهانی). با این حال آيا ادامه خريد آرامش اجتماعی با پول هم چنان ممکن خواهد بود؟ به گفته ی نویسنده، پادشاه جدید سعودی تلاش نموده با ایجاد اطمینان در قشر محافظه کار و سنتی سعودی (با افزایش سیاست های سختگیرانه ناشی از اجرای فرامین وهابیت) نظر مساعد آن ها را جلب نماید.

تغییرات گسترده اعمال شده از سوی ملک سلمان در دگرگونی هرم قدرت را می توان امری بی نظیر دانست که در تاریخ سعودی تا کنون رخ نداده است. بر مبنای تغییرات فوق قدرت از نسل دوم به نسل سوم انتقال پیدا نموده و بر این مبنا محمد بن نایف (برادر زاده ملک سلمان) و محمد بن سلمان (فرزندش) به ترتیب جایگاه ولایت عهدی و ولیِ ولی عهد را بر عهده گرفته اند، امری که می توان آن را کودتایی در خاندان سعودی دانست که می تواند مخاطراتی را بر آینده سعودی ناشی از رقابت پیدا و پنهان شاه زادگان سعودی دانست. بر مبنای تغییرات اعمال شده مقام اول (محمد بن نایف) مسئول مبارزه با تروريسم است، و دومی (محمد بن سلمان) عهده دار نظارت بر امور اقتصادی و نظامی. اين کودتای درون حکومتی نشانه محکمی از بازگشت قبيله «سديری» است که مدت هاست ماشين اصلی حکومت، به ويژه وزارتخانه های دفاع و کشور را در کنترل خود داشته است. تحت رهبری عربستان، با کمک نه کشور (و پشتيبانی قدرت های غربی و سازمان ملل)، جنگ يمن قرار بود موقعيتی فراهم آورد تا اين مردان تازه به قدرت رسيده خودی نشان بدهند. اما هدف های اعلام شده، يعنی پايان دادن به شورش حوثی های تحت حمايت ايران، و به قدرت بازگرداندن رئيس جمهور (باصطلاح) منتخب، عبد ربه منصور هادی، هنوز با عملی شدن فاصله زيادی دارند، و بالاتراز همه، ميزان تلفات انسانی فاجعه آميز بوده است: «پنج هزار کشته که بيشتر از يک سوم آن غير نظاميان هستند».

تغییرات رخ داده در هیات حاکمه سعودی و سیاست های ناکام ریاض در یمن زمینه شکاف و نارضایتی در خاندان سلطنتی را فراهم آورده است. تصویر فوق شاهزاده جوان و قدرتمند محمد بن سلمان (ولی ولیعهد و وزیر دفاع) را در کنار ژنرال سیسی رئیس جمهور مصر نشان می دهد.

نویسنده در پایان از اوضاع نامساعد رهبران حاکم بر سعودی سخن می گوید، فضایی که عمدتا حاصل سیاست های نابخردانه آن ها برآورد می شود. به باور او می توان تصور کرد که اين جنگ (یمن) هم چنان ادامه خواهد يافت، و بسياري را در پايتخت های غربی خوشحال نگه خواهد داشت. سفارش های نظامی عربستان تنها به ايالات متحده از مرز ۹۰ ميليارد دلار گذشته است، خريدهايش از فرانسه نيز به ميزان چشمگيری افزايش يافته است. اما اين سياستی که اسلحه فروشان غربی را خوشحال می کند در خود نظام، جايی که حاکم جديد و دو وليعهدش حتی درون خانواده هم منتقدين فراوانی دارند، طرفداران فراوانی ندارد.

نویسنده معتقد است ورود نظامی مستقیم و غیر مستقیم سعودی در بحران های منطقه با چراغ سبز و رضایت آمریکا همراه است چرا که تا کنون زمینه کسب درآمد ۹۰ میلیارد دلاری (ناشی از فروش تسلیحات نظامی) را برای آن ها فراهم نموده است. تصویر فوق اشتون کارتر وزیر دفاع آمریکا را در کنار شاهزاده محمد بن نایف ولیعهد سعودی نشان می دهد.

 فراخوان ها برای کناره گيری ملک سلمان (که گويا دچار بيماری آلزايمر است) و کنار گذاشتن وليعهد هايش رو به افزايشند. حادثه مرگبار منا در نزديکی مکه در طی مراسم حج، که در ۲۴ سپتامبر به کشته شدن بيش از دو هزار حاجی (به باو نویسنده) منجر شد، کمکی به بهتر شدن اوضاع نکرده است. به نظر می رسد اين فاجعه، مرگبارترين حادثه حج در تاريخ معاصر، شاهد ديگری شده باشد بر بی کفايتی زمامداران فعلی پادشاهی سعودی.

فرهنگ نیوز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا